سرویس تئاتر هنرآنلاین: امید طاهری در این سال‌ها به عنوان نمایشنامه‌نویس در حوزه کمدی شناخته شده است و برخی از متون‌اش بارها در اجرای عمومی شهرستان‌ها و جشنواره‌های متعدد به صحنه رفته‌اند. این خود دلیل موجهه‌ای است که از او دعوت کنیم که مروری بر آثارش داشته باشیم. او و میثم عبدی (بازیگر و کارگردان) از ایجادکنندگان گروه تئاتر "اشتباهات" هستند و معتقدند که کمدی یکی از راه‌های ارتباط بهتر با مخاطب است و با وجود تمام دشواری‌هایی که این شیوه اجرایی دارد و تمام خطرهایی که روی لبه تیغ نمایش کمدی را تهدید می‌کند، باید به این سمت حرکت کرد. این گروه تاکنون آثاری مانند "کمدی افتضاحات"؛ "کمدی ارتباطات"؛ "کمدی اکتشافات"؛ "کمدی ارتفاعات" و "کمدی استشمامات" را به صحنه برده است. امید طاهری همچنین بازیگر، کارگردان و منتقد تئاتر است و همواره در تئاتر نقش‌های چندگانه را در کنار هم پیش برده است.

 

آقای طاهری انگیزه‌ات برای ورود به عرصه تئاتر و نمایشنامه‌نویسی چگونه شکل گرفت؟

دوست دارم در ابتدا چیزی را بگویم که اهمیت آموزش تئاتر در دوران راهنمایی را روشن می‌کند چون اگر این اتفاقی که می‌خواهم بگویم رخ نمی‌داد، شاید من هیچ‌وقت به سمت تئاتر نمی‌رفتم. من کلاس اول راهنمایی بودم که در مدرسه برای ما دو ساعت در هفته کلاس تئاتر گذاشتند. آن زمان آقای یدالله کریمی فارغ‌التحصیل رشته تئاتر شده بود و به عنوان معلم فعالیت می‌کرد و وقتی که به خمین برمی‌گشت، با آموزش و پرورش هماهنگ کرده بود که در هفته 2 ساعت به مدارس مختلف برود و تئاتر آموزش بدهد. همین اتفاق بهانه‌ای شد که من و خیلی‌های دیگر به سمت تئاتر برویم. در واقع باب آشنایی من با تئاتر از طریق یک دانش‌آموخته تئاتر بود و من تقریباً در مسیر درستی وارد شدم و حرکت کردم.

در کلاس تئاتر آقای کریمی چه آموزش‌هایی می‌دیدید؟

از آن‌جایی که ما سن و سال زیادی نداشتیم، آقای کریمی فقط کلیاتی از تئاتر را به‌ ما می‌گفت و یک سری کتاب‌ها را معرفی می‌کرد. یدالله کریمی در اولین جلسه‌ای که به کلاس ما آمد، از تاریخ تئاتر صحبت کرد و من کتابی که تدریس می‌کرد را از او گرفتم. این کتاب سر کلاس‌های دیگر هم با من بود. آقای کریمی نمایشی هم با ما کار کرد که آن سال در جشنواره مدارس پذیرفته شد و ما با آن به جشنواره استانی و کشوری هم رفتیم. همه این اتفاقات پشت سر هم افتاد و من مدتی بعد عضو انجمن نمایش شدم و مجلات نمایش را می‌گرفتم و خیلی جدی نمایشنامه می‌خواندم. از همان اول تمایل‌ام به نوشتن بود و نوشتن را خیلی دوست داشتم.

اولین نمایشنامه‌ای که خواندی کدام نمایشنامه بود؟

نمایشنامه "میراث و ضیافت" نوشته بهرام بیضایی اولین نمایشنامه‌هایی بود که خواندم. آن کتاب را یدالله کریمی به من داد و یکی-دو سال بعد آن را با خودش اجرا کردیم. من نمایشنامه‌هایی را که در مجله نمایش چاپ می‌شد، هم می‌خواندم. در شهر خمین کتاب‌فروشی زیادی وجود نداشت و ما نمایشنامه‌هایی را که همراه با مجله نمایش به انجمن می‌آمد، می‌خواندیم. آن موقع نمایشنامه خیلی سخت‌گیر می‌آمد. نمایشنامه ترجمه هم در محیطی که ما بودیم خیلی کم بود. من از بچگی عضو کانون پرورش فکری بودم اما آن‌جا هم کتاب وجود نداشت.

من ابتدا از کانون پرورش فکری کتاب داستان می‌گرفتم و می‌خواندم و اولین نوشته‌هایم شبیه به آن کتاب‌ها بود. یک سری داستان دارم که در 15،16 سالگی نوشته‌ام و بعضی‌های‌شان واقعاً تخیل خوبی دارند. من خیلی راحت می‌نوشتم، برعکس خیلی از آدم‌هایی که اطرافم بودند و نوشتن برای‌شان سخت و پیچیده بود. آموزش خاصی هم ندیده‌ام ولی در نوشتن راحت هستم. هر چیزی را که به ذهنم می‌آید، خیلی راحت جمله‌بندی کرده و می‌نویسم. شاید به همین خاطر به سمت نمایشنامه کشیده شدم. من و یکی از دوستانم در دوره راهنمایی می‌خواستیم در هنرستان در رشته تئاتر درس بخوانیم که دیدیم در هنرستان چیزی به اسم تئاتر وجود ندارد. همان سال شنیدم که حوزه هنری هنرستان سوره رشته تصویری - نمایشی را آورده است. نامه‌ای از سوی حوزه هنری تهران برای نماینده شهر ما آمده بود که دانش‌آموزان برتر مسابقات فرهنگی مدارس‌تان را به ما معرفی کنید. این نماینده هم یک نامه به آموزش و پرورش داده بود که رسیده بود به دست یدالله کریمی. یدالله هم از میان مدارسی که در آن‌ها کلاس تئاتر برگزار کرده بود، ما را معرفی کرد. 5،6 نفر بودیم که به هنرستان سوره تهران آمدیم. در این‌جا آزمونی گذاشتند و یک سری بروشور و سابقه کاری از ما گرفتند. من و یکی از دوستانم به نام منصور اسکندری در رشته تصویری-نمایشی پذیرفته شدیم که اتفاق خیلی عجیب و غریبی در آن دوره بود.

