سرویس تئاتر هنرآنلاین: انتخاب یک موضوع واحد و رویکرد استقرائی به اجزاء آن و نهایتاً تحلیلی کردن همه دادهها و داشتههایش، معمولاً به هر نمایشنامهای ساختاری تاویلزا و تحلیل شدنی میدهد و اگر این کار با نهایت دقت و جامعیت انجام شود، نهایتاً اثر مورد نظر به غایتمندیها و هدفمندیهای تاویلدار میانجامد؛ ضمن آنکه به طور همزمان دادهها یا بخشها و حتی در مواردی کل اثر، شاکلهای تمثیلی و نمادین به خود میگیرد و این درست همان نقطه عطفی است که همه اجرا را دراماتیک و قابل دیدن میکند: در مواردی، نشانهواری و تاویلزایی آن به حدی فزونی مییابد که برای داشتههای محتوایی و اجراییاش، مابهازاءهای بیرونی و مصداقی معینی پیدا میشود؛ در چنین حالتی چنانچه اجرا هم کاملاً در راستای مضمون و محتوای متن باشد، در آن صورت نمایش به مراتب دیدنی، تماشایی و تفکربرانگیز خواهد بود.
نمایش "خانه برناردا آلبا" اثر فدریکو گارسیا لورکا به کارگردانی علی رفیعی که هم اکنون در تالار وحدت اجرا میشود، نمونهای مثال زدنی از اینگونه آثار است. نمایش به حوادث پنهان خانهای میپردازد که بعد از مرگ شوهر به همسرش "برناردا" رسیده و دیگر او مالک و حتی به تعبیری فرمانروای مطلق خانه شده است؛ طوری که پنج دختر دمبختاش را به دلیل پیروی از سنت، مذهب، کلیسا و آداب اجتماعی گذشتگان در خانه محبوس کرده و اجازه خروج از خانه را به آنان نمیدهد؛ در این رابطه، عشق، ازدواج و داشتن یک خانواده دلخواه و مستقل برای دختران اجباراً منتفی شدهاند و زندگیشان تحتالشعاع عقاید و روحیه مستبدانه و مادرسالارانه مادرشان است؛ موارد فوق به شکلی هنرمندانه در دیالوگهای استعاری، تمثیلی و تلویحی انعکاس یافته است: "مرگ پاشو گذاشته ُتو این خونه"، "بذار این خونه نفس بکشه"، "هیچ هوای تازهای وارد این خونه نمیشه"، "محبت سراغ کسی میآد که کمتر چشم براهشه"، "درسته که این دیوارها سنگیاند، اما من از این دیوارها بیرون میرم"، "اینجا همه چیز دیواره، داره خفه میشه میان این دیوارها"، "این خانه یک تابوت بزرگه"، "ما همه جز یک گل پلاسیده چیزی نیستیم"، "من مثل یک کوه جلو اون طوفانی که از بیرون میآد تا اینجا رو بلرزونه، ایستادهام" و...
طراحی صحنه مناسب است و تمهیداتی که طراحان صحنه (علی رفیعی و منوچهر شجاع) در نظر داشتهاند با اقتضائات موضوع همخوانی دارد؛ فقط در صحنه ماقبل پایان که در آن دختران از پنجرهها بیرون میروند، زمین خارج از خانه همسطح پایه چوبی پائین پنجرههاست و این به واقعی بودن موقعیت مکان به طور نسبی آسیبزده و آن را سهلالوصول کرده است: فضای بیرونی پنجرهها الزاماً بایستی حداقل به اندازه دو، سه پلهای پائینتر میبود و دختران پائین میپریدند تا تماشاگران حرکت آنها را دشوار تصور میکردند و موقعیت مکان را هم باور میکردند.
استفاده از دو رنگ متفاوت سیاه، سرخ و سفید به طور جداگانه و نشانهوار کردن آنها به مثابه: سوگواری، خفقان و عدم روشنبینی (رنگ سیاه) - عشق و شور جوانی و زندگی (رنگ سرخ)- و روشنائی امید و ازدواج و عروس شدن (رنگ سفید)، تماماً هوشمندانه و هنرمندانه انجام شده و انعکاسدهنده و تمثیلی کردن مضامین مورد نظر است.
انتخاب موسیقی آوازین کلیسائی و نیز استفاده از موسیقی پسزمینهای دیگر (موسیقی اخیر طوری است که که گوئی حادثهای رخ میدهد)، هر دو مکمل محتوا و موقعیت مورد نظر هستند.
فدریکو گارسیا لورکا در نشان دادن محیط تیره و تار و مستبدانه خانه، روحیات و ذهنیات غلط و خشونت بار مادر و همزمان معصومیت و بیگناهی دختران بسیار هنرمندانه عمل کرده و کارگردانی در متن را هم خیلی خوب شکل داده است؛ تقریباً هم عرض با او علی رفیعی نیز توانسته اجرائی قابل قبول و هنرمندانه ارائه دهد؛ میزانسنها، شکلدهی بازی بازیگران و نحوه جایگیری آنها کلاً در ارتباط با موضوع است، طوری که شکل مطلوبتری برای آنها در ذهن نمیگنجد و همین "نشانه" اثباتگر اصولی بودن مقوله کارگردانی اجراست؛ با همه اینها یک میزانسن غلط هم وجود دارد که میتوان آن را به بازی خود بازیگر هم ربط داد: این بازیگر در حالی که میان جمع نشسته و رویش به طرف تماشاگران است، به بازیگری که حدود یک متر از او فاصله دارد و در پشت سرش هم ایستاده میگوید: "بند کفشات پاره شده و میمونه زیر پایت و میافتی"؛ او هنگام بیان این دیالوگ اصلاً بازیگر، پا و کفش او را نمیبیند و از همان آغاز صحنه پشتش به اوست.
استفاده از نور تیره و روشن و نور موضعی که توسط رضا خضرائی انجام شده کمک زیادی به بیرونی شدن مضمون استعاری و تمثیلی نمایش کرده است. طراحی لباسها که حاصل ذوق ذهنی و تحلیلی علی رفیعی و ندا نصر است با نقشها و محتوای نمایش همخوانی مناسب و درخوری دارد. بازی بازیگران همگی دیدنی است و در صدر همه، شیوه بازی رویا تیموریان، به زیبائی پرسوناژ مادر را کاملاً باورشدنی نشان داده است.
همه بازیگران زن هستند، اما از "زنپوش شدن" یک بازیگر مرد هم استفاده شده که در نقشی تمثیلی، "پیردختری" و ناکامی در آرزوها را به کمک لباس سفید عروسی به گونهای مضاعف خاطرنشان میکند؛ این کار، ترفندی ابتکاری و هنرمندانه است.
در نمایش "خانه برناردا آلبا" اثر فدریکو گارسیا لورکا به کارگردانی علی رفیعی، "خانه" و "خانواده برناردا آلبا" در حقیقت تمثیل و نمادی از جامعه بستهای است که در آن آزادی فکر و احساس، وجود ندارد و زندگی عملاً ، به محبسی پر از عذاب و شکنجه تبدیل شده است.
این نمایش به دلیل فاجعه پایانیاش که به کشته شدن یکی از خواهران به دست خواهر دیگر ختم میشود، اساساً در ژانر "تراژدی" قرار میگیرد و از نظر اجرا، به رغم کاستیهای اشاره شده در کل و با توجه به دلائل پیش گفته، اجرائی زیبا و دیدنی است.