گروه سینما خبرگزاری هنر ایران: فیلم با تصویری به مثابه نقاشی‌های کلاسیک اروپایی و با عناصری که هنرمندانه توازن و تعادل صفحه را بدون استفاده از بارگذاری های معمول حفظ کرده، شروع می شود. کارگردان در فضایی تاریک، با نور مشعل و فیلمبرداری از فاصله ای دور از همان ابتدا به تاریخی بودن فیلم اشاره دارد.

فریم های این مستند داستانی برای بیننده ای که در حوزه تجسمی یا آثار تاریخی اطلاعاتی دارد غریبه نیست. در نقاشی‌های موزه‌ای، رنگدانه‌ها و ورنی‌های مورد استفاده در گذر زمان به علت شرایط نگهداری، تغییرات شیمیایی و فتوشیمیایی به تیرگی گراییده‌اند و تصویربرداری این صحنه ها در دل تاریکی شب، قدمت موضوع را به روشنی بازگو می کند.

ناصر پویش به عنوان کارگردان فیلم «شهر سوخته» در تمامی صحنه‌ها، هنر نقاشی و فیلمسازی را با یکدیگر آمیخته است. او در چینشی وسواس‌گونه، بُعد نمایی حیرت انگیزی را در همان سیاهی شب به نمایش گذاشته است. دو درخت که به مدد نورِ مشعل ها، نزدیکی خود را به سوژه درختانِ باعظمت اما به غایت تیره به رخ می کشند و اینگونه کارگردان به مهمی که در نظر داشته دست یافته است.

تصاویر ابتدایی فیلم به حدّی به صفحات نقاشی نزدیک شده که حرکت های دوّار پرسوناژها با شعله های آتشی که در فیلمبرداری از نمایی دور به لکه های کوچک روشنی تبدیل شده اند هیچ خدشه ای به تجسم آن وارد نکرده است.

شهر1

کارگردان با تیرگی صفحه و تصویر برداری گذشته در شب و زمان حال در روز، تاریکی را بمثابه ناآشکار بودن بخش هایی از تاریخ، سختی های آن دوره، و روشنایی را امیدواری برای کشف حقیقت به نمایش می گذارد. گویی رنج خشکسالی مردمانِ قحطی‌زده‌ی شهرسوخته در تاریکی تعریف آشکارتری می‌یابد. روزگار پر امیدِ جدیدی که شخصیت اصلی زن( زن برتر) در بخشی از داستان بدان اشاره می کند و آنرا به روشنی روز می پندارد.

فارغ از صحنه‌های جذاب بصری در این فیلم، کارگردان زیرکانه توانسته بی هیچگونه استفاده مستقیم به منابع یا جملات آشکار، بخش مهمی از تاریخ شهر سوخته را بازگو کند.

 پویش زبان جدیدی را برای بیان بخشی از فرهنگ منطقه «شهر سوخته» به کار بسته است. قسمتی از یک تمدن که در فضای مردسالارانه فعلی کمتر توجهی بدان شده است: زنی اندیشمند!

 مردی که به نظر در نقش همسر است شاگردوارانه و با صدایی آرام نشان از تواضع و احترام، از زن دلیل استقامت و تحمل رنج های سال های اخیر را جویا می شود و زن استادانه در جهت پاسخی برمی آید که بیننده را غافلگیر می‌سازد. زن از حقایقی سخن به میان می آورد که بدست آیندگان خواهد رسید. سخن این است که در این تمدن، زن قادر است جایگاهی عالمانه، مدیرانه و مدبّرانه داشته باشد.

شهر3

در سرتا سر این فیلم، فیلمساز باور زندگی و مرگ در «شهر سوخته» را به شگفتی در هم آمیخته است. گویی مرگ در این تمدن سفری است که مقصدی مشخص دارد. پویش بی آنکه اصراری داشته باشد توانسته بیننده را به باوری جدید از مرگ و همراهی با شخصیت های قصه وادارد. در این بخش از داستان زنی با صلابت بالای سر جسد دختر جوانی ایستاده، بی هیچ شیونی با او وداع می کند و چنان راهنمایی اش می کند که گویی دخترجوان رهسپار سفری است که در مقصد آن آشنایی، چشم انتظار اوست. دختر جوان در این سفر توشه اندکی(همچون آب و انواع غذاها...) همراه می برد، باری سبک که مبادا اسباب زحمتی در میانه راه برایش فراهم آورد. زن به دختر یادآور می شود که مبادا به خانواده بزرگ(مردگان) از سختی های زندگی و قحطی سال های اخیر چیزی بگوید و آن ها را نگران سازد. بنظر در فرهنگ شهر سوخته، میزبانان آن دنیا اطلاعاتی از این دنیا ندارند بلکه هر کسی به نزد آنها می رود حامل اخبار جدیدی است. این نکته قابل تأمل که زن به دخترجوان یادآور می شود تا به مادربزرگ پیامی برساند، به مردگان دیگر سر بزند و نیز سفارش می کند وصلت نکند تا مرد صبور بیاید بطور قطع نشان دهنده باور مرگ بعنوان ادامه زندگی برای انسان و البته سکنی گزیدن در مکانی دیگر است.

این فیلم را می توان به دو بخش تقسیم کرد: بخش روایت‌گرانه و بخشی باستان‌شناسانه. دو بخشی که اگر از یکدیگر جدا شوند بخش داستانی بدون هیچگونه آسیبی به موضوع، با همان مفهوم و ماهیتی که فیلمساز در پی آن بوده به روایت خود ادامه می دهد. اما بخش باستان شناسی به تنهایی همانند سایر مستنداتی می شود که به کررات ساخته شده و عمومِ مطالب نیز تکرار همان چیزهایی است که تاکنون شنیده و خوانده شده است. داستان فیلم بگونه‌ای روایت شده که که خود بیانی تاریخی دارد و هیچ نیازی نمی‌بینید تا برای تفهیم مخاطب به صحنه های باستان شناسی اشاره کند در حالی‌که بخش باستان شناسی و آثار تاریخی برای تکمیل بیان خود همچنان نیازمند بخش داستانی است.

شهر

در نهایت اینکه پویش در نگاهی جامعه شناسانه بر این برآمده تا به‌جای بازنمایی تکراری آثار شهر سوخته، به روایتی از فرهنگ و نوع زندگی مردم بپردازد و از قالب های رایجی که تاکنون برای بیان تاریخ استفاده شده بگریزد.

به عنوان کسی که با هنرتجسمی و مرمت آثار تاریخی آشنایی دارم این فیلم را اثری می بینم که تاریخ را به شاخه هایی دیگر از هنر، بویژه ادبیات و نقاشی پیوند داده و مخاطب را درگیر موضوعی فراتر از آثار موزه ای کرده است. امیدوارم نگاه متفکرانه فیلمسازی چون ناصر پویش بتواند قشری که تاریخ را بسطی خشک می بیند با گذشته ارزشمند خود آشنا سازد و اندیشه مدرن را به گذشته پیوند دهد.  

نویسنده‌: صونا رفیعی( نقاش و مرمت‌گر آثار تاریخی)