امید طاهری

در همان رشته تصویری- نمایشی دیپلم گرفتی؟

ما در هنرستان سوره یک سال رشته تئاتر خواندیم و سال دوم گفتند که آموزش و پرورش رشته تئاتر را قبول نکرده و عنوان رشته شما باید عوض شود. ما چون به خاطر رشته تئاتر به هنرستان سوره آمده بودیم، در برابر این تصمیم خیلی مقاومت کردیم ولی در نهایت عنوان رشته ما تجسمی شد و ما با دیپلم تجسمی بیرون آمدیم. البته در همان زمان هم برای ما کلاس فوق برنامه تئاتر گذاشتند. در کل آن دوران یک دوره پویا و خیلی خوب بود. من در سال 71 وارد هنرستان سوره شدم. آن زمان اغلب استادهای دانشگاه هنر، به هنرستان ما هم می‌آمدند. مثلاً از میان اساتید تئاتر، آقای صادق صفایی یا خانم هایده حائری برای تدریس به هنرستان سوره می‌آمدند. یکی دیگر از اتفاقاتی که مرا به سمت تئاتر کشاند، اولین نمایش پس از انقلاب آقای علی رفیعی بود که در سال 71 در تالار وحدت به روی صحنه رفت. آن اجرا برای من خیلی شگفت‌انگیز بود. من تا آن زمان تصور دیگری از تئاتر داشتم. در واقع تا آن زمان عظمت تئاتر را در عکس‌های کتاب تاریخ هنر دیده بودم ولی پس آن اتفاقات شگفت‌انگیز روی صحنه را تماشا می‌کردم. این اتفاقات باعث شد که من به طور جدی به سمت تئاتر بیایم.

اولین نمایشنامه‌ای که نوشتی را یادت می‌آید؟

بله. من همه نمایشنامه‌هایم را دارم. 19 ساله بودم (سال 76) که یک نمایشنامه بر اساس یکی از آیین‌های بومی منطقه خمین به نام "کردعلی" نوشتم. کردعلی یک شخصیت شناخته شده در خمین است. یک رسمی در خمین وجود دارد که الان دیگر اجرا نمی‌شود ولی زمانی که من در خمین بودم اجرا می‌شد. آن زمان یک جوان در روستا پیدا می‌شد که از 10 تا 20 بهمن (که به آن چله زمستان می‌گفتند)، به روی یکی از قله‌های بلند کوه می‌رفت و شب‌ها در آن قله آتش روشن می‌کرد و روزها هم به شکار می‌رفت. آن جوان اگر می‌توانست که آن 10 روز را تحمل کند و به روستا برگردد، از دید مردم روستا دیگر مرد شده بود و به او همسر می‌دادند. من نمایشنامه‌ای را بر اساس این آیین نوشتم و آقای شمس‌الله اکبری آن را کارگردانی کرد. این نمایشنامه سپس به جشنواره فجر راه یافت و یک اتفاق خوب را در سن و سال جوانی برای من رقم زد. آن نمایشنامه کمدی نبود و بعدها آشنایی با میثم عبدی و سایر دوستان گروه‌مان مرا به سمت کمدی کشاند.

ورود به دنیای کمدی کشف خودت بود یا گروه‌تان چنین زمینه‌ای را در تو ایجاد کرد که بتوانی به کمدی فکر کنی و روی آن متمرکز شوی؟

هم کشف خودم بود و هم تأثیرات حضور در گروه. من همیشه کمدی را دوست داشتم و فیلم‌های چاپلین و کمدی‌های کلاسیک را مشتاقانه جمع‌آوری کرده و نگاه می‌کردم. یک سری برنامه‌های کمدی هم در تلویزیون وجود داشت که آن‌ها را تماشا می‌کردم. کلاً آن زمان خیلی اهل خنده و شوخی بودم. به نظرم زندگی و تئاتر در هم تنیده هستند و اگر از یکدیگر جدا شوند، هر دو ناقص خواهند شد. ما در سال‌های 75،76 گروهی تشکیل دادیم که دلیل جمع شدن آن نه 100 درصد به خاطر تئاتر بود و نه 100 درصد به خاطر دوستی. این ویژگی‌ خوبی برای گروه ما بود. ویژگی خوب دیگر گروه‌مان این بود که همه تقریباً در یک سن و سال بودیم. همه ما پر شور بودیم و انگیزه بالایی برای کار کردن داشتیم. دورهمی، خوش‌گذرانی و لذت‌بردن ما در هم تنیده شده بود. مسافرت‌های ما همه همراه با خنده بود که ناخودآگاه در لابلای آن‌ها یک سری بازی‌های نمایشی هم وجود داشت. در سفرهای‌مان یک جا جمع می‌شدیم و اتود می‌زدیم. گاهی هم به خودمان نقش می‌دادیم و آن را برای خودمان اجرا می‌کردیم. در کل همه کارهای ما با خنده و شوخی همراه بود و به خاطر همین بود که به سمت تئاتر کمدی کشانده شدیم. یک روحیه آشوبگری علیه تئاترهای موجود در خمین هم در ما وجود داشت؛ این روحیه آشوبگری به قاعده‌شکنی و تخریبی که در کمدی وجود داشت، نزدیک بود. ما تئاترهایی را در خمین می‌دیدیم که چندان باب میل‌مان نبود و همین یک روحیه آشوبگر در ما ایجاد کرده بود. کمدی یک شکل آوانگاردیسمی در نهاد خودش دارد که با سن و سال و روحیات آن زمان ما خیلی جور بود.

اولین نمایشنامه کمدی‌ات کدام نمایشنامه بود و چگونه خلق شد؟

اولین کار کمدی گروه ما یک نمایشنامه‌ای از تام استاپارد بود که اجرای آن چندان موفق نبودیم چون هر چقدر که ما تلاش کردیم در آن قالب‌ها بنشینیم، موفق نشدیم و در نهایت تئاترمان خیلی مسخره شده بود. البته علیرغم آن‌که ما نتوانستیم در کاراکترهای آن نمایشنامه بنشینیم ولی نمایش یک شکل بامزه‌ای هم داشت که بد نبود. بعد از آن تصمیم گرفتیم که یک متن خارجی را انتخاب کرده و در آن دست ببریم. بنابراین نمایشنامه "کمدی اشتباهات" شکسپیر را اتود زدیم و من در حین اتود زدن، آن را بازنویسی می‌کردم. در نهایت ما نمایش‌مان را با نام "کمدی افتضاحات" به روی صحنه بردیم که خیلی جلب توجه کرد چون قاعده‌های زیادی را شکست و نمونه آن جنس از کار در خمین وجود نداشت.

