سرویس تئاتر هنرآنلاین: وقتی موضوع به طور شخصی طرح شود و در کنار موضوعات فرعی حالتی چیدمانی و تا حدی "نظری" داشته باشد تا به زعم نویسنده بتوان به نتایجی معین دست یافت، معمولا اشتباه یا اشتباهاتی در متن و نمایش بروز میکند و حتی این امکان وجود دارد که پرسوناژ یا پرسوناژهایی زیر سؤال بروند و حضور آنها مانع بازخوردی و بازتابی شدن موضوع بشود و دادههای اجرا هم شخصی و نظری جلوه نماید؛بدترین نتیجه اجرای چنین متونی آن است که اجرا در پایان به یقین و نتیجه غیرقابل انتظار و باورپذیری نمیرسد، همهچیز تردید آمیز و باور نشدنی جلوه میکند و پایان تحمیلی اثر وجاهت محتوایی دادههای قبلی را هم از بین میبرد.
در نمایش "ابوبکر محمدی، فاطمه محمدی" به نویسندگی و کارگردانی جلال تجنگی که در تماشاخانه سنگلج به صحنه رفت، موضوع ازدواج مرد ُسنی و زن شیعه طوری مطرح شده که گویی اولین نمونه ازدواج بین مذاهب و ضمنا چنین ُرخدادی بسیار عجیب، غیرمعمول و است. گرچه در مواردی به دلیل فرهنگ روستایی بخشهایی از جامعه، چنین ذهنیت غلطی وجود دارد، اما در پیام نمایش هم نوعی بزرگنمایی به چشم میخورد.
ضمنأ طی یک سوم پایانی نمایش، نویسنده با دخالت عمدیاش موضوع را که ظاهرا لاینحل مانده، به کمک دوست پرسوناژ مرد سُنی که تا لحظه آخر "پرسوناژی بینابینی و واسطهای" به شمار میرود، به زعم خودش حل میکند؛ نکته مهم در مورد این پرسوناژ آن است که به یکباره و بدون دلیل از یک دوست معمولی و بینابینی به آدمی بسیار فداکار و بخشنده تبدیل میشود: او با فروختن ماشینش پول پیش خانه برای زن و شوهر شیعه و ُسنی را فراهم میکند تا مشکلشان حل شود و بتوانند خانهای اجاره کنند. این اقدام فردی، صرفا برای پایاندهی به ماجرا و موضوع نمایش است و کارکرد "گرهگشایی" یا نتیجه نهایی ندارد، زیرا با تحلیل چگونگی حضور این پرسوناژ در نمایش، چنین کاری در ظرفیت و قابلیت او نمیگنجد؛ اگر به فرض محال چنین اقدامی هم از او پذیرفته شود، باز این موضوع نمیتواند به عنوان قاعدهای تعمیم یافته برای جامعهای که در آن اینگونه "حاتم بخشی"ها وجود ندارد، تلقی گردد. مدیوم نمایش و کلا "هنر" فقط در شرایطی به این مقولههای فردی و خاص میپردازد که تأثیرات عملی و عینی فراگیر و تعیینکنندهای برای جامعه وانسان به معنای عام آن داشته باشد.
در نمایش "ابوبکر محمدی ، فاطمه محمدی" به نویسندگی و کارگردانی جلال تجنگی، بزرگنمایی موضوعات دیگر هم مشهود است: مثلا پرسوناژ "استاد" اساسا ربطی به موضوع و آدمهای نمایش ندارد و برمتن و اجرا تحمیل شده و صرفا به عنوان یک عامل تشدیدکننده موضوع کارُبرد پیدا کرده و در اصل ربطی به ماجرا ندارد. موضوع "نداشتن پول پیش برای اجاره" و نبودن هیچ راه و چارهای جز مهاجرت به خارج و آلت ذهن و دست دیگران شدن نیز، باز هم نوعی بزرگنمایی موضوع و اغراق در مُعضل گونگی شرایط است. ضمنا نویسنده که کارگردان نمایش هم است، تعرض پرسوناژ "افشار" به "فاطمه محمدی" را تا بخش میانی اجرا با بزرگنمایی پیش میبرد و پس از گرفتن بهره موضوعی از آن، عملا در یکی از صحنههای نزدیک به پایان نمایش، آن را اقدامی جزیی جلوه میدهد، اما به طور متناقضی مجازات "صد میلیون تومان" جریمه پرداختی هم برای آن تعیین میکند.
باید یادآور شد در هیچ نمایشی برای پایاندهی به ماجرا، پرسوناژ به جلو صحنه نمیآید تا مهمترین حادثه و پیام نهایی نمایش را به گونهای گزارشی و غیرنمایشی به تماشاگران بگوید.
تصاویر "ویدیو پروجکشن" که شامل اسامی و چهرهها و تصاویر گذراست، هیچ کمکی به انعکاسدهی و جلوه نمایشی موضوع نکرده و اساسا اضافیاند؛ صرفا برای ُپر کردن فضای خالی دیواره انتهایی صحنه کاربری پیدا کردهاند؛ شطرنجی بودن این دیواره هم بیمورد است؛ طراحی صحنه که ظاهرا فضای یک آپارتمان را نشان میدهد، در کل به طراحی یک "دفتر اداری" شباهت دارد.
بازی بازیگران، مخصوصا بازی زوج سنی و شیعه، به طور نسبی خوب است. میزانسن دهیهای نمایش که ورود و خروج و تقابلات دو سویه در حالات نشسته و ایستاده بازیگران را شکل داده، معمولی از کار درآمده است، ضمنا موسیقی به سبب ملودی و ریتم تندش سنخیتی با موضوع و محتوای نسبتا تأمل برانگیز نمایش ندارد.
نمایش " ابوبکر محمدی ، فاطمه محمدی" فقط از این منظر که برای اولینبار به طور نسبتا جدی به موضوع مذاهب شیعه و ُسنی میپردازد و میکوشد نتیجهای غیر از آنچه یکی از طرفین بسیار متعصب این مذاهب میخواهد بگیرد– عاید ذهن مخاطب بشود، تا اندازهای حائز اهمیت است، اما شیوه طراحی موضوع و مخصوصا پردازش آن ضعیف است و همزمان نارسایهای ساختاری هم دارد.