سرویس تئاتر هنرآنلاین: حداقلی کردن ساختار نمایش و طراحی موضوع صرفاً بر اساس خواستههای شخصی مبتنی بر این ذهنیت غلط که هرچه روی سن اجرا شود از جنس نمایش است، سبب شده که متونی بیساختار، با آدمهایی شخصیتپردازی نشده و همزمان ترکیبی بیزمان و مکان در قالب متن نوشته و ارائه شود و حتی روی صحنه هم برود؛ این در شرایطی رخ میدهد که بر اشتغال افراد و ایجاد محیطی برای کسب و کار تاًکید میشود و بیکاری تحصیل کردههای تئاتر هم مزید بر علت شده است. در چنین موقعیتی، دیگر مفهوم هنر تئاتر کمرنگ میشود و در درجه دوم اهمیت قرار میگیرد. نمایش "رولور" به نویسندگی، طراحی و کار گردانی پوریا کاکاوند که به عنوان یکی از نمایشهای چارت اجرایی جشنواره فجر اجرا شد، نشانگر چنین وضعیتی است؛ موضوع نمایش با یک میزانسن ثابت که به تدریج همه زمانبندی نمایش را به تنهایی پر میکند، شروع میشود؛ در این میزانسن ثابت، دو نفر با فاصلهای معین مقابل هم ایستادهاند و یکی از آنها با یک رولور روسی دیگری را نشانه رفته است. هر دو زیر نور موضعیاند و صحنه حالتی غافلگیرکننده دارد؛ طوری است که تماشاگر را وادار میکند در انتظار حادثهای تکان دهنده باشد، اما پرسوناژ مسلح شروع میکند به متهم کردن فرد مقابلش که چهل سال پیش در یک ماموریت گروهی با خیانتش سبب کشته شدن یکی از افراد گروه و به دردسر افتادن و قطع یک دست خود او شده است. او قصد دارد عامل این کار را که مقابلش است، به قتل برساند. ناگفته نماند که آنها در زمان فعلی نمایش هر دو در وضعیت سیاسی و معیشتی دیگری هستند: در یک ساختمان نیمهکاره چند طبