سرویس تئاتر هنرآنلاین: تحولات اجرا در سده بیستم تابع قوانینی شده است که شامل همه هنرها از تجسمی و شعر و موسیقی تا باله و حرکت را در برگرفته است. رقصنده در این سده همه آن نگاهها و پس زمینههای گذشته را که در آن گردش و چرخش بدن حرف اول را میزد، تبدیل به یک هنر دراماتیک کرده و امروزه روز دیگر طراحی حرکات موزون رکن رکین و اساسی هنرهای نمایشی شده است. تحولات اجرا در قرن بیستم بیشتر از هر قرنی از سوبلسهای بدنی به عنوان یک عنصر تئاتریکالیته استفاده کرده و زمینههای حرکت به عنوان چرخش و پیچش تن را به هوا و هبا انداخته است. تئاتر معاصر ما نیز از این مهم غافل نمانده و امروزه اگر ما سخنی از رقصنده میکنیم، منظورمان همین جایگاه دراماتیکی آن است.
فرزانه کابلی به عنوان یک طراح حرکت حصهای از این نوع تئاتر را به خود اختصاص داده و در طی بیش از چهار دهه توانسته کولهبار هنرهای دراماتیک تنانی را به خود اختصاص دهد. فرزانه در طی دهههای گوناگون از رقصهای محلی و پداگوژیکی تا باله و حرکتهای موزون، یک سره هر چه داشته در خدمت صحنه تئاتر به کار گرفته و امروزه روز اگر صحبت از حرکت و طراحی آن میشود، نخستین شخصی که بر ذهن خوش مینشیند، پریشادخت تئاتر ایران یعنی فرزانه کابلی است. ما بر آن نیستیم که گونهای تئاتر ناب و خالص را از لابهلای در هم پیچیدگیهای بالرینهایی چون "آلوین نیکولائیس" نام ببریم، اما ناچاریم از بالشویی تئاتر مسکو اسم ببریم که توانسته شاید بیش از پانصد بالرین و طراح حرکت موزون حرفهای را تربیت کند.
فرزانه کابلی در تئاتر ایران از دو سو اهمیت دارد؛ اول این که اگر صاحب این قلم از او به عنوان پریشادخت نام میبرد، یاد جاودانه فروغ فرخزاد را و لقبی که مهدی اخوان ثالث در سوگ سرودش به او لقب داد به او نیز خطاب کنیم که بر حق و به جاست و فی الواقع فرزانه با آن بالابلندای حس و حرکت و توانایی جسم و روح به خوبی خوش بر جایگاه فروغ تکیه داده و دوم این که وی توانسته در طی چهار دهه، چرخش و حرکتهای تن را به گویایی با عنصر مدرنیته در هم بیامیزد و امروزه دیگر فرزانه یک استاد، معلم و آموزگاری است که صدها شاگرد را در مکتب خویش تربیت کرده و چه بسیارند جوانان هنرجویی که با عشق به تئاتر به کلاسهای حرکت فرزانه میروند و با دست پر و لبریز و مالامال از حس و حال و آگاهی برمیگردند و خود فرزانه که گویا هیچ مفارقت و آشنایی با سن و سال ندارد و هنوز جوانانه کار میکند، فعال است و در کنار همسر هنرمندش هادی مرزبان، یک زوج هنری فعال، پویا و آگاه را تشکیل داده است.
به قول سعدی رقص آن گه مسلمت گردد / که آستین بر دو عالم افشانی. حتی فراتر از این آن سماع دراویش و تصوف ایرانی که گرداگرد سخن مولانا میچرخند و میگردند و در عالم لایتناه گیسو فرو هشته و تن و روان را با سخن مولوی با بازی و بازیچه میگیرند، امروز نیز جزوی از تئاتر مدرن ایران شده است. ایران که هیچ، بلکه تئاتر جهان شده است. زمانی که موریس بژار طراح صحنه و بالرین نامدار برای شرکت در جشن هنر شیراز به ایران آمد، تمام زمینههایی که برای باله گلستان استفاده کرد، از سعدی گرفته که متن اساسی باله بود تا موسیقی آن که صدا و ترنم خوش بلوچی را به کار گرفته بود، یک سره یادآور کارهای فرزانه کابلی بود. این که چرا فرزانه با بژار کار نکرد برای من همیشه باعث تامل و تفکر بوده است. به قول سعدی که بژار این تکه را در باله گلستان درباره او بر صحنه زنده کرد: "بوی گلم چنان مست کرد که دامنم از دست برفت." چه به زیبایی بژار هنرهای صحنهای و ادبیات معرفتی ما را به صحنه باله کشاند و توانست با جاودانگی طراحی صحنه باله گلستان را از عمق سخن سعدی تا صدای جادویی بلوچهای جاودان یاد به در آورد. فرزانه برای ما هم بژار است، هم نیکولائیس و هم بالشویی تئاتر مسکو. تمام این دورهها را او گذرانده، در آنها تدقیق کرده و امروزه روز اگر در کارهای اکبر رادی همدست و همکار همسرش هادی مرزبان است، مجموعه و انبانی از آگاهی و شناخت و دانش است که حالیا میرقصد و بر صحنه زیباییها را زنده میکند. از سویی مرزبان اساسا توانست رادی را با شناختی که از رقص دارد آشنا کند و طراحی حرکات موزون را در آثار رادیویی رادی با همکاری فرزانه کابلی به اوج و عزت بکشد.
در هر حال خوش میچرد آهوی لبت، غافل از این لب / این لب که پلنگانه کمین کرده برایش. آری! قارئین محترم، این سخن نیز در کار موریس بژار به کار گرفته شده بود. من امیدوارم روزی برسد که تحولات اجرا چندان عمیق و درونی شود که فرزانه کابلی به حقوق هنری خویش در ابعادی مکفی و مستوفا دست یابد و برنامهریزان تئاتر حق واقعه او را که به گردن تئاتر ایران دارد به اون تادیه کنند. تا این جا سخن از تئاتر بود. در عرصه سینما نیز فرزانه سخت در تکاپو بوده است که ما به دلیل آن که فرزانگی تئاتر مطمح نظرمان است از آن میگذریم و تنها به مقوله تئاتر بازمیگردیم و امیدواریم شاگردان فرزانه برای استاد همچنان جوان و جوینده و بالابلندشان که پیرانه سر در پی جوانی و هشدار و پیجویی است، بر صحنه بیایند و نام او را تا ابد جاودانه سازند. اگرچه فرزانه تا لایتناه در تئاتر ایران زنده است و تا زمانی که صاحب این قلم زنده است، ناگزیر از گواهی این سخن است که فروغ فرخزاد زیبا گفت که تنها صداست که میماند و من بر آنم که صدای فرزانه نیز با این سخن من جاودانه میشود که تنها حرکت است که زنده و پابرجا میماند. فرزانه نازنین، هادی مهربانم، باشید تا با آن نگاههای مهربان و هنرمندانهتان تئاتر ما بتواند روز به روز در عرصه باله مدرن و اساسا تئاتر مدرن بس و بیش از اینها پیش برود و دلخوش به چند حرکت به اصطلاح موزون آثار استادمان رادی و یا دیگر استادمان هادی مرزبان نماند و با جستارخواهی و پژوهش به هنرهای ملی سرزمین ما جلوه و جلایی ببخشد. فعلا تا آن زمان سخنی ندارم جز آن که بگویم تمام شاگردان فرزانه مصداق این سخنند: که می رقصند با هم مست و هشیار...