سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: در خبری که این هفته منتشر شد، خواندیم همزمان با انتشار نسخه صوتی کتاب "بیداری فینیگان" اثر جیمز جویس، قطعه موسیقی که براساس این کتاب نواخته شده، روانه بازار میشود. ایسنا به نقل از جم بندز نوشت: برای خلق این قطعه موسیقی ۱۰۰ هنرمند از جمله "تیم کاربن" از گروه "زمین راهآهن" و "لو روگای" از "لوییس و کلارک" همکاری داشتهاند. این قطعه هشتدقیقهای روز چهارم می همراه با نسخه کامل صوتی این رمان منتشر خواهد شد.
شاهکار جویس: اولیس
اما شاهکار جیمز جویس شاید به دلیل افراط او در ترفندهای ادبی به کار گرفته شده در "بیداری فینیگان"، بیش از همه کارهای "اولیس" است.
دامنه تاثیرگذاری اولیس اثر جیمزجویس آنقدر وسیع هست، که بگوییم دست کم نیم قرن برای بخش بزرگی از جامعه جهانی ادبیات به عنوان پارادایمی در حوزه ادبیات داستانی و رمان مطرح بوده است.
جویس این اثر را در سال 1922 منتشر کرد و البته نه در کشور خودش ایرلند بلکه در پاریس چرا که مفتشان عقاید ایرلند، این اثر را منافی اخلاق عمومی ارزیابی کردند. اما "اولیس" پس از انتشار آنچنان مورد توجه مخاطبان خاص و منتقدان ادبی قرار گرفت که کمتر رمانی تا به امروز تا این حد مورد تحسین و تحلیل قرار گرفته است، به طوری که به زعم بسیاری از منتقدان، اولیس در تاریخ رمان تحولی ایجاد کرده است که بعد از نگارش این اثر تا مدتهای زیادی اثر آن بر نوشتههای نویسندگان بزرگ مستولی بوده است.
مسئله زبان
جیمز جویس از اولین نویسندگانی بود که زبان را نه به عنوان ابزار اصلی داستاننویس بلکه به مثابه موضوع رمان، مهمترین ماده داستانی خود خواند و اولین نمود این مسئله در سومین کتاب داستانیاش "اولیس" نمود پیدا کرد. او پیشتر مجموعه داستان کوتاه "دوبلینیها" و پس از آن "چهره مرد هنرمند در جوانی" را منتشر کرده بود و اتفاقا بسیاری از کاراکترهای این دو کتاب در "اولیس" هم حضور داشتند. اما جویس در "اولیس" بوطیقایی نوین را طرحریزی کرد که در آن ویژگیهای ممتازی که بعدتر ذیل جریان ادبی مدرنیسم طبقهبندی شد، نقشی کلیدی داشت. جریان سیالذهن (stream of consciousness)، تکگوییدرونی(Interior Monologue)، تکگویی درونی مستقیم (Direct Interior Monologue)، تکگویی درونی غیرمستقیم (Indirect Interior Monologue) یا استفاده از متون کهن و اسطوره به واسطه عنصر بینامتنیت (intertextuality) در این اثر جویس به صورت ممتازی نمود پیدا کرد، به طوری که بعدتر در شاعرانی مثل تی اس الیوت و نویسندگانی همچون ویرجینیا وولف، ویلیام فاکنر و دس پاسوس این ویژگیها کارکردی کلیدی یافت.
چالشی بزرگ برای مترجمان
در مقالهای از اولیور گورگن به ترجمه هادی مشهدی میخوانیم: " سخنی درست است که بگوییم که "اولیس" رمانی است که بسیاری از خوانندگان را سردرگم کرده است و بسیارند کسانی که همچنان درگیر کلمات مکتوباند. با این حال، وقتی این متن را با صدای بلند میخوانیم، رمان دوباره زنده میشود. میتوان گفت محبوبیت این اثر حاصل خواندن آن در انظار است.
جویس در اولیس دست به کارهایی میزند که در نوع خود بدیع است. اکنون انتشار این اثر به عنوان یکی از بامعنادارترین لحظات دنیای ادبیات تلقی میشود. اولیس تجربهای جسورانه و خلاقانه بود و جویس در ساختار و زبان رمان دست به تهور زد. او خط طولی روایتگویی را به خصوص در ارتباط با زمان رها کرد، به تعبیری زمان در خود آمیخت. روایت شامل لایههای زیادی است، بخشی از آن رسیدن به عمق آن چیزی است که شخصیتها میگویند یا حتا فکر میکنند. در این لایهها زبان رها میشود و یک سیالی رویاواری را کسب میکند. شاید در خور توجهترین سبک جویس، استفاده او از ضمیر ناخودآگاه است، که همنشینی آزاد فکر را امکانپذیر میسازد. شاید اتفاقی نیست که اولیس زمانی انتشار یافت که تئوری زیگموند فروید بهنام تعبیرخواب بهسرعت مورد قبول واقع میشد.
