سرویس تئاتر هنرآنلاین: "آنتوان چخوف" آثار مهمی در حوزه داستاننویسی و نمایشنامهنویسی به یادگار گذاشته است که بین نمایشنامههایش به ترتیب پنج اثر "سه خواهر"، "دائی وانیا"، "باغ آلبالو"، "مرغ دریائی" و "آواز قو" جزو آثار بسیار برجسته او محسوب میشوند که به علت پرداختن به مسائل روانشناختی و زندگی و مشکلات و نیز آرزوها و امیدهای انسان، در همه دورانها کارکرد و کاربرد نمایشی دارند؛ این آثار اساسا جزو ژانر "کمدی درام" به شمار میروند و در نوع خود از نظر نوع "کمدی" و ترکیب آن با ژانر "درام"، آثاری بسیار شاخص و متمایزاند.
نوع کمدی در آثار "چخوف" با همه برداشتهای دیگری که از این ژانر میشود، متفاوت است: "او ذره ذره و به تدریج تناقضهایی را که در بن مایه تماتیک و درامگونه آثارش وجود دارد و از آن جداشدنی نیست نشان میدهد، بی آن که تمایلی به استفاده از ترفندهایی مثل "اغراق" یا "برجستهنماییهای عمدی" داشته باشد. این تناقضات در هر بخش یا صحنه نمایش آن قدر شاخص نیستند که تماشاگر را بخندانند، اما در کلیت اثر این حس و ذهنیت را به تماشاگر میدهند که به قدری تناقضات گوناگون و رنج در زندگی بشر (بن مایه موضوعی یکی از انواع درام) وجود دارد که کمتر میتوان انسانهایی را یافت که زندگیشان با پوچی و بیهودگی در نیامیخته باشد یا با رنج، تنهایی و حتی عشقهای به بن بست رسیده و یک سویه شدهای روبه رو نباشند؛ همین تناقضهای برجسته و تکرارشدنی در زندگی بشر، خود واقعیتها و حوادث جدی زندگی انسان را تا حدی و به گونهای پرسش برانگیز "سخریه آمیز" و نهایتا تا اندازهای کمیک نشان میدهد: نتیجهای که این جا میتوان گرفت آن است که ژانر "کمدی حداقلی" آثار آنتوان چخوف به طور متناقض و پارادوکسیکالی برآیند دادههای کمدی نیست، بلکه نتیجه متناقض خود دادههای جدی است. به عبارتی، در آثار چخوف همیشه وجوه کمیک برآیند خود ژانر درام اند و این سبب شده که همزمان از نظر نسبتی که بین این دو ژانر وجود دارد، همیشه در آثارش ژانر درام بر کمدی ارجحیت یابد و نسبت و میزانش بیشتر باشد؛ فقط از طریق تحلیل، شناخت و تأویل و رمزشناسی محتوایی و کلی بنمایههای جدی، عمیق و انسانی که نشانگر تنهایی و رنج زایل نشدنی زندگی انسان است و همیشه هم به نتایجی متناقض میانجامد، میتوان به دادههای کمیک آثار او پی برد و نوع و میزان آن را هم که بسیار کمتر از ژانر درام است، دقیقا ارزیابی نمود: ژانر حداقلی "کمدی" در آثار "کمدی درام" چخوف اساسا تفکربرانگیز، و به شکل پارادوکسیکالی حین کمیک بودن جدی هم است؛ در مجموع، علتی کلی برای همپوشی همه دادههای جدی و مهم اثر به حساب میآید که الزام، قطعیت و تکرار جبرآمیز و آزاردهنده تناقضات موضوعی زندگی بشر را نشان میدهد و نهایتا به یک دریافت حسی و ذهنی کمیک که جزو نتیجه نهایی همه دادههای اثر است، ختم میشود.
