سرویس تئاتر هنرآنلاین:

از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود / زنهار از این بیابان این راه بی‌نهایت

این راه را نهایت صورت کجا توان بست/ کاش صدهزار منزل بیش از در به دایت

یاد کلاس‌های شکسپیر بر و بچه‌های ورودی سال 52 رشته هنرهای نمایشی دانشگاه تهران بخیر. در سال 53 بهرام بیضایی با همتی بلیغ و مضاعف ما را واداشت تا شکسپیر و نقد را در محضر استاد بزرگی چون شمیم بهار بیاموزیم. بهار ما را واداشت تا شکسپیر را به زبان اصلی بخوانیم و لذت بهره‌جویی از مفسر بزرگی چون برادلی را در محضرش دوره کنیم. ریچارد سوم یکی از پر شور و حال‌ترین متون سال 53 در محضر بهار و استاد حسین پرورش بود. حالیا دوباره و با فاصله‌ای سی ساله یک بار دیگر ریچارد سوم با دراماتورژی و کارگردانی حمیدرضا نعیمی در تالار وحدت. اسطقس و ریشه نمایشنامه ریچارد به علاقه ویژه شکسپیر به پادشاهان و اساسا تبار شاهی برمی‌گردد.

شکسپیر بی‌گمان یک مونارشیست یا سلطنت‌طلب است. به یاد بیاوریم متونی چون تیمون آتنی، ریچارد دوم، هانری چهارم، ادوارد دوم و شاه لیر را که برای همه تنهایان جهان که حالیا دیگر شهریارشان به روزگار سیاه و تیره درغلطیده مایه عبرت است. ریچارد سوم در شمار آنگونه متن‌های تاریخی است که فی‌الواقع حس همدردی تماشاگر را با اجله پادشاهان جهان برمی‌انگیرد. یا به یاد بیاوریم تراژدی شاه لیر را که شکسپیر چگونه داستان تنهایی شاه لیر را با دخترانش به ما نمایش می‌دهد. ریچارد از این قاعده عشق به تبار شاهی که در رگ و پی شکسپیر جاری است بیرون نیست. کل این اثر یا پاسداشت سرشت شهریاران است چندان که سرنوشت درنوشت.

حمیدرضا نعیمی با آگاهی متحول و پیشروی خود از کارهای تاریخی ویلیام شکسپیر متنی درخشان را با دراماتورژی شخص خودش بر صحنه می‌آورد و چندان که افتد و دانیم حتی لحظه‌ای تماشاگرش را از تعقیب و میخکوب کردن بر صندلی باز نمی‌دارد و این هنر کمی نیست. به قول برادلی شکسپیر تعلق خاطری به تمامت تبار سلاطین دارد. همین جا بگویم که این متون تاریخی شکسپیر از یک کتاب چهار جلدی به نام حیات مردان نامی اثر پلوتارک و با ترجمه فارسی استاد شجاع‌الدین شفا برگرفته شده است، اما این کار گرته‌برداری و اقتباس بی‌حاشیه از متون پلوتارک نیست، بلکه شکسپیر با خلق بزرگانی چون یاگو، روزنکرانتس و گیلدنسترن و هوراشیو هملتی دیگر می‌سازد که با اصل آتنی‌اش کاملا متفاوت است. از این جاست که ما درمیابیم شکسپیر چگونه تمام متون تاریخی‌اش را با دخالتی جانانه به سمت و سوی خود می‌کشد و روایتی زنده و ارزنده پدید می‌آورد. حمیدرضا نعیمی در ریچارد حتی نامی از شکسپیر نمی‌آورد چون او خود کل متن را به زیر قلم وقاد و نقاد خود کشانده و روایتی دوباره و امروزین از این متن ارائه می‌دهد. اگر جز این بود بی‌گمان متن و اجرای ریچارد به این اندازه از توفیق و کامیابی نمی‌رسید. کاری صعب و دشوار که با نگاه اساطیری نعیمی برد و برداشتی ویژه یافته است که سرآخر در صحنه فراخ و دراندشت تالار وحدت از دل برمی‌آید و لاجرم بر دل می‌نشیند.

نمایش

نعیمی در جایگاه کارگردان بی‌گمان توفیق را چاشنی و رفیق کار خود می‌سازد و با آن نگاه، بینش و دانش کاملا شکسپیرینش شب‌هایی خوش و خیال‌انگیز در سجاف خیابان شهریار برای ما می‌سازد. به راستی وقتی استاد شمیم بهار به ما می‌گفت که شکسپیر تنها تالی‌اش در ادبیات جهان حضرت حافظ است ما با اندکی مسامحه با آن برخورد می‌کردیم اما به واقع این سخنی درست و متین است که شکسپیر و حافظ دو بزرگ رکین‌اند و بیش از تعداد آثارشان حواشی و کتاب درباره‌شان نوشته شده است، بسیار بیشتر از تعداد نمایشنامه‌ها و اشعار حافظ و شکسپیر. رابرت گرین شاعر بزرگ عهد الیزابت شکسپیر را یک تئاتری تمام عیار قلمداد می‌کند. از متن تا اجرا و از طراحی تا بازیگری در تئاتر گلوب لندن یک تنه با همت شکسپیر بر صحنه می‌رفتند. به هر حال نکته‌ای که اصل و اساس است این است که قطار نگاه‌های غیرادیبانه به آثار شکسپیر به راه افتاده است و امروزه روز دیگر اتلو را تراژدی یاگو می‌نامیم، چندان که هملت را تراژدی اوفیلیا و هوراشیو تلقی می‌کنیم. در هر حال به قول حافظ

قرآن بحری است بحر عشق که هیچش کناره نیست / آن جا به جز آن که بدهند جان چاره نیست.

من بر اینم که نگاه استاد شمیم بهار بر متون شکسپیر ذهنیت تمام بر و بچه‌های ورودی 5 دانشگاه تهران را با زیباترین ساختارها، عمیق‌ترین اشعار و در یک کلام آناتومی محکم و مستحکم شکسپیری درآمیخته است و شادا و خوشا که صاحب این قلم اگر چیزی از شکسپیر می‌داند به سبب نگاه مدرن، امروزین و فصیح استاد بهار است که حالیا در مقام شاگردی‌اش اینجا مسطوره‌ای بر صحیفه کاغذ می‌آورم. کار نعیمی می‌ماند، بر ذهن خوش می‌نشیند و صحنه‌پردازی او با آن نگاه مفصل و مستدلش که یادآور این سخن پیتر بروک است که (میزانسن همان پیام است) را زنده می‌کند. نعیمی چه بخواهد و چه نخواهد مدیون تاریخ دان بزرگی مانند پلوتارک است که حس عمیق شاه دوستی را در ابعادی عمیق و نه پوپولیستی شکل می‌دهد. این مقوله را با تکیه کلامی از شکسپیر به خطام و اتام می‌رسانیم:

(ما برای شکمبه عوام علوفه تهیه نمی‌کنیم، ما برای رشد و رقاء تفکر بشر است که تئاتر می‌سازیم.)

در هر حال مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمر / ما همچنان در اول وصف تو مانده‌ایم