روش کار او در دستنوشتههای اولیس موجود در کتابخانه ملی ایرلند قابل دیدن است. جویس اولین پیشنویس خود را با گذاشتن فواصل زیاد بین جملات نوشت. تدریجا این فواصل را پر کرد و به مرور زمان لایهبهلایه روی آنها کار کرد و به روایت خود عمق و پیچیدگی فزایندهای بخشید.
بهکارگیری تمام این شیوهها، اولیس را به چالشی بزرگ برای مترجمان بدل میکند: بعضی از آنان از عهدهی این چالش برآمدهاند و بعضی از ترجمهها کاملا کلاسیک شدهاند. این نیز سخنی درست است که مترجمان فرانسوی و ایتالیایی بهواسطه مساعدت جویس به شفافیتهای مناسبی دست یافتهاند. بهنظر میآید که جویس در این تجربه مبتکرانه، راه را برای نویسندگانی چون ویرجینیا وولف، روبرت موزیل اتریشی، ویلیام فاکنر آمریکایی و بورخس آرژانتینی باز کرده است. "
اولیس و موسیقی
بازیهای زبانی، نگاهی تجربی به عنصر روایت و ساختار داستانی و در پی این دو ویژگی پیچیدگیهای زبانی و روایی موجب سختخوانی این اثر شد؛ به طوری که در تمامی سالهایی که این اثر منتشر شده بود، خوانندگان بسیاری رغبت به مطالعه این اثر پیدا نکردند، هر چند این موضوع در میان منتقدان به صورت کاملا وارونهای جلوه کرد و همانطور که جویس پیشبینی کرده بود سالهای زیادی را صرف پیدا کردن رموز"اولیس" کردند.
"اولیس" سرشار از موسیقی است. جویس با استفاده از عاملی با عنوان"اونوماتوپی" سعی برآن داشت تا به واسطه کلمات آوا محور، معنای واژگان و فضای دلخواهش را نیز انتقال دهد. این امر موجب شد که جویس در بخشهای زیادی از اثر روی به جعل واژه و خلاقیت زبانی بیاورد، مانند فصل هجدهم و خصوصا بخش پایانی آن که آوای "س" و حرف "s" به کرات تکرار میشود. او در جواب کسی که به او گفته بود"آقای جویس این که ادبیات نیست" گفته بود "دستکم موسیقی که هست".
اولیس در ایران
بخش 17 این اثر همراه با مقدمه و حواشی پیشتر به ترجمه منوچهر بدیعی منتشر شده بود که البته استقبال شایستهای هم در جامعه ادبی ایران از آن نشد.
رمان "اولیس" شاهکار قرن بیستم ادبیات داستانی، سال 93 نیز به صورت متن خلاصه شده به ترجمه منوچهر بدیعی در نشر نیلوفر منتشر شده است. این کتاب سالهاست که ترجمه شده و بنا به دلایلی مجوز نشر نمیگیرد.
بدیعی در توضیح این کتاب مینویسد:
حقیقت آنکه داستان "اولیس" لابهلای اساطیر یونان، تاریخ و جغرافیا و افسانههای ایرلند،مناسک مسیحیت، انواع گوناگون سبکهای ادبی، سیلان خودآگاهی و تک گوئی درونی، اشارات ادبی و فلسفی و حتی علمی، پارههایی از زندگی جویس و خانواده جویس، زندگی روزمره دابلینیها، تکههایی از ترانهها و اپراهایی که خواندن آنها رواج داشته (در "اولیس" به چند اپراو 304 ترانه و تصنیف و سرود و 52 شعر کودکانه و آواز به اصطلاح "کوچه باغی")و اشاره به بیش از هزار شخصیت که هر کدام نمونهای از صاحبان مشاغل و حرفههای گوناگون هستند، پراکنده و پنهان شده است...
در این میان چگونه میتوان از "داستان" اولیس سردرآورد؟ این داستان در واقع همان قصه سادهای است که "از هر زبان میشنوم نامکرر است". سه شخصیت اصلی هم بیشتر ندارد: استوین ددالوس، لئوپولد بلوم و زنش مالی بلوم.