سرویس تئاتر هنرآنلاین: محمد اسکندری در پهنه بازیگری ایران زمین کارنامهای قدیمی، درخشان و قابل ذکر دارد. از زمانی که وی با گروه تئاتر بیژن مفید کار میکرد، سالها میگذرد. شاید اگر وی با منیژه محامدی کمند مهر نیاویخته بود، این جایگاه فعلی امروز را نداشت و این سخنی به گزاف نیست، چون منیژه محامدی با ایفای نقش یک کارگردان، بازیگران بسیاری را از هیچ و پوچ به مراحل اوج و عزت بازیگری رسانده است. ناگفته نماند که جنم بازیگری در محمد اسکندری جدای از کار با محامدی، رشتههای افکنده بسیاری دارد و منظور من از هیچ و پوچ، نه خدایی ناکرده این که دست همت منیژه او را به اوج و عزتی رسانده، قطعا این گونه نیست. سالهای سال بازی با خیاطباشی و دیگران به محمد اسکندری سایههایی از شناخت، قدرت بازیگری، حس افزون و انرژی فعال بخشیده است. به یاد دارم در زمانی که تلویزیون دولتی در ایران تازه پا گرفته بود، محمد اسکندری توانست اجراهایی در نقش "احمد گردی" ایفا کند و این نقش سالها بر اریکه بازیگری او جا خوش کرده بود و این منیژه بود که گلچین گلچین توانست محمد اسکندری را از نهایت تهشهر و تب شهر به تئاتر آمریکا و یا اساسا تئاتری با اندازههایی قابل ذکر و ستودنی برساند.
اسکندری اساسا بازیگری خودساخته است و من به یاد دارم که در اولین کارهایش با خانم محامدی، آن سوبلس بدنی زیبایش را بر و بالا کشید و با یاری بیمضایقه حس مدام و از یاد نرفتنی گروه بازیگرانی که دانش آموخته مدارس خارج از کشور بودند، به جایگاهی که امروز دارد دست یافت. محمد اسکندری قریب بیست سال در ینگه دنیا به سر برد و از نزدیک با گروههایی چون لاماما، استلا آدلر و گروه تئاتر نان و عروسک یا Bread and Dolls و به جز اینها بسیار کار کرده است. آشنایی نزدیک با منیژه و آموختن مکتبهایی چون آدلر که خود خانم محامدی با آنها انس و الفتی بسیار داشته و نیز حضور بیوقفه در آمریکا و کسب تجربههای فراوان در این خطه هنر پرور، توانست اسکندری را به جایگاهی که امروز در تئاتر ایران یافته برساند. هرگاه کاری از کارگردانی چون محامدی بر صحنه میآمد، از "باغوحش شیشهای" تا "گرگها" و "سووشون"، همیشه محمد اسکندری با آن شلال زرد رنگ گیسوانش که دل عامی و عارف را به یغما میبرد، حاضر بود. اساسا از نظر پراکتیکالیته ظاهری بالا بلندای محمد سخت دوست داشتنی و یادآور هنروری و هنردوستی است. این زوج هنرمند با این کارنامه درخشان، توانستند کارهای خوب و موثری به عرصات تئاتر ایران پیشکش کنند و در راس آن محمد اسکندری و منیژه محامدی با انتخابهای درست و به قاعده متون نمایشی در نگاه اول، از خیل و سیل دهها نمایش ترجمه و غیر آن، به یک دهه پرشکوه تئاتری دست یافتند.
سالهای 46 تا 56 شاید اوج خاستگاه اسکندری باشد و زمانی که منیژه در سال 52 از آمریکا به ایران کوچ کرد و استاد کلاسهای بازیگری دانشکده هنرهای زیبا شد، همدستی و پیمان با محمد، به اندازههایی رفیع و بلند و برین رسید. به اعتقاد من، هم آوایی و در هم آمیزی دو هنرمند با یکدیگر آن هم در مقوله تئاتر سخت زیباست و ما در تئاتر ایران متاسفانه زوجی مانند این دو کم داریم که سالها بمانند، نفس همدیگر را به یک دیگر نزدیک کنند و در انتخاب و گزینه متون همآوایی همسانی بسیار داشته باشند. به یاد دارم که غبطه خوردن به حال این دو زوج هنرمند برای بسیاری از هنروران رشکانگیز بود، اما کمندی که این دو با مهر و عاطفه با یکدیگر آویخته بودند، به همراه آن سوز و ساز الیالابدی تئاتر که تو گویی هماره نمایشدهنده عشق و علقه است تمامی نداشت و این هر دو توانستند با پشت گرمی و همراهی با هم، یک زوج ناب و نایاب تئاتری را دمساز کنند. حتما مطلب قبلی مرا درباره منیژه محامدی که در همین رسانه چاپ شد دیدهاید. اگر هم به دلیلی از آن مطلب سهوا دور ماندهاید، همین جا بگویم و بگذرم که منیژه و محمد هردویشان شاعر مسلک، عارفپیشه و دوستدار ادبیات عرفانی ایرانند و همین باعث شده که کاری مانند "سووشون" و یا نمایشی مانند "مسافر بیتوشه" اثر ژان آنوی، با این همه فاصله با یکدیگر بیامیزند و در صحنه خودنمایی کنند. در هر حال غرض من از این یادداشت، تکمیل کردن وجیزه قبلی من است که بگویم باید هنرمندان با هم هماندیشی، هماهنگی و عشق و علقه داشته باشند تا بتوانند جایگاهی رفیع و زیبا در تئاتر به هرگونه که میسر و میسور است دست یابند. این را گفتم تا بدانید محمد اسکندری و منیژه محامدی در رشد و رقاء تئاتر امروز ایران نقشی جاودانه دارند و نمیتوان اندازههای این دو را با پرگار گرفت و دایرهگونه دور زد. هرچه هست همین است که هست و من در این سطور بازپسین این یادداشت، در آرزوی صحت و عافیت هماره این دو زوج هنرمند و به معنای کلمه تئاتری ایران هستم.