توضیح نکات فوق به این دلیل است که مخاطبان آثار آنتوان چخوف بدانند ترکیب ژانر کمدی با ژانر درام در نمایشنامههای او اندازهگیری شده و یا به عبارتی با "یک مهندسی محتوائی و ساختاری" همراه است و باید در اجرا همانگونه باشد، وگرنه هرگونه افزایش و دخل و تصرفی که منجر به افزودن دادهها و داشتههای کمیک شود، دقیقا به بخش جدی و اساسی ژانر "درام" (در ژانر ترکیبی"کمدی درام") آسیب میرساند و آن را کمرنگ میکند و نهایتا ژانر کمدی بر ژانر درام ارجحیت مییابد: اگر به طور نسبی نسبت درست ترکیب دو ژانر درام و کمدی را در آثار چخوف به ترتیب 80 در صد "درام" و 20 در صد "کمدی" در نظر بگیریم، با افزودن دیالوگها و موقعیتهای کمیک به هنگام اجرای اثر، نسبت 20 درصد کمدی به 35 و یا بیشتر فزونی مییابد و آن وقت بن مایههای روانشناختی، جامعهشناختی و حتی وجوه نسبی فلسفی آثار چخوف کم جلوه و کم اثر میشوند؛ البته واقعیت تلخی هم وجود دارد: هرچه وجوه کمیک یک نمایشنامه بیشتر باشد، مخاطب عام، بیشتر و مخاطب خاص تئاتر کمتر لذت میبرد.
در نمایش "سه خواهر" اثر "آنتوان چخوف"، به کارگردانی معجونی، دیالوگها و موقعیتهایی هر چند محدود و نسبی به متن و اجرا افزوده شده و همین سبب شده است که در مقاطعی از اجرا – به جز در قسمت کوتاه پایانی– آمیزهها و چاشنیهای کلامی و رفتاری کمیک به اجرا افزوده شود و در نتیجه، گاهگاهی تماشاگران معمولی تئاتر، بخندند و خوششان بیاید، اما واقعیت آن است که اجرای محمدحسن معجونی از نمایشنامه "سه خواهر" فقط در قسمت کوتاه آخر به اثر "چخوف" شباهت دارد؛ یعنی آنجا که مهمانان از اجرا خارج میشوند و "کمدینمایی تحمیلی" هم با آنها از صحنه بیرون میرود: خواهران دوباره تنها میمانند و در فرصتی کوتاه دادههای جدی در دو، سه دیالوگ محدود خود را نشان میدهند، که البته بسیار هم مجمل شدهاند: "باید زندگی کرد. امید پایان رنجهایمان برای نسلهای بعدی تبدیل به شادی میشود".
متن نمایشنامه "آنتوان چخوف" تا اندازهای خلاصه هم شده است؛ در نتیجه، گرچه تماشاگر را زودتر به سرفصلهای موضوعی و دادههای اثر میرساند، اما همزمان فرصت اندیشیدن و ایجاد چرخههای ذهنی عمیق را از او گرفته است، چون تا قبل از یک ربع آخر نمایش، ژانر کمدی، ژانر درام را کمرنگ کرده، که نتیجه "چگونگی انتخاب بازیگران، بازیهای کمیک و حتی غیرکمیک آنان و تأکید زیاد بر برخی دیالوگها، رفتار و اعمال اضافی ظاهرا کمیک "ضد چخوفی" است: مثلا یکی از پرسوناژهای حاضر در جشن تولد، وقتی بقیه پرسوناژها حرفهای جدی میزنند، با باد کردن بادکنک صداهای ایجاد میکند تا تماشاگران بخندند.
به جز سه بازیگر که عبارتند از کتایون طلائی، فریبا جدیکار و محمد عاقبتی، بقیه بازیگران از نظر قیافه، چهره، لباس و رفتار، هیچ شباهت نسبی به پرسوناژهای نمایش "سه خواهر" ندارند و باید یادآور هم شد که بسیار بد بازی میکنند؛ آنها چهرهپردازی هم نشدهاند و بازیهایشان هم "کوچه بازاری" است؛ اما بازی سه بازیگر فوق و نیز بازی بهآفرید غفاریان به طور نسبی خوب است. طراحی صحنه و کاربری نور، معمولی و طراحی لباس به طور متناقضی ایرانی است. محمدحسن معجونی فراموش کرده پرسوناژها "روسی"اند، چون با آنها بیش از حد خودمانی رفتار کرده است. کارگردانی نمایش در تناقض با نمایشنامه چخوف که از نظر معانی دیالوگها و حتی حالات پرسوناژها اغلب تأویلدار است، هیچ تأویل و یا ترفند خاصی را به نمایش نمیگذارد، ضمن آن که به دلیل نگاه شخصی کارگردان به متن و اجرا، بسیار معمولی و ساده اجرا میشود.
نمایش "سه خواهر" به کارگردانی محمدحسن معجونی که هم اکنون در سالن سمندریان، از مجموعه سالنهای ایرانشهر در خانه هنرمندان اجرا میشود، در مجموع تماشاگران معمولی تئاتر را تا حدی راضی میکند، اما برای تماشاگران خاص و دوستداران آنتوان چخوف، اجرایی دافعهزا و ملالآور است.