بهار 97 با انوری ابیوردی
روز عیش و طرب بستانست/روز بازار و گل و ریحانست/ توده ی خاک عبیر آمیز است/دامن باد عبیر افشانست...
روز عیش و طرب بستانست/روز بازار و گل و ریحانست/ توده ی خاک عبیر آمیز است/دامن باد عبیر افشانست...
امیرمعزی برای بهار و ما میگوید: در زمین گویی بر آوردند گنج شایگان/در چمن گویی پراکندند در شاهوار...
برای بهار میگوید: زمین ز گریه ابرست چون بهشت نعیم/هوا از خنده ابرست چون کوه سینا/ کنار جوی پر از جام های یاقوتست/که شد به جوی درون رنگ آب چون صهبا... و ما گوش میدهیم...
صبحم از مشرق برآمد باد نوروز از یمین/عقل و طبعم خیره گشت از صنع رب العالمین...
اسماعیل آذر میگوید: به نظرم در میان شاعران معاصر هیچکس به اندازه فریدون مشیری به نوروز توجه نکرده است.
نظامی گنجوی را از ستونهای شعر فارسی میدانند. او در وصف بهار میگوید: جهان از باد نوروزی جوان شد/زهی زیبا که این ساعت جهان شد...
آمد بهار خرم با رنگ و بوی طیب/با صد هزار نزهت و آرایش عجیب...
آری باید چنین کنم؛ باید به پروانه چشم بدوزم و در مسیر او رهسپار شوم؛ او نزدیک ترین راه رسیدن به خانه دوست را می شناسد و در این پرواز و سفر بهاری و عاشقانه، مرا با حقیقت عشق آشنا خواهد کرد...
امیرمعزی برای بهار و ما میگوید: در زمین گویی بر آوردند گنج شایگان/در چمن گویی پراکندند در شاهوار...
برای بهار میگوید: زمین ز گریه ابرست چون بهشت نعیم/هوا از خنده ابرست چون کوه سینا/ کنار جوی پر از جام های یاقوتست/که شد به جوی درون رنگ آب چون صهبا... و ما گوش میدهیم...