سرویس تئاتر هنرآنلاین: واژه نمایش (Drama) در یونانی صرفا به معنای عمل است. بنابراین نمایش یک قالب ادبی محض نیست. نمایشنامهای که به اجرا درنیاید در شمار ادبیات محض است. عنصر سازنده نمایش نقش یا عملکردی است که اندیشه و مفهوم مورد نظر پدیدآورنده اثر را تحقق کامل میبخشد. تئاتر، اقتصادیترین، کم وقتگیرترین و ظریفترین شیوه بیان اندیشه و از همه به "حقیقت" نزدیکتر است.
تئاتر، اقتصادیترین وسیله بیانی میسر و میسور و ممکن برای تبیین حالات، تنشها و موشکافیهای مناسبات و روابط متقابل انسانها است. بنابراین میتوان گفت هنر نمایش ملموسترین و عینیترین شکل بازآفرینی موقعیتها و روابط بشری است.
"زنده" بودن (a Life)، بیواسطگی و عینیت نمایش، نشانگر آن است که این هنر، تمام خصوصیات دنیای واقع و موقعیتهای واقعی زندگی را در خود جمع دارد.
نمایشنامه شبیهسازی واقعیت است. بنابراین نه تنها وسیله وقتگذرانی بیهودهای نیست، بلکه تمامت فعالیتهای نمایشی در سیر بالندگی و نیک آیینی و پاک لوحی بشر، اهمیت بهسزایی دارد. نمایش نه تنها ملموسترین یعنی غیرانتزاعیترین نوع تقلید هنری از رفتار واقعی انسانها، بلکه ملموسترین قالب اندیشهورزی و داد و دهش و بخشش اندیشگی و تعمق در اطراف وضعیتهای بشری نیز هست.
تئاتر وسیله ارتباطی است: زنده، مستقیم و رودررو (Face to Face). به سبب همین خصلت، یکی از وسیلههای عینی نشر و پخش اندیشه و ناگزیر یکی از وسیلههای مستقیم و بیواسطه نمایش، راهی دراز را از "رمزگرایی" شرق کهن تا "خردگرایی" یونان باستان طی کرده است. تا از مراسمی ساده به نمایشی پر تماشاگر تکامل یابد که نمایش با آن چه میتوان شکلی نمایشی را از آن تصور کرد، اجرای یک "فریضه دینی" است. یک وظیفه است. "نذر و نیاز" است. وحدت جسم است با روح جهان.
پیدایش هنر نمایش، ارتباطی تنگاتنگ و دوشادوش با آیینها و مناسک مذهبی مردم دارد و در حقیقت آن چه موجب و سببساز و پدیدآورنده هنری به نام تئاتر شده در ارتباطی است که انسان با قدرتهای ناشناخته برقرار ساخته است و برای نیایش یا پرستش قدرتی نایافتنی، مراسم و مناسکی را به هستن و زیستن کشانده که نخستین آثار "نمایش" در جهان شناخته شدهاند. بنابراین نمایش در اساس یک نیایش بوده است.
هنر تئاتر بیش از ۸ هزار سال تاریخ مدون و مستند و تبویب شده دارد. پشتوانه قدمت و خدمت تئاتر از پس سالیان دور - حتی پیش از تولد حضرت عیسی مسیح(ع) - تا امروز، هماره در جهت دفاع از مذهب و یا نقد و طرد مکاتب و مذاهب باطل بوده است.