برداشتت از متن "کمدی اشتباهات" شکسپیر چه بود که آن را بازنویسی کرده و با عنوان "کمدی افتضاحات" به روی صحنه بردید؟

من نگاهی تکنیکی به آن متن داشتم؛ این که شباهت چقدر می‌تواند ایجاد کمدی کند. میثم عبدی خیلی تأکید می‌کرد که در آن نمایش فرم در اولویت قرار بگیرد. بنابراین ما در آن خیلی به دنبال حرف زدن نبودیم؛ گرچه که حرف‌های خیلی تند و تیزی در آن وجود داشت. چیزی که بعدها از آن نمایشنامه گرفتم این بود که شباهت و اشتباه گرفتن خودش می‌تواند یک شیوه در خلق کمدی باشد.

سرانجام آن نمایشنامه چه شد؟

آن نمایشنامه کار شد و در جشنواره استانی شرکت کرد، سپس برای جشنواره منطقه‌ای پذیرفته شد و در آن مرحله به توقف رسید. البته بعدها دانشگاه هنر اولین فستیوال تئاتر تهران را برگزار کرد که نمایش "کمدی افتضاحات" در آن فستیوال به روی صحنه رفت. آن زمان گروه‌ها خیلی به دنبال اجرای عمومی نبودند. همه جشنواره زده بودند و به دنبال اجرای نمایش‌شان در جشنواره می‌رفتند. پس نمایش "کمدی افتضاحات" که می‌توانست مخاطب زیادی جمع کند به خاطر همین نگرش به اجرای عمومی نرسید.

امید طاهری

بنابراین همچنان به دنبال تجربه بعدی در کمدی رفتی؟

بله، پس از کمدی اولی که نوشتم، تصمیم گرفتم که با پارودی آشنا شوم و از این طریق ایجاد کمدی کنم. این بود که به پیشنهاد میثم عبدی به سراغ شخصیت الکساندر گراهام بل رفتم و زندگی‌نامه او را خواندم. در مطالعاتم متوجه شدم که شخص دیگری به نام الیشا گری نیز در ایتالیا تلفن را اختراع کرده و فقط 2،3 ساعت بعد از گراهام بل آن را ثبت کرده و به همین خاطر اختراع تلفن به اسم گراهام بل ثبت می‌شود. من همین مسئله را دست‌مایه طنز قرار دادم و گراهام بل و الیشا گری را مقابل هم قرار دادم و نمایشنامه "کمدی ارتباطات" را نوشتم. آن نمایشنامه هم در جشنواره‌ استانی، منطقه و سپس در نوزدهمین دوره جشنواره تئاتر فجر اجرا شد و به خاطر آن محسن غلامی جایزه طراحی صحنه جشنواره فجر را گرفت. یک جشنوار‌ه‌ بین‌المللی هم در آن دوره در اصفهان برگزار می‌شد که نمایش ما در آن‌جا هم به روی صحنه رفت. ما به جز آن نمایش دیگر در جشنواره فجر جایزه‌ای دریافت نکردیم. نمایشنامه "کمدی ارتباطات" به مدت یک ماه در تالار خورشید تئاتر شهر به اجرای عمومی رسید و بازخورد خیلی خوبی داشت.

یعنی همچنان تاکیدت بر نوشتن متون کمدی بوده است؟

قبل از این نمایشنامه، من یک نمایشنامه دیگر به اسم "آن شب که ستاره افتاد" داشتم که در خمین اجرای عمومی شد. این نمایشنامه در ایامی نوشته شد که امام خمینی (ره) به رحلت رسیده بود و بنیاد حفظ آثار و ارزش‌ها در خمین شکل گرفته بود. من هم این نمایشنامه را با روایت یک قصه خیالی از شب رحلت امام خمینی (ره) نوشتم. این نمایشنامه داستان یک پیرمرد و پیرزن اهل خمین را روایت می‌کند که قبل از رحلت امام می‌گویند که دکترها متوجه بیماری امام نیستند و امام سردی‌شان کرده است. اصولاً مردم خمین به سردی و گرمی خیلی اعتقاد دارند. آن‌ها از خمین یک مقدار داروی محلی همراه خود به تهران می‌آورند تا به امام بدهند ولی وقتی که به تهران می‌رسند، متوجه می‌شوند که امام خمینی (ره) رحلت کرده و در نتیجه آن‌ها آواره تهران می‌شوند. روایت داستان این پیرمرد و پیرزن خیلی برایم اهمیت داشت چون نمونه آن‌ها را در اطرافم دیده بودم. این جنبه نمایشنامه برایم جالب بود و شاید یک روزی دوباره آن را بازنویسی کنم.

بعد از نمایشنامه "کمدی ارتباطات" چه اتفاقی افتاد؟

سومین کمدی که کار کردم، "کمدی اکتشافات" بود که در آن‌جا به سراغ کاراکتر کریستف کلمب رفتم. این طرح هم یک طرح جمعی بود که در دورهمی‌های شبانه‌ گروه مطرح شد. من برای نوشتن این نمایشنامه نیز دوباره مطالعه کردم تا این‌که متوجه شدم که شخصی به نام آمریگو وسپوچی وجود داشته که قبل از کلمب موفق شده به قاره آمریکا برود. نام قاره آمریکا هم از روی همین آمریگو برداشته شده است. بنابراین من در این نمایشنامه این دو نفر را کنار هم گذاشتم که نمی‌دانم چطور شد به موفقیت بسیار خوبی رسید. من تا الان حدود 80 مجوز برای اجرای این نمایشنامه داده‌ام و بابت آن پول هم نگرفته‌ام. برایم عجیب است که چرا این نمایشنامه آنقدر مورد توجه قرار گرفت. شاید به خاطر این باشد که جنس کمدی و دسترسی به صحنه آن سهل‌الوصل است. این نمایشنامه را گروه خودمان در تالار مولوی به اجرای عمومی رساند و در جشنواره کمدی اصفهان نیز به روی صحنه رفت. همچنین نمایشنامه "کمدی اکتشافات" در جشنواره فجر دانشگاهی هم اجرا شد و جایزه دوم نمایشنامه‌نویسی را گرفت و جهاد دانشگاهی آن را به همراه دو نمایشنامه برتر دیگر به چاپ رساند. چاپ شدن این نمایشنامه باعث شد که در فضای مجازی هم منتشر شود.

