سرویس تئاتر هنرآنلاین: رویکردهای متفاوت و ظاهراً تجربی و نیز کوشش برای غرابت‌زایی در موضوع و شیوه اجرا، معمولاً با ویژگی‌هایی نسبی خود را نشان می‌دهد؛ ضمناً در موارد متعددی هم مشاهده شده که هدف از این رویکردها صرفاً اجتناب از روی آوردن به متون نمایشی، یعنی حذف "متن" و نهایتاً خلاصه کردن یک موضوع ذهنی شخصی است که البته آسان کردن اجرای نمایش هم است: نوعی تنظیم ذهنی موضوعی دلبخواهی برای یک اجرای خلاصه شده محسوب می‌شود که گاهی خصوصیات اتوودیک هم دارد و هنگام اجرا تجارب تمرینی کارگاه‌های نمایشی را به ذهن متبادر می‌کند؛ با وجود این، برخی از این اجراهای مبتنی بر "طرح ذهنی" به دلیل موضوع خاص‌شان و نوع نگاه طراح و کارگردان‌شان در اجرا به طور نسبی متفاوت و خاص جلوه می‌کنند و از داده‌ها و داشته‌های نمایشی هم برخوردار هستند.

نمایش "بالانس" با طراحی ذهنی موضوع و کارگردانی محمدحسین کریمی‌پناه که هم اکنون در سالن کوچک تالار محراب اجرا می‌شود، نمونه‌ای از این نوع تجارب نمایشی است.

نمایش، یک مقطع زمانی از وضعیت اداری و کنترل یک مکان تمثیلی نامعلوم را نشان می‌دهد که آدم‌های آن باید براساس یک سلسله مراتب از پیش تعیین‌شده، همگی از یک نظم و جبر حاکم پیروی کورکورانه‌ای کنند و در صورتی‌که فردی متعارض شود یا از اطاعت امتناع ورزد، بلافاصله کشته می‌شود و یکی دیگر جایش را می‌گیرد. حرکات و شیوه حرف زدن آدم‌های نمایش بسیار قراردادی، قالبی و شبیه هم هستند و عملاً به حرکات عروسک‌های کوکی شباهت دارند؛ این خصوصیت‌ها و طراحی لباس‌های هم‌شکل سیاه، نسبتاً هوشمندانه‌اند و هم‌خوانی و تناسب نسبی با موضوع را به نمایش می‌گذارند؛ همه این عوامل نشان می‌دهند که نیروی حاکم بر روابط اداری افراد که تا حد زیادی به ارتباط ماموران یک سازمان امنیتی شباهت دارند، کاملاً "فاشیستی" و ضد انسانی است.

میزانسن‌ها اکثراً تقابلی یا درجایی‌اند؛ افراد دور یک میز که حتی چیدمان ظروف و ابزار غذاخوری‌شان هم باید دارای نظم و اصول باشد، می‌نشینند و با آن‌که در همین گردهمایی غذایی هم با هم اختلاف نظر دارند، اما همگی به طور نسبی حتی در روابط با هم نیز به شیوه‌ای مرعوب شده رفتار می‌کنند، مگر آن‌که این اختلاف نظرها آشکار شود که مجازاتش مرگی آنی توسط یکی از افراد است.

استفاده از نور موضعی و ثابت قرمز بر سر در ورودی مکان ترفندی اصولی و هنرمندانه است و به عنوان یک "نشانه"، محل را مکانی برای مرگ و خونریزی معرفی می‌کند.

نمایش ضعف‌های معینی هم دارد؛ یکی از آن‌ها، این است که متن معین و ساختارمندی نداشته و فقط براساس یک طراحی ذهنی شکل گرفته است. مشخص نیست که این آدم‌ها به کدام زمان و مکان تعلق دارند و استفاده از کراوات هم نمی‌تواند نشانه خارجی بودن آدم‌های نمایش باشد؛ حتی کاربری آن تاحدی گمراه‌کننده و یک ضعفی نسبی در طراحی خوب و اصولی لباس است.

