سرویس تئاتر هنرآنلاین: توجه به مسائل اجتماعی و بومی و انعکاس دادن آن جزو مهمترین و هنرمندانهترین کارکردهای هنر تئاتر است. اما الزام آن همانا شناخت ابعاد مختلف فرهنگی و سیاسی و همزمان تحلیل روابط حاکم بر جامعه و نیز آگاهی از ساحتهای روحی و روانی مردم است که برآیند آن به صورت تجارب اجتماعی، پسزمینه خلاقیتهای هر نویسنده و هنرمندی به شمار میرود و البته توانمندی حرفهای او را هم در رابطه با شناخت هر هنر و مدیومی که به آن دلبستگی دارد و بکارش میگیرد، به عنوان یک اصل بنیادین الزامی میکند؛ چنانچه مورد دوم با نارسائی و ناتوانی همراه باشد، حتی اگر مهمترین موضوع اجتماعی را برای پردازش و شکلدهی دراماتیک انتخاب کند، باز در نشان دادن جلوههای واقعی و هنرمندانه آن موفق نخواهد بود.
نمایش "سرگذشت نابهنگام زنی که مدام میخندید" به نویسندگی و کارگردانی سیاوش عالیپور که به عنوان یکی از نمایشهای چارت اجرایی جشنواره فجر انتخاب شده، در این رابطه نمونهای مثالزدنی است؛ صحنه در آغاز و قبل از شروع نمایش تماما با پرده کرکره مانند سفیدی پوشیده شده و برخلاف همه پردهها بالا نمیرود، بلکه به طور افقی فقط به انتها و متعاقبا به جلو صحنه حرکت دارد. هنگام حرکتش هم از روی بازیگران میگذرد. این حرکت جلو به عقب و عقب به جلو پرده، طی اجرای نمایش بارها و بارها انجام میشود و عملا مزاحم صحنه است؛ برای بکاربردن چنین پردهای هیچ علت و تأویلی وجود ندارد.
موضوع نمایش در تنگنا بودن زنان و خشونت زیاد مردان به اقتضاء اعتقادات اخلاقی، آداب و رسوم محلی و نوع خلق و خوی آنان است که در مواردی حتی به کشتن زنان و یا به محرومیتها و تنبیههای زیاد آنها میانجامد. نویسنده متن که کارگردان نمایش هم است، در پردازش و ساختاردهی موضوع و حتی پایانبندی آن ناتوان بوده و عملا "خرده موضوع" زیادی را بی آن که چگونگی ارتباطشان را به طور واضح و تحلیلشدنی نشان دهد، وارد متن و نمایش کرده است. اغلب صحنهها در حد یک نمایه کوتاهاند و به پلانهای چند دقیقهای فیلمهای سینمایی شباهت زیادی دارند؛ به همین دلیل روند ادامه موضوع با انقطاع پی در پی و متعاقبا با گنگی و ابهام همراه است و خط روایی ماجراهای مورد نظر هرگز کامل نمیشود.
تماشاگر به علت عدم انسجام موضوعی اجرا که ناشی از ناتوانی در پردازش موضوع است، هرگز با یک اجرای نمایشی گیرا و جذاب که فراز و فرود و نقطه اوجی داشته باشد، رو به رو نیست و احتمالا مجبور میشود که از گمانههای ذهنی خودش کمک بگیرد. دیالوگها هم تئاتری و نمایشی نیستند و در مواردی حتی ساختگی و غلطاند: "این طوری نکن دختر! خدام رو درمیآری" ، "دلم نیست برم" ، "دکتر میگه غصه نخور، زخمهای تنت میزنه بیرون"، " آشور رد بشه، نفلت میکنم" ، "نکیر و منکر میپرسی؟"، "بیست ساله که از بچهاش خون میره"، "در بیست سال گذشته این اولین سؤالیه که میپرسی" و...
در نمایش "سرگذشت نابهنگام زنی که مدام میخندید" به نویسندگی و کارگردانی سیاوش عالیپور، دیالوگهای یکسان در مقاطع مختلف چند بار از زبان یک پرسوناژ تکرار و چند بار هم عینا دیالوگ یک پرسوناژ از زبان پرسوناژی دیگر شنیده میشود، ضمنا صحنههایی هم با همان دیالوگهای قبلیشان تکرار میشوند، بی آن که دلیل و نشانهای موضوعی یا تأویلی برای این کار ارائه شده باشد.
کارگردانی نمایش ضعفهای اساسی دارد: به علت استفاده از پرده و کوچک کردن مکان و فضای صحنه با دیوارههای پارچهای سفید، عملا فضای لازم برای حرکت و جای گیری مناسب وجود ندارد و کارگردان، بازیگران را اغلب ایستاده یا نشسته و بدون حرکات جانبی دامنهدار در صحنه، میزانسندهی کرده است. در شرایطی که اغلب پرسوناژها در تنگناهای معینی قرار گرفتهاند، همه صحنه با کاربری غلط و متناقضی سفید و روشن است. بازیگری بازیگران چندان چنگی به دل نمیزند، چون اساسا شخصیتپردازی اغلب آنها در پرده ابهام مانده است. فقط بازی بازیگری که نقش زن لال را بازی میکند تا حدی خوب و پذیرفتنی است. نور کارکردی معمولی دارد و طراحی صحنه محدودکننده و اساسا دلبخواهی و بیدلیل انجام شده، اما موسیقی "ترانهای" نمایش فقط از نظر این که به زبان ُکردی شکاک است و به ماجرای نمایش ربط دارد، خوب انتخاب شده است.
نمایش "سرگذشت نابهنگام زنی که مدام میخندید" که در تالار قشقایی اجرا میشود، در کل از لحاظ پردازش و ساختاردهی موضوع و نیز از نظر کارگردانی، اجرایی ضعیف است.