سرویس تئاتر هنرآنلاین: بیتوجهی به ساختار داستان و مخصوصاً داستانهای نمایشی و بیاطلاعی از نحوه پردازش موضوع و نیز گرهافکنی تعلیقزا و تاویلداری که به نتیجهای تاویلآمیز بیانجامد، معمولاً متن را دچار ابهامات و نارساییهای زیادی خواهد کرد که نه تنها به پرسشهای ذهن تماشاگران پاسخ نخواهد داد، بلکه بعد از اتمام نمایش به پرسشهای دیگری هم دامن خواهد زد؛ چنین متنی اساساً برای نمایش مناسب نیست.
نمایش "داریم از این خونه میریم" به قلم بهزاد آقاجانی و طراحی و کارگردانی حسین اکبرپور که هم اکنون در سالن چهارسو تئاتر شهر اجرا میشود، دارای شاخصههای فوق است. این اجرا در یک موقعیت ایستای ایستگاهی خلاصه شده و در آن همه چیز در یک آشپزخانه میگذرد: چند نفر دور یک میز غذاخوری نشستهاند و مشغول سوپ خوری هستند. طراحی صحنه این موقعیت، هرگونه ظرفیت و قابلیتی را برای شکلدهی میزانسنهای متنوع از کارگردان گرفته و خود او طراح چنین صحنهای است. همه صحنه در یک میزانسن خطی عرضی و عمدهتاً ثابت خلاصه شده که با توجه به دکور صحنه طراحی و در نظر گرفته شده است.
یکی از پرسوناژها منسوب به "بابا" لال است؛ دیگران با حرکات دست و چهره با او ارتباط برقرار میکنند. نکته حائز اهمیت در مورد این پرسوناژ آن است که چون همه، "بابا" صدایش میکنند، این شبهه پیش میآید که زن و نیز مردی که بعد از سالها برای برگزاری مراسم جشن تولدش به خانه پدری برگشته است، خواهر و برادرند؛ در حالی که بعد از ادامه نمایش و در پایان به طور ناگهانی معلوم میشود که آنها برادر و خواهر نیستند، بلکه مرد در گذشتهای دور به زن تجاوز کرده و زن حامله شده است؛ مرد بعد از این کار نامشروع سالها خانه را ترک کرده و حالا که برگشته پسر نوجوانی دارد. زنش پس از رفتن او همسر دوم یک مرد دیگر شده و معلوم نیست که چرا در خانه مورد نظر زندگی از بابای مرد خیانتکار مراقبت میکند؛ مضافاً اینکه او در اصل مهماندار و صاحبخانه هم به نظر میآید. آخرش هم نتیجهای که از این موقعیت ظاهراً روایی گرفته میشود، باز پرسشی بر پرسشهای دیگر میافزاید: زن، خانهای را که در آن هیچ حقی نداشته ترک میکند(!؟) به نظر میرسد که نویسنده (بهزاد آقاجانی) در ارائه دادههای داستانی لازم به مخاطبان نمایش، ناتوان بوده و متوجه نارساییهای متن هم نشده است؛ ضمن آنکه این متن هیچ ویژگی بصری یا داستانی مهمی برای دنیای نمایش ندارد: گرهافکنی قابل تاًملی در آن دیده نمیشود؛ از تعلیقزایی لازم برخوردار نیست و آدمهای نمایش هم شخصیتپردازی و باورپذیر نشدهاند.
فضای نمایش سرد و طولانی کردن ترفندهایی مثل زدن قاشق به کاسه سوپ، یا ایجاد صدا با لگد زدن به پایه میز غذاخوری و نیز ارائه صحنههای تاریکی که در آن فقط پاهای بازیگران دیده میشود (!؟)، بسیار دافعهزا هستند: دو صحنهای که در آن فقط پاها دیده میشوند، اساساً اضافیاند، چون دادهای محتوائی و نمایشی به اجرا نمیافزایند.
انتخاب مکان آشپزخانه برای گردهمایی جمعی و حتی به منظور جایی برای گرفتن جشن تولد، غلط است. ضمناً بازیگران که دور میز نشستهاند، بازی درجایی خوبی ندارند؛ چون میزانسن انتخابی و عمدهتاً ثابت صحنه، راه بر هرگونه حرکتی بسته است. نشستن پرسوناژ بابا روی ویلچر ترفندی بسیار اشتباه و صرفاً برای حادثهوار نشان دادن صحنه است وگرنه، دلیلی که نویسنده در یکی از دیالوگها برای این کار آورده واقعاً بیمعناست: "اگر میبینی که روی ویلچر نشسته، به خاطر اینه که وزنش زیاد شده".
بازی بازیگر زن تا حد زیادی تصنعی شکل گرفته و او را زنی نسبتاً ساده جلوه داده است. روایتی هم که مرد جوان (مردی که برگشته)، پشت میز آشپزخانه بیان میکند، هیچ ربطی به موضوع و محتوای نمایش ندارد و صرفاً برای پر کردن ظرف زمانی اجرا است. دیالوگهای ناقصی هم در اجرا هست که عملاً از لحاظ معنایی غلط است: "تو واقعاً امسال تولدته؟"
صدا اغلب بسیار مزاحم، غیرکارکردی و تحمیلی است: یک ابتکار شخصی بدون تاویل و معنا از کار درآمده و نسبتاً آزاردهنده هم است؛ مثلاً پخش صدای جاری شدن آب از بلندگو و صداهای افکتواری که برای تقویت بیدلیل صداهای خود صحنه به کار گرفته شده، اجرا را به آزمونی تمرینی برای خود کارگردان تبدیل کرده است؛ همین ناکارآمدیها در مورد کاربری نور هم صدق میکند: کلید زدن برق و خاموش و روشن کردنهای متناوب در طول مدت زمان نمایش دقیقاً نشان میدهد که کارگردان و طراح نور فقط خواستهاند، ذهنیتهای شخصی خود را شرطی و تاویلدار بکنند: شرطی کردن و تاویلدار نمودن هر ترفندی باید علتی درون متنی و اجرایی داشته باشد؛ ذهنیتهای فوق هیچ تاویل و معنای خاصی ندارند.
آدم های نمایش در یک دورهمی حرف هایی میزنند و ظاهراً اتفاقی که در گذشته افتاده به شکل مبهم و پرسشبرانگیزی تداعی و بازخوردی شده است. چیزی که بشود آن را داشتهها و دادههای تئاتری و دراماتیک تلقی کرد و از پس آن، رمز و راز نشانهوار و معناداری پنهان باشد، در بین نیست؛ مخصوصاً ارتباط بین آدمها، عاداتشان و حتی خود موقعیت در پرده ابهام است؛ سعی شده همه چیز به کمک یک میز و شیر آب و استفادههای غیرمعمول و نامناسب از نور و صدا (به رغم تصورات کارگردان) در قالب نمایش نمایانده شود. در حقیقت، موضوع و موقعیت مورد نظر در قالب "یک گزارش روایی صحنهای" ارائه شده و از آن فراتر نرفته است؛ همه اینها سبب شده که نمایش "ما داریم از این خونه میریم" به کارگردانی حسین اکبرپور از نظر کارگردانی، بازیگری و حتی طراحی صحنه، کاربری نور و صدا، اجرایی ضعیف، کسالتبار و به شدت دافعهزا باشد.