موضوع و مضمون بسیاری از تئاترها، "تاریخ انبیاء" بوده است و بسیاری از مؤمنین قصههای کتب آسمانی، از جمله قصص قرآن کریم را به شکل نمایش درآوردهاند. به گونهای که حتی نوعی از تئاتر، صرفا جنبه مذهبی یافته است. به عنوان مثال در اسلام پردهخوانی و تعزیه را باید نام برد. در قرن هجدهم که توجه شعرا و فلاسفه اروپا برای یافتن افکار نو و الهامگیری تازه به طرف شرق معطوف و متمرکز شد. "گوته" (Goethe) که محو زیبایی و قدرت تصور و عمق تخیلات شاعرانه حافظ واقع شده بود، در اواخر قرن نوزده در کتاب "دیوان شرقی" خود اظهار تعجب میکند در ادبیات پردامنه فارسی، هنر درام و ادبیات نمایشی دیده نمیشود و میگوید که اگر یک شاعر دراماتیک در ایران ظهور کرده بود، مسلما در کیفیت و حالت ادبیات فارسی تأثیری شایان پیدا میشد. بدیهی است که مقصود گوته، ادبیات فارسی بعد از اسلام است. گوته برای اثبات نظریه خود میگوید که ایرانیان عموما مردمانی ساکت و کم حرفند، داستانسرایی و قصهپردازی را دوست دارند و به همین دلیل است که مقادیر زیادی داستان در ادبیات فارسی میتوان یافت و دلیل این مسأله را هم روش حکومت استبدادی شاهان ایران میدانست و اضافه میکند که طرز حکومت استبدادی آنها بحث و مجادله، درخور و سازگار نیست و هرگاه کسی نظر مخالفی با وضع حکومت خود داشته باشد به ذکر آیهای از قرآن کریم و یا خواندن چند بیت از اشعار بزرگان میپردازد. گوته در مورد این که مردم ایران نیز مانند سایر ملل جهان به هنر درام تمایل و علاقه دارند و آثاری در ادبیات فارسی وجود دارد که این زمینه را داشته باشد ذکر میکند و میگوید: "مکالمه و تقلید دو رکن رکین از ارکان فنون دراماتیک هستند که در آثار شعرای ایران فراوان دیده میشود." از جمله کتاب "منطق الطیر" شیخ عطار را از باب نمونه نام میبرد.
تعزیه و تئاتر مذهبی مختص ایران و صرفا مربوط به حوادث کربلا نیست. مسیحیان نیز از به صلیب کشیدن عیسی مسیح (ع) تئاترهایی شبیه به تعزیه ساختهاند که به نمایش آلام و مصائب حضرت مسیح (ع) [Passion Plays] و نمایشهای دینی شهرت دارند.
از نظر تاریخی، نمایش و مذهب پیوند بسیار نزدیکی با یکدیگر داشته و هر دو ریشه مشترکی در آیینها و شعائر مذهبی دارند. پیدایش هنر نمایش در تمام سرزمینها صورت یکسانی داشته است که همان نیاز بشر به مذهب و نیایش به درگاه خداوند است.
تئاتر به مفهوم کلی در همه تمدنها و سرزمینها به اشکال گوناگون وجود داشته است. هنر تئاتر، نمایش دهنده هیجانها، کشمکشها و بحرانهای ادوار زندگی انسانها و تحلیلگر آنها است و برای نیل به هدف مقدس خود که "تزکیه نفس" [کتارسیس/Catharsis] و اعتلای روح نابسامان و ناآرام بشر است، با یاری جستن از تمام هنرهای زیبا [Fine Arts] چون سرود، هنرهای تجسمی و موسیقی، ترکیبی از عالیترین آفرینشهای بشری فراهم میآورد. هنر درام به اندازه سابقه پیدایش ابناء بشر [Human Beings] قدمت و پیشینه دارد. درام در اصطلاح تئاتر لفظی است که گاه به معنی تئاتر به طور کلی و گاه به معنی جنبههای خاص هنر نمایش به کار میرود. اصل یونانی این کلمه "دراما" است به معنای "کاری که میشود" یا "عملی که روی میدهد" و در یونان باستان مراد از این کلمه کاری بود که بر روی صحنه نمایش و در برابر چشم تماشاگران روی میداد. از اینجاست که کلمه درام را بیشتر موارد میتوان به معنای تئاتر یا نمایش به طور کلی (در هر کشوری یا در هر عصری) به کار برد و هر یک از اشکال و شاخههای گوناگون هنر نمایش را جزئی از مفهوم درام به شمار آورد. فیالمثل صحبت از تاریخ درام مراد تاریخ نمایش به طور کلی است که تراژدی، کمدی، ملودرام و تعزیه را در بر میگیرد و انواع هنرهای نمایشی از قبیل پانتومیم (نمایش در سکوت، لال بازی)، خیمهشببازی و اپرا را نیز شامل میشود. در فرانسه قرن هجدهم میلادی معنی خاصی به مفهوم کلی "درام" افزوده شد و این معنی تا امروز اشکال گوناگونی یافته است. به این معنی درام نوع خاصی از درام به مفهوم کلی است و این نوع از آن جا ناشی شد که شکل منظوم و مصنوعی تراژدیها و کمدیهای کلاسیک فرانسه در قرن هجدهم جای خود را به نثر ساده و آزاد داد و مسائل عادی زندگی جایگزین موضوعهای والا و بلند و برین و برتر تراژدیهای کلاسیک شد و در نتیجه، نمایشنامههایی به وجود آمد که نه با اصول معمول و متعارف تراژدی مطابقت داشت نه با قرادادهای مرسوم کمدی. کوشش در نمایاندن شکل عادی زندگی سبب شد که نکات خندهآور و غمانگیز در کنار هم قرار گیرند. همین شیوه بود که بسط و ادامه یافت و به ایجاد راههای واقعگرای قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰ (مانند نمایشنامههای هنریک ایبسن و آنتوان چخوف) منجر گردید.
در این درامها، دوش به دوش نکات غمانگیز و خندهآور، مسائلی مطرح میشد که نه غمانگیز بود و نه خندهآور. میزان خنده و گریه و مسائل معمولی و پست و بلند در این درامها کمابیش به نسبت وجود آنها در زندگی بود. در همین زمان بود که "جرج برنارد شاو" هنر درامنویسی را در این میدانست که بتواند وضعی برانگیزد که "تماشاگران خیال کنند که در صحنه نمایش اتفاقات واقعی برای آدمهای واقعی روی میدهد".
آن چه امروز "درام مدرن" نامیده میشود نیز همچنان بر همین پایه است. اما آن چه به نام "تئاتر پیشرو" [Avantguard] از آن ناشی شده مانند سایر هنرهای پیشرو به راههای انفرادی رفته است. در تئاتر پیشرو فضاها و هئات و ساحات و مساحات درامنویس و تجربیات جسمی، روانی و فکری او واقعیات عینی را تحتالشعاع قرار دادهاند.
درام، یکی از پر قدرتترین وسایل آموزش اجتماع است و جامعهشناسان میتوانند این هنر را در "فرآیند" درونی گردانیدن یا اکتساب نقشهای اجتماعی افراد بیابند.
در ایران، کلمه "درام" به معنای نمایشنامهها یا فیلمهای هیجانانگیز و پر حادثه یا پر زد و خورد یا احیانا رمانتیک به مفهوم "دور از واقعیت کلمه" میان مردم شیوع یافته است. کلمه دقیق اروپاییان برای این مفهوم، "ملودرام" است.
عناصر تشکیل دهنده تئاتر
۱- اثر ادبی، نمایشی (نمایشنامه)
نمایشنامه، یک اثر ادبی، هنری است که تنها برای "مطالعه" نوشته نشده بلکه برای "اجرای بر صحنه" تئاتر خلق شده است. متن ادبی تئاتر ثابت و همیشگی است، در حالی که اجرای آن هر شب با شب پیش تفاوتهایی دارد، زیرا بازیگران نسبت به تماشاگران مختلف و نیز البته به مقتضای خلق و حال خویش واکنشهای گوناگون نشان میدهند. ادبیاتی که فقط برای "مطالعه" فراهم شود، بسیار سرراستتر، خطیتر و تک بعدیتر از نمایش است.
و تعریف فرهنگ آکسفورد از نمایشنامه: "تالیفی به نظم یا نثر که داستانی را از طریق مکالمه و عمل بازگو میکند و برای آوردن به روی صحنه آماده شده و با صحنهپردازی، جامهآرایی و حرکتهای همراه آن به مشابه زندگی واقعی عرضه شود".
گفتوگو مهمترین بخش یک نمایش است و بنابراین فن دیالوگنویسی را میتوان اساس کار درامنویسی دانست. شخصیتهای هنر نمایش از طریق دیالوگ آشکار میشوند و پرورش میابند و اتفاقات خارج از صحنه به وسیله دیالوگ به تماشاگران القاء میشود. هر اثر ادبی را که به صورت مکالمه بین دو تن یا بیشتر باشد نیز دیالوگ خوانند (مانند دیالوگهای "مکالمات" افلاطون). یک درامنویس خوب از عواملی نظیر: مکث، سکوت، گروهبندی در صحنه و انتقال ناگهانی از حالتی به حالت دیگر به خوبی استفاده میکند. عواملی که برای شخص ناآشنا به تئاتر - هنگامی که نمایشنامه را میخواند - نامفهوم است.
۲- کارگردانی یا صحنهپردازی
امروز کارگردان از همه نظر خالق تئاتر است. شکسپیر و مولیر علاوه بر نویسنده و بازیگر بودن، کارگردان آثار خود نیز بودهاند.
اما وظایف کارگردان:
۱- انتخاب متن.
۲- تفسیر یا تجزیه و تحلیل آن.
۳- هماهنگ ساختن قدرت خلاقانه همکاران خود.
۴- ترجمان مسائل واقعی اجتماعی و زمانی را که در آن زندگی میکند به زبان "تئاتر"، از طریق اجرای نمایشنامه دلخواه و موردنظر.
۵- انتخاب همکاران (طراح صحنه، بازیگران، دکورساز).
کارگردانی یا صحنهپردازی شامل چند مرحله فنی به این شرح است:
روخوانی نمایشنامه، کار دور میز، خواندن نقش ها، تعیین جای بازیگران روی صحنه [میزانسن]، شیوه بازیگری و آخرین تمرین.
۳- بازی و بازیگری
ایفای هر نقش شامل این امور است: الف- حالت که مشتمل است بر فن بیان، حالت چهره و نمایش صامت ب- ریتم [وزن، ابقاع] در تئاتر
۴- عوامل صحنه:
دکور، جامه آرایی، ماسک و ضمائم
دکور:طراحان صحنه، بیشتر تابلوی نقاشی به وجود میآورند نه ماکتهای واقعی دکور. طراحان صحنه، این دکورها را در اختیار دکورسازان قرار میدهند و اینان نیز به ذوق و سلیقه خود آنها را نسبت به صحنه بزرگ میکنند.
جامه آرایی: از نظر هنری و فنی همان وضع دکور را دارد. لباس هم باید در مقیاس تئاتر، واقعیت یا طبعیت را نمایش دهد و با دکور و بازیگران مناسبت و هماهنگی داشته باشد. لباس به خلق شخصیت کمک میکند. یک جهت دقیق به نمایش میدهد و باید هم با لباسهای دیگران و هم با صحنه از طریق رنگ در ارتباط باشد. چون رنگ در لباس از صحنه هم اهمیت بیشتری دارد.
ضمائم صحنهای (آکسسوار):
از آکسسوار هنگامی میباید سود جست که در حرکت نمایشی موثر و کارساز باشند، وگرنه آنها جز ایجاد زحمت برای بازی و پر کردن دکور هیچ فایدهای ندارند. به کار بردن هر چیزی که به درد تئاتر نخورد خطرناک است. چرا که صحنه نمایش محل تبدیل اشیاء و حرکات به امور معنوی و نفسانی است. در گذشته در تئاترها شخصی وجود داشت که کارش پیدا کردن وسایل صحنه از قبیل سپر و شمشیر و گلدان و قاب عکس و غیره بود، اما امروز به دلیل تنوع این وسایل عموما آرشیو مخصوصی وجود دارد.
۵- نور [Lighting]
نقش نور در تئاتر با کشف الکتریسیته و پیشرفت طرز تقسیم برق اهمیت بیشتری یافت. از این هنگام به بعد است که نور در تئاتر یکی از عوامل هنرآفرینی شد و اساس صحنهسازی را دگرگون ساخت. تا آنجا که برخی مدعی شدند که "نور" به خودی خود، جای دکور را میگیرد. اساسا نور عنصری خلاق است. اشیاء را برجستهتر نشان میدهد. زیبایی کلیه قسمتهای نمایش را روشنتر مینمایاند. با حرکت دادن یک تکمه ممکن است تمام تالار نمایش را در سیاهی فرو برد و نیز به وسیله نوری میتوانیم هر طور بخواهیم رنگی را به هم درآمیزیم.
۶- موسیقی و صداهای گوناگون یا اثرگذاریهای صوتی
تردیدی نیست که وقتی صحنه یا گفتار با موسیقی همراه باشد، آن صحنه با گفتوگوها در تماشاگر مؤثر میافتد. مثلا لوپ دو و گاو کالدرون ده لابارکا - درامنویسان نامآور اسپانیایی - از موسیقی استفاده بسیار کردند.
۷- چهرهآرایی
امروزه اغلب پایه گریم یا بزک به سبک تئاتر برشت است که او هم از تئاتر شرق دور و به ویژه چین الهام گرفته، به این ترتیب که تمام خطوط صورت را از بین میبرند و خطوط جدید نقاشی میکنند و عنصری را که میخواهند مشخصتر باشد مثل دهان را با رنگ تیره جلوه بیشتری میدهند.