در جاهایی از "مکث" و "ایستایی" و ثابت ماندن بدن برخی از بازیگران استفاده شده که می‌تواند ترفند یا تاکیدی برای گوش دادن دقیق افراد به سخنان فرد دیگر باشد. نمایش "بالانس" به تناسب موضوع و سانسور محوری گفتار و رفتار افراد گردهم آمده، اجرایی "کم گفتار" است و به دلیل پوچی و بیهودگی حاکم بر زندگی افراد مورد نظر به طور نسبی دارای برخی شاخصه‌های "تئاتر ابزرد" و رگه‌هایی هم از "کمدی سیاه" است، زیرا همه چیز و همه کس بیهوده جلوه می‌کنند وحتی شباهت زیادی به آدم‌های زنده معمولی هم ندارند؛ ضمناً رفتارشان مشمئزکننده و القاگر یک حالت تمسخرآمیز تلخ هم (یکی از بن‌مایه‌های ژانر کمدی سیاه) است.

 این نمایش داستانی نیست، آغاز و میانه تعریف شده و نمایشی کاملی ندارد؛ فقط یک موقعیت مقطعی را نشان می‌دهد. ضمناً از نظر تماتیک هم  ساختار چندان منسجمی ندارد و همزمان اجرایی بی‌پایان است که به آن وجوهی گزاره‌ای هم داده است.

هر اجرایی باید به "چیستی"، "چرایی" و "چگونگی" و نیز به زمان و مکان حوادث نمایش پاسخ‌های اجرایی لازم بدهد. در این نمایش علاوه بر فقدان زمان و مکان، "چیستی" و مخصوصاً "چرایی" حوادث هم مشخص نیست. واقعیت آن است که نمایش "بالانس" به کارگردانی محمدحسین کریمی‌پناه از  لحاظ ساختاری و توضیح کامل موضوع اساساً "بالانس" (تعادل) ندارد و صرفاً مقطعی از وضعیتی مستبدانه و پر خفقان را در یک مکان جغرافیایی نامعلوم  نشان می‌دهد؛ بنابراین، پرسوناژها بی‌نام و نشان، ناشناس، قراردادی، قالبی و حتی ذهنی‌اند.

کم‌تحرکی و کم کلامی بازیگران به رغم ناشناس بودن نقش‌هایی که ایفا می‌کنند، در راستای مضمون و موقعیت نمایش است، اما هیچ هویتی به دست نمی‌دهد: اساساً نمایش به دلیل همان بی‌زمان و مکان بودنش اجرایی "بی‌هویت" ارزیابی می‌شود. در نقش‌ها هیچ پیچیدگی و دشواری خاصی وجود ندارد؛ بازی‌ها بسیار ساده و معمولی‌اند؛ با همه این‌ها چون کارگردان ریتم و ضرباهنگ اجرا را در تک تک بازی بازیگران رعایت می‌کند، نمایش به رغم نارسایی‌های نسبی‌اش، اجرایی موجه و نمایشی از کار درآمده است. اگر در جاهایی ملال آور می‌شود، این هم جزو ویژگی‌های و بن‌مایه‌های تماتیک چنین اجرایی است: چون تماشاگر نباید از موقعیت و آدم‌هایی نفرت‌انگیز که همانند ربات‌ها حرکاتی ماشینی و تکراری دارند و نیز عوامل مرگ و نیستی‌اند، خوشش بیاید؛ در نتیجه، وجود و حضور چنین آدم‌هایی الزاماً باید خسته‌کننده و ملال‌آور باشد: آن‌ها دوست داشتنی نیستند، بلکه نفرت انگیز و دافعه‌زا هستند.

نمایش "بالانس" به کارگردانی محمدحسین کریمی‌پناه در کل، مخصوصاً از  نظر کارگردانی، اجرایی نسبتاً قابل تامل است.