سرویس تئاتر هنرآنلاین: نویسنده این اثر، گلچین گلچین میرود تا جایگاهی ویژه در میام درامنویسان جوان ما که سویی به درام به معنای اخص کلمه و سویی دیگر به ادبیات نمایشی به معنای اعم کلمه دارند، مکانتی برای خویش کسب کند. اگر خوانندگان عزیز هنرآنلاین به خطه خطیر خاطرشان مانده باشد، محسن سراجی شاید در یکی از نخستین گامهایش که چندان کوتاه هم نیست و بالا و بلند است و شناسنامهای با قدمت و خدمت نیز دارد، در این رسانه نیز رؤیت شده باشد. او با شوق و ذوق کار درامنویسی را جدی گرفته، البته وی در میان شقوق و شعب مختلف تئاتری، پیشینهای بسیار دارد، اما برای یافتن جایگاهی ویژه در پهنه نمایشنامهنویسی، شاید همین متن "چندی پس از مرگ یک نویسنده"، یکی از معرفان اصلی این درامنویس باشد. نکته زیبایی که در میان کارهای سراجی به چشم می آید، صرفه جویی او برای مصرف کاغذ است. وی میگوید دوستدار محیط زیست است و در سراسر دنیا برای تولید کاغذ این کتاب درخت کمتری قطع شده است و در صفحهآرایی این کتاب سعی بر این بوده که کاغذ کمتری مصرف شود. اما برسیم به نمایشنامه.
متن یک کار جمع و جور سهل ممتنع است و پنج کاراکتر اصلی دارد به نامهای پروانه، عباس، اعظم، فرزانه و اصلان. کار اصلی متن بر کاکل پروانه میچرخد که شخصیت اصلی درام است و اوج و حضیضها را به همراه اعظم مادرش و فرزانه و عباس پی میریزد. شاید نباید چهارچوب قصهگوی نمایشنامه را زیاد معطل ریختار و ساختار و فریفتار بکنیم. متنی که پس از مرگ یک نویسنده متفکر و اندیشمند به وجود میآید و پس از مرگش حرف و حدیث درباره این نویسنده بسیار است. خانواده وی حول محور ویژگیهای تیپیکال این مرد سخنانی میگویند و دیالوگهایی رد و بدل میشود که در نهایت نشان از سلطه کامل سراجی بر دیالوگهای ته شهری یا زبان آرگو یا تئاتر بولوار دارد.
اساسا سراجی باید دیالوگنویسی را در حیطه و حوزه تئاتر بولوار جدی بگیرد و مثلا برای اثبات این مدعا به این دیالوگ دقت کنید: (ببین توو خطه، یعنی توو مسیرمه. روزی اقل کم بیست سری میرم و برمیگردم. چرا تا حالا اشتب نشده؟ چرا تا حالا غلط ندیده بودم؟ دستم توو کاره. نه این که خیال کنی من بدم میومد ازش نه، حالا اتفاقا خوشمم میومد. من میگم آدم خوبی بود. خاکی. سر به راه. بابا منِ رانندرو یه فرمی تحویل میگرفت که انگار مثلا واسه خودم کسیم. حالا نه اینکه نیستم یا نباشم، اما اون بالاخره نویسنده بود. نه خداییش آدم باکلاسی بود. گوش میکنی چی میگم؟) این نمونه را آوردیم تا بدانید اندازههای تسلط سراجی بر زبان ته شهر، بسیار موسّع و مؤکد است.
نمایشنامه "چندی پس از مرگ یک نویسنده"، یک درام اتاق پذیراییوار به سبک آثار یوجین اونیل است که در لابلای قلم فارسی زبان و ایرانینویس سراجی، ساخت و بافتی محکم و قابل ذکر به خود گرفته است. میدانیم که نمایشنامههایی که به نام آثار اتاق پذیرایی شناخته شدهاند، آثاری جمع و جور، سربسته و کوتاه و در نهایت محکم و بلیغاند که با ستونی از سادگی و سرّ و صفا شکل گرفتهاند. در هر حال این نمایشنامه کوتاه با همه صرفهجوییهایی که در کاغذش شده است، پس از خواندن متن، ذهن خواننده را با خود درگیر میکند و اینکه چرا ما ایرانیها، این همه به قول قائلش: (جلو خاله و پشت سر چالهایم؟)
هرکدام از کاراکترها وقتی از صحنه خارج میشوند، پشت آن دیگری بدگویی میکنند و هرکدامشان که به اتاق باز میگردند، قال دیگری چاق میکنند و سخنی به جز حرف درونشان میگویند و شاید همین عبارت متل و مثلی که من نوشتهام و از امثال و حکم دهخدا برگرفتهام، بهترین دلیل برای این نمایشنامه جمع و جور و در عین حال دلنشین باشد. در هر حال در این درام چهل و هشت صفحهای که به قطع جیبی چاپ شده، به دنبال شاهکار نگردیم و در همان ژانر مختصر و موجز و منجّزش کاری موفق قلمداد کنیم و امیدوار باشیم محسن سراجی در آثار به ویژه هارولد پینتر و یوجین اونیل غور و غوس بیشتری کند و متون خود را به عقبههای محکمی مستحکم سازد و بداند که کار درام کار عباس و فرزانه و پروانه تنها نیست و نیاز به پشتوانه و عقبههایی فراتر از اینها دارد که به فضل حق در آثار آتی سراجی، شاهد این تغییرات رو به تعالی و اعتلا باشیم.
فعلا سخن دیگری نیست جز اینکه حضور سراجی در جمعیت درامنویسان جوان ما مغتنم و به قاعده است و امیدواریم خوش درخشید ولی دولت مستعجل نباشد و کارهایش را به یمن همت کوشنده خویش، مزین به نکات دراماتیک بیشتری کند. تا آن زمان...