و چهارمین کمدی؟

بعد از نمایشنامه "کمدی اکتشافات" یک نمایشنامه دیگر به نام "کمدی اغتشاشات" نوشتم. این نمایشنامه پلات خیلی خوبی داشت و هنوز هم وسوسه می‌شوم که آن را دوباره بنویسم. نمایشنامه "کمدی اغتشاشات" قصه رابین‌ هود را روایت می‌کرد. رابین‌ هود وارد شهر می‌شد که عدالت را برقرار کند ولی می‌دید که ناعدالتی وجود ندارد و همه چیز سر جای خودش است. بنابراین رابین ‌هود بی‌هویت می‌شود و دیگر کسی به او اهمیت نمی‌دهد، به همین خاطر شروع می‌کند به برهم زدن عدالت تا این‌که دوباره هویت پیدا کند. وقتی به هویت می‌رسد، دوباره شروع می‌کند به ساختن عدالت. متأسفانه این نمایشنامه در اجرا نتوانست شکل بگیرد. خود ما هم از این نمایشنامه راضی نبودیم و به همین خاطر در نطفه خفه شد.

شاید متفاوت‌بودن موقعیت آن هراسی در شما ایجاد کرده بود که نکند کمدی خوبی نباشد؟

شاید. به نظرم پلات آن پلات خیلی خوبی است و امکان دارد یک روزی آن را دوباره بنویسم. به هر صورت آن نمایشنامه موفق نبود و من شروع کردم به نوشتن پنجمین نمایشنامه‌ام. این نمایشنامه "کمدی ارتفاعات" بود که داستان برادران رایت را روایت می‌کرد. در این کمدی، برادران رایت عاشق دو خواهر خیالی به نام خواهران سایت هستند و این دو خواهر برادری ناتنی دارند که می‌آید و ادعای ارث و میراث می‌کند. نمایش‌مانه مدنظر یک نمایش شسته رفته و جمع‌ و جوری بود. آن موقع برای‌مان مهم بود که نمایش‌ها به لحاظ زمانی طولانی نباشد، به همین خاطر نمایشنامه "کمدی ارتفاعات" فقط در 50 دقیقه یک قصه شیرین و جذاب را روایت می‌کرد. این نمایش در جشنواره استانی اجرا شد و سپس به جشنواره منطقه‌ای و در نهایت به جشنواره فجر رسید. اجرای نمایش ما با نمایش "ددالوس و ایکاروس" همزمان بود. ما در دو سانس به روی صحنه رفتیم که در هر دو سانس 120-130 نفر پشت درب سالن ماندند و نتوانستند اجرای‌مان را ببینند. یادم می‌آید که مجله جشنواره مطلبی را منتشر کرد و نوشت که نمایش "ارتفاعات" و "ددالوس و ایکاروس" دو نمایشنامه پرمخاطب وقت هستند. به هر صورت آن زمان علیرغم قولی که به ما داده شد، نمایشنامه "کمدی ارتفاعات" اجرای عمومی نشد. بعد از آن من به این نتیجه رسیدم که 50 دقیقه زمان کوتاهی برای اجرای یک نمایش است. الان دوست دارم این نمایشنامه را در قالب یک تئاتر 50 دقیقه‌ای ببینم. به نظرم "کمدی ارتفاعات" هم مثل "کمدی استشمامات" ظرفیت این را دارد که تبدیل به یک تئاتر یک ساعت و نیمه شود.

و "کمدی استشمامات" باید یک برداشت از قصه گوگول باشد؟

"کمدی استشمامات" یکی از متفاوت‌ترین کمدی‌های من است. احساس می‌کنم که این کمدی به بلوغ خاصی رسیده و نگاه جد‌تری دارد. من این نمایشنامه را بر اساس نمایشنامه "دماغ" نیکلای گوگول نوشتم که برای نوشتن آن دیگر با اتود پیش نرفتم چون حس کردم قصه ظرفیت آن را دارد که در تنهایی شکل بگیرد. من این نمایشنامه را زمانی نوشتم که دیگر همراه با گروه به تهران آمده بودم. این نمایشنامه مستقیماً در جشنواره فجر شرکت کرد و در فرهنگسرای نیاوران هم به اجرای عمومی رسید. همچنین اجرای نمایش "کمدی استشمامات" اردیبهشت‌ماه امسال در سالن قشقایی و اخیراً نیز در تماشاخانه کنش معاصر به تکرار رسید. این نمایشنامه اکنون دارد توسط نشر "مانیا" چاپ می‌شود. بعد از این چاپ نمایشنامه‌های دیگرم نیز فکر خواهم کرد.

امید طاهری

نمایشنامه‌های‌ات الان به سطحی رسیده که چاپ شوند؟

بله. مثلاً همین نمایشنامه "کمدی استشمامات" ظرفیت چاپ را دارد چون من آن را در دوره‌های اجرایی مختلف، بازنویسی کردم. نمایشنامه "ارتباطات" را هم چون قرار است یک کارگردان اجرا کند، اخیراً بازنویسی کرده‌ام. به نظرم این نمایشنامه هم می‌تواند در قالب یک نمایشنامه اجرایی چاپ شود چون دیالوگ زیادی ندارد. بعد از این اثر یک نمایشنامه دیگر به نام "شام کوتاه کریسمس" نوشتم که اقتباسی از نمایشنامه "شام طولانی کریسمس" نوشته تورنتون وایلدر بود. من این نمایشنامه را در کرمان به روی صحنه بردم و سال گذشته نیز در بخش فجر پلاس جشنواره تئاتر فجر اجرا شد. نمایشنامه آقای وایلدر چاپ قدیمی بود که من سعی کردم یک اقتباس اساسی و متفاوت از آن در بیاورم که به نظر آقای ناظرزاده کرمانی، نمایشنامه من چاپ قدیمی نمایشنامه آقای وایلدر را که نمایشنامه کهنه و فرسوده‌ای‌ست، نجات داد. تصمیم دارم که این نمایشنامه را در تهران هم روی صحنه ببرم.

اخیراً نمایشنامه‌ جدیدی ننوشته‌ای؟

الان قرار است یک نمایشنامه‌ به نام "مرگ به شیوه ارمنی‌ها" که آقای خچومیان ترجمه‌اش کرده را بازنویسی کنم و بچه‌های گروه به روی صحنه ببرند. همچنین یک نمایشنامه هم در رابطه با داستان حمله آقا محمدخان قاجار به کرمان دارم که حدودا 60،70 درصد آن تمام شده و هنوز موفق نشده‌ام که انتهایش را ببندم.

این نمایشنامه هم حال و هوای کمدی دارد؟

خیر. یک نمایشنامه گروتسک خیلی غلیظ است که می‌خواهد پایان تلخی داشته باشد. به جز این نمایشنامه چند طرح نیز در ذهنم دارم که به تهران آمدم تا فرصت کنم آن‌ها را بنویسم ولی فعلاً که تهران تمام فرصت مرا گرفته است. الان انگیزه زیادی برای نوشتن دارم اما نمی‌توانم طرح‌هایم را بنویسم ولی همچنان شب‌ها چیزهای مختلفی می‌نویسم چون اصلاً به همین قصد به تهران آمده‌ام. کرمان وقت خیلی زیادی به من می‌داد؛ اما کاری که در آن‌جا انجام می‌دادم، بی ربط با تئاتر بود. همان کار باعث می‌شد که تمرکز من گرفته شود. من به تهران آمدم تا فضایی برای نوشتن گیر بیاورم و به مسیرم ادامه دهم. واقعیت این است که خودم را هنوز یک نمایشنامه‌نویس نمی‌دانم و تا روزی که زبان خودم را پیدا نکنم، چنین لقبی به خودم نخواهم داد. این روزها مشغول اتود زدن و جلو رفتن هستم. طرح‌های زیادی در ذهنم دارم که برای نوشتن آن‌ها به دنبال یک فرصت خوب می‌گردم.

از میان نمایشنامه‌نویسان ایرانی و خارجی کدام‌ یک بیشترین تأثیر را روی شما گذاشته‌اند؟

من از نمایشنامه‌های غلام‌حسین ساعدی و برخی از نوشته‌های اکبر رادی خیلی خوشم می‌آید. بهرام بیضایی برای من یک اسطوره است و من ایشان را در ایران برترین می‌دانم. به نظرم بعضی از نمایشنامه‌های آقای بیضایی شاهکار هستند. هیچوقت رگه‌هایی از آثار آقای بیضایی در کار من نبوده ولی کار ایشان جزو علاقه‌مندی‌های من است و من نمایشنامه‌هایی مثل "سه برخوانی" و "آرش" را هر ماه یا دو ماه یک‌بار می‌خوانم. از میان نمایشنامه‌نویسان خارجی هم از آثار مولیر خوشم می‌آید. در میان نمایشنامه‌نویسان کمدی خارجی نیز، کمدی آریستوفان را خیلی دوست دارم چراکه او خدایان و قدیس‌های عجیب و غریب دوره خودش را با کمدی فرو ریخت و این کار بزرگ را انجام داد. اخیراً هم برخی از نمایشنامه‌نویسان آمریکایی فضای جالبی را خلق می‌کنند. همچنین از نوشته‌های تام استاپارد هم خوشم می‌آید.

جریان کمدی ایران را چطور می‌بینی؟ آیا اصلاً جریانی برای کمدی در تئاتر وجود دارد؟

تنها چیزی که می‌تواند هنرمندان را به حرکت وادارد، جریان است ولی متأسفانه در ایران هیچ چیزی به جریان تبدیل نمی‌شود. واقعیت این است که در ایران همه چیز دارد جزیره‌ای، منطقه‌ای و نقطه به نقطه اتفاق می‌افتد. در ایران تئاتر خوب به مراتب تولید می‌شود و وضعیت‌مان از این حیث خوب است ولی این تئاترهای خوب هیچوقت به یک جریان تبدیل نشده‌اند. به نظرم یکی از دلایلش این است که پیرامون نمایش‌های مختلف چه خوب و چه بد باشد، گفت‌وگو شکل نمی‌گیرد. به نظرم این عدم شکل‌گیری دیالوگ، مرگ آثار هنری است. در تاریخ هنر همینجوری بوده و خود آثار نتوانسته‌اند تاریخ هنر را شکل دهند بلکه حرف‌های پیرامون آن‌ها توانسته تاریخ هنر را به امروز برساند. من نمی‌دانم که چرا الان راجع به کارها حرف نمی‌زنیم. برای همین است که تئاترهای خوب به یک جریان تبدیل نمی‌شوند و آثار نمایشی همه در یک جزیره اتفاق می‌افتند و مدتی بعد تمام می‌شوند.

در سال‌های اخیر چه کمدی‌های خوبی را تماشا کرده‌ای؟

من از نمایش‌های آقای حسین کیانی خوشم می‌آید. نمایش قبلی ایشان را خیلی دوست داشتم اما نمایش جدیدشان را موفق نشدم ببینم. تئاتر "شب سیزدهم" آقای حمید امجد که در سالن اصلی تئاتر شهر اجرا شد هم کمدی خوبی بود. آن جنس از کمدی که با فرهنگ ما هم‌خوانی دارد و رگه‌هایی از آن را می‌شود در زیست ما پیدا کرد، اما در کارهای گروه ما وجود ندارد. در کار ما شاید شیوه‌هایی از کمدی‌های ایرانی وجود داشته اما مستقیماً با فرهنگ خودمان همخوانی نداشته است.

امید طاهری

دلیلش خارجی بودن شخصیت‌های نمایش‌ات چه بوده است؟

بله. ما خیلی دوست داشتیم که روی شخصیت‌های ایرانی کار کنیم ولی به این شخصیت‌ها اصلاً نمی‌شود دست زد. من نمایش "رویای نیمه شب تابستان" به کارگردانی آقای کوشکی را هم دوست داشتم و به نظرم کمدی خوب و خوش ریتمی بود و فضای جن و پری را خیلی خوب ایجاد کرده بود. ولی چرا چنین نمایش‌های خوبی به یک جریان تبدیل نمی‌شوند؟

به نظرت آیا نمایشنامه‌‌نویسی یک شغل و منبع کسب درآمد محسوب می‌شود یا خیر؟

فعلاً که برای من این‌چنین نیست. شاید بعضی‌ها از نمایشنامه‌نویسی ارتزاق کنند ولی اکثراً روی آن به عنوان منبع ارتزاق حساب نمی‌کنند. مگر یک نویسنده در سال چند نمایشنامه می‌نویسد؟

مثلاً تو یک متن داری که 80 نفر آن را اجرا کردند. اگر از هر کدام یک میلیون تومان هم می‌گرفتی، الان 80 میلیون تومان از آن متن پول گرفته‌ بودی؟!

آخر من می‌دانم که آن 80 نفر، درآمدشان به یک میلیون تومان هم نمی‌رسد. الان وقتی گروه‌های شهرستانی به من زنگ می‌زنند و می‌گویند که قرار است در سالن فرهنگ و ارشاد منطقه‌شان نمایشنامه مرا اجرا کنند، اصلاً خجالت می‌کشم که اسمی از پول بیاورم. در این چند ماهی که به تهران آمده‌ام، فقط برای دو اجرا از هر کدام 100 هزار تومان گرفته‌ام که آن‌ها هم خودشان گفتند که اجرای عمومی می‌روند و فروش دارند. من برای اجراهای خودمان علیرغم آن‌که تهیه‌کننده هم داریم، یک میلیون تومان می‌گیرم که واقعاً عدد و رقمی نیست. درستش این است که پول، خانه و ماشین به ما بدهند تا در خانه بمانیم و بنویسم. آن‌وقت می‌بینید که ما چطور می‌نویسیم.

با نمایشنامه‌نویسان ایرانی در ارتباط هستی؟

متأسفانه نه خیلی. چون من 5،6 ماه است که به تهران آمده‌ام. من در زمان تحصیل در هنرستان سوره، دو سال در تهران بودم که چون سن و سالی نداشتم کسی مرا تحویل نمی‌گرفت و الان هم چون ناشناس هستم کسی تحویلم نمی‌گیرد. با این وجود من خیلی دوست دارم که با نمایشنامه‌نویسان دیگر ارتباط بگیرم. سر کلاس آقایان علیرضا نادری یا نادر برهانی‌مرند رفته‌ام و سعی می‌کنم که در کلاس‌های آقای مهندس پور هم باشم چون به ایشان ارادت خاصی دارم و الان با یکدیگر در ارتباط هستیم. الان که به تهران آمده‌ام، حس می‌کنم که ارتباط‌ها خود به خود ایجاد شود. البته یک نویسنده همیشه باید دنیای فردی خودش را حفظ کند. یکی از نگرانی‌های من در تهران این است که شلوغی تهران تنهایی مرا مخدوش کند، چون در این صورت تمرکزم را از دست خواهم داد. من در فضایی که تمرکز نداشته باشم نمی‌توانم بنویسم. با این وجود، ارتباط با نویسندگان دیگر هم خوب است. ما یک کافه داریم که همسرم آن را می‌چرخاند. در این کافه نشست‌های تئاتری می‌گذاریم که یک سری از دوستانم به آن نشست‌ها می‌آیند. من اگر بدانم که یک جایی نویسنده‌ها جمع هستند، حتماً می‌روم و ارتباط برقرار می‌کنم.

عضو خانه تئاتر هستی؟

نه متأسفانه عضو خانه تئاتر نیستم.

به حرکت صنفی در تئاتر اعتقادی داری یا خیر؟

بله. صد در صد موافقم.

به نظرم همین بحث شغل شدن نمایشنامه‌نویسی، درآمدزایی تئاتر در شهرستان‌ها و رسیدن به اطمینان شغلی به طوری که تو در خانه‌ات بنشینی و فقط به نوشتن فکر کنی، مستلزم یک حرکت صنفی است؟

موافقم. به اعتقاد من هم صنف ‌شدن تنها راه نجات هر شغلی است. البته ما ابتدا باید ببینیم که مسئولین ما تئاتر را به عنوان شغل می‌پذیرند یا خیر. فعلاً که آن را به عنوان شغل نپذیرفته‌اند.

ما همیشه انتظار داریم که دولت این کار را بکند که به نظرم این خودش مانع بزرگی است که نمی‌گذارد تئاتر به عنوان یک شغل شناخته شود. به اعتقاد من، خود افراد و هنرمندان هستند که باید در این زمینه تلاش کنند. نویسنده‌های ما عموماً منزوی هستند و وارتباط جمعی و رسانه‌ای‌شان کمرنگ است، خود همین باعث می‌شود که آن‌ها به خودشان ظلم کنند. در واقع وقتی نویسندگان به صنف، قاعده و ضوابط خاصی نمی‌رسند، از آن سو مورد هجمه واقع می‌شوند. اگر قانون کپی‌رایت و حق و حقوق معنوی نویسنده رعایت نمی‌شود، همه‌اش به خاطر این است که قاعده‌ای وجود ندارد و تو نوعی هم نمی‌توانی کاری انجام دهی. ما یک تصور غلطی داریم که می‌گوییم دولت تئاتر نمی‌خواهد. مگر دولت جلوی این همه اتفاق هنری و غیر هنری که می‌افتد را گرفته که بخواهد جلوی تئاتر را هم بگیرد؟ این تئاتر را باید ما ایجاد کنیم. اگر مردم به دیدن تئاتر نمی‌آیند، مشکل از ما هست که تئاترمان به درد مردم نمی‌خورد و آن‌چه که تولید می‌کنیم برای مردم نیست. مردم ما با تئاتری مواجهند که به دردشان نمی‌خورد و با آن بیگانه هستند. در نتیجه من به آن توطئه‌ای که از بیرون هست اعتقادی ندارم و معتقدم که ما این توطئه را برای چشم‌پوشی از ناتوانایی‌های‌مان به زبان می‌آوریم. ما به جای مطرح کردن چنین مسائلی، باید خودمان زمینه‌های یک تئاتر خوب را ایجاد کنیم. نظر تو در این مورد چیست؟

من هم به توطئه اعتقادی ندارم و معتقدم که در حوزه تئاتر یک خلأ اندیشه وجود دارد؛ این خلأ اندیشه هم در اندیشه راهبردی و هم در اندیشه‌ای که بن مایه تئاتر هست دیده می‌شود. دلیلش هم این است که در دو حوزه بی‌حساب و کتاب، همه اتفاقی می‌افتد. در تئاتر ما تا چند سال پیش اصلاً فضای خصوصی وجود نداشت که به یک‌باره عین قارچ همه جا سبز شد. هیچکس هم نبود که بگوید این فضا با چه ساز و کاری به وجود آمده است؟ این تفکر که ظرفیت تئاتر افزایش پیدا کند تفکر خوبی است ولی به شرط آن‌که ظرفیت تماشاگر هم افزایش بیابد که این اتفاق نیفتاده است. ما الان داریم همان تماشاگری که وجود داشت را در سالن‌های مختلف توزیع می‌کنیم، به خاطر همین مسئله آمار فروش سالانه‌مان پایین آمده است. مثلاً نمایش‌های آقای کیانی که در گذشته با سالن پر از تماشاگر اجرا می‌شد، الان با پر شدن 30،40 درصد ظرفیت سالن اصلی تئاتر شهر اجرا می‌شود که این اتفاق خوبی نیست. اخیراً مگر یک تئاتر ناب باشد یا چهره مطرحی در آن حضور بیابد که هر شب پر به روی صحنه برود.

ما همچنان که ظرفیت سالن‌ها را اضافه می‌کنیم، باید ظرفیت‌ تماشاگر را هم افزایش دهیم. در شهری که 12 میلیون جمعیت دارد، 120 اجرا در شب چیز زیادی نیست ولی باید دید که چند نفر از این 12 میلیون نفر به تماشای تئاتر می‌آیند. آیا واقعاً بیشتر از 2،3 هزار نفر هستند؟ این 2،3 هزار نفر نباید به یک‌باره در 50 سالن مختلف پخش شوند. سینمایی‌ها از تئاتری‌ها خیلی صنفی‌تر عمل می‌کنند و همین نگاه صنفی به‌ آنها کمک کرده است. اگر قرار باشد که در سینما هم تعداد فیلم‌هایی که پروانه ساخت می‌گیرند به همین شکل افزایش بیابند، مسلم است که تماشاگر سینما افت می‌کند و به فیلم‌های مختلف توزیع می‌شود. الان سیاستی برای افزایش تماشاگران سینما و تئاتر وجود ندارد. مگر رسانه ملی ما تئاتر و سینما را تبلیغ می‌کند؟ آن‌ها حتی جلوی رسانه‌های خارجی که به تبلیغ تئاتر و سینما می‌پردازند را هم می‌گیرند. اگر بگذارند که آن شبکه‌های برون‌مرزی تئاتر و سینما را تبلیغ کنند مگر چه اتفاقی می‌افتد؟ در آن‌صورت بیننده فیلم و تئاتر ما زیاد می‌شود. ما انقلاب‌مان انقلاب فرهنگی بوده، مگر غیر از این است؟ انقلاب‌مان انقلاب سیاسی که نبوده است. الان بخش فرهنگ انقلاب‌مان کجاست؟ در این سال‌ها آمار چه چیزی تغییر کرده است؟ تئاتر یا اعتیاد؟ آمار سینما رشد کرده یا آمار بزهکاری؟

تلویزیون یک زمان آنونس‌های فیلم و سریال‌ها را پخش می‌کرد ولی الان این کار را نمی‌کند. چرا رسانه ملی حضور سینما و تئاتر را در دل خودش سخت می‌گیرد. الان اگر یک برنامه تئاتری هم در تلویزیون می‌گذارند، پخشش در ساعت 12 انجام می‌شود که همه مردم خوابند و فقط خود تئاتری‌ها آن را می‌بینند. خود تئاتری‌ها آن را می‌خواهند چه‌کار؟ باید اجازه بدهند که تئاتری‌ها با مردم ارتباط بگیرند. از چه چیزی می‌ترسند که نمی‌گذارند این اتفاق بیفتد؟ واقعاً متوجه نمی‌شوم که این اتفاق چه چیزی را تهدید می‌کند! هنوز این درک وجود ندارد که تئاتر سازنده است و هر چقدر هم که تند باشد و زبانش نقدگونه باشد، هیچ‌ اتفاق بدی نمی‌افتد. به نظرم این‌ها به خاطر سیاست‌های غلط است.

امیدوارم که سالن‌های خصوصی تئاتر هم تا 2،3 سال آینده دوام بیاورند چون معلوم نیست که خیلی‌های‌شان بتوانند از پس اجاره‌های 20،30 میلیون تومانی بربیایند. بالاخره این سالن‌ها خرج دارند و باید روی‌شان نظارتی صورت بگیرد تا به قهقرا نروند. دولت می‌تواند به سالن‌های خصوصی برتر یک سوبسیدی بدهد و گروه‌های خوب تئاتری را در آن‌ها مستقر کند تا این‌ها کم کم به کمپانی‌های بزرگ تئاتری تبدیل شوند و خودشان بتوانند اجرا کنند. تنها سالن خصوصی که یک خرده برنامه دارد و هدفمند کار می‌کند، سالن تئاتر مستقل است. بعضی سالن‌ها هم مثل سالن کنش معاصر جوان هستند و نمی‌دانم که قرار است در آینده چه اتفاقی برای‌شان بیفتد.  همچنین مرکز هنرهای نمایشی باید سبقه مدیریت این سالن‌ها را بررسی کند چراکه بعضی‌های‌شان تئاتری نیستند و فقط آمده‌اند که در تئاتر به یک شهرتی برسند. تهیه‌کننده‌ای می‌گفت که ما تهیه‌کننده‌ها از سینما و ورزش یک سری چهره‌ها را به تئاتر آوردیم تا تئاتر نجات پیدا کند! این نشان می‌دهد که آن تهیه‌کننده اصلاً چیزی به نام تئاتر نمی‌شناسد که این حرف را می‌زند. تصور او از تئاتر چیست؟ این‌که پژمان جمشیدی به تئاتر بیاید، تئاتر نجات پیدا می‌کند؟ او می‌گفت که ما نوید محمدزاده را از سینما به تئاتر آوردیم، در حالی که نوید محمدزاده یک تئاتری بود که به سینما رفت.

امید طاهری

آیا نمونه‌هایی از اجحاف حق به دلیل نداشتن صنف برای‌تان پیش آمده است؟

من به عنوان یک تئاتری حاضرم که با هر تئاتری دیگری یک صنف قانونی تشکیل دهم. الان تماشاخانه‌ها صنف دارند ولی تئاتری‌ها ندارند. در اردیبهشت‌ماه گذشته همزمان با اجرای نمایش "کمدی استشمامات"، ما پوستر یک نمایش را در سالن فنی‌زاده دیدیم که اسمش بود "کمدی اکتشاف"!. میثم عبدی دیده بود که متن مرا یک نفر به نام خودش زده بود و عیناً همان را کار می‌کرد. آن فرد می‌گفت که آقای طاهری به ما مجوز نداده و ما مجبور شده‌ایم که این کار را کنیم. اولاً که آن‌ها به من زنگی نزده‌اند که بخواهند درخواست مجوز کنند، ثانیاً اگر زنگ هم زده باشند و من اجازه‌ای نداده باشم، به چه حقی آن کار را انجام دادند؟ من این مسئله را در انجمن نمایشنامه‌نویسی خانه تئاتر مطرح کرده و از آن شکایت کردم ولی در آن‌جا به من گفتند که تئاتر الان دارد اجرا می‌شود، رسیدگی به آن را بگذارید هفته بعد! الان 6 ماه از آن اتفاق گذشته و هیچ جلسه رسیدگی انجام نشده است. یا متن "کمدی اکتشافات" نیز حدود 6،7 سال پیش در جزیره کیش توسط یک گروه که 60،70 میلیون هم برای آن قرارداد بسته بود، به نام "دزدان دریایی کارائیب" به روی صحنه رفت! ما از آن اتفاق هم شکایت کردیم که به‌ ما گفتند آن‌جا منطقه آزاد است و در حوزه استحفاظی ما نیست! اگر یک صنف وجود داشت، شاید می‌شد به این مسئله رسیدگی کردم. امیدوارم که این نهاد صنفی شکل بگیرد و یک هم‌گرایی میان تئاتری‌ها به وجود بیاید چون تئاتری‌ها خیلی پراکنده هستند. این پراکندگی در تهران خیلی بیشتر درک می‌شود. ای کاش تماشاخانه‌هایی که به وجود آمدند، همه‌شان در یک خیابان بودند چراکه این اتفاق همه تئاتری‌ها را برای یک هم‌پوشانی دور یکدیگر جمع می‌کرد. آقای عباسی همیشه می‌گوید که کمیت در نهایت به کیفیت منجر می‌شود. امیدوارم که این‌طور باشد و از دل این تکثیر شدن‌ها یک کیفیت خوب در بیاید. شاید مسیری که داریم می‌رویم یک مسیر درست باشد.

چشم‌اندازت از آینده نمایشنامه‌نویسی در ایران چیست؟

به نظرم چشم‌انداز تئاتر به آموزش ربط پیدا می‌کند. در تئاتر برای هر چشم‌اندازی باید به دانشگاه‌ها نگاه کرد. من یک مقدار شک دارم که فضای دانشگاهی‌مان ظرفیت آینده‌ای پر فروغ را داشته باشد. البته من در فضای دانشگاهی نیستم و از روی ارتباطم با افراد دانشجویی این‌طور فکر می‌کنم. چندی پیش یک دانشجو به من می‌گفت که استاد طراحی صحنه‌مان به ما گفته که نمایش "امیر کبیر" علی رفیعی یک نمایش مزخرف است چرا که در صحنه تئاتر استفاده از آب ممنوع است! احتمالاً آن استاد طراحی صحنه یک جایی خوانده که در صحنه تئاتر نباید آب بریزیم چون ممکن است که سالن نشست بکند ولی این‌که بیاید بگوید که نمایش علی رفیعی به خاطر استفاده آب در صحنه یک نمایش مزخرف است، آدم را شگفت‌زده می‌کند. آموزش در هر رشته‌ای یک مقوله‌ مهم و پیچیده است. الان در دانشگاه‌ها روحیه آرتیستی در دانشجوها پرورش داده نمی‌شود. امروز کافی‌ست که شما به دانشگاه‌های تئاتر یا هر دانشگاه دیگری بروید تا ببینید که جوانان به جای بحث‌های مربوط به رشته‌شان، در مورد چه چیزهای بی‌ربطی مثل لاک ناخن، رژ لب، دوست پسر و... صحبت می‌کنند؛ در حالی‌که در 2 دهه پیش این‌طور نبود و در محافل دانشجویی حرف‌هایی زده می‌شد که همه را شگفت‌زده می‌کرد. وقتی اساتید خوب از دانشگاه‌ها رانده شوند، نتیجه‌اش همین می‌شود. بهزاد قادری از دانشگاه قهر می‌کند و از ایران می‌رود و افرادی جای او را می‌گیرند که معلوم نیست مدرک دکترای‌شان را از کجا گرفته‌اند...

کلام پایانی؟

مهم‌ترین اتفاقی که باید بیفتد این است که دل‌مان به حال این کشور بسوزد چون ما داریم در شرایط بحران‌زده‌ای زندگی می‌کنیم. این بحران در همه چیزمان وجود دارد و کم کم دارد به سمت فاجعه می‌رود. من کمدی‌نویس هستم و باید جنبه‌های شاد و شوخ قضایا را ببینم ولی هر چقدر که سعی می‌کنم اتفاقات سیاه را نبینم، تلاشم ناموفق است. اطرافم را که نگاه می‌کنم، بحران می‌بینیم؛ بحران در ترافیک، آب و هوا و... . هیچ‌کس هم هیچ فکری به حال این بحران‌ها نمی‌کند. حل خیلی از بحران‌ها ساده است و دولت با چند قانون کوچک می‌تواند آن‌ها را حل کند. الان هر موتور چهار برابر یک ماشین آلودگی ایجاد می‌کند، پس چرا برای موتوری‌ها طرح نمی‌گذارند؟ طرح گذاشتن کار سختی است؟ این‌ها فقط یک مثال است و به نظرم در همه چیز کشورمان بحران وجود دارد. شغل ما خیلی از این رفتارهای عجیب و غریب را لمس می‌کند. اوضاع فرهنگی کشورمان واقعاً فاجعه است و در آینده اتفاقات بدی از آن بیرون می‌زند. اگر اوضاع فرهنگی درست شود، خیلی چیزها درست خواهد شد. ما در سال‌های گذشته به لحاظ اقتصادی و صنعتی رشد کرده‌ایم ولی باید بدانیم که همه چیز تابع فرهنگ است. با این وجود، فکری به حال فرهنگ نشده است. تئاتر عقیم شده و گوشه‌نشین شده و با بودجه سالانه 12 میلیاردی که بخشی از آن هم تأمین اعتبار نمی‌شود چه‌کار می‌شود انجام داد؟ باید بودجه تئاتر را خیلی زیادتر کنند تا اتفاق خوبی در هنر نمایش کشورمان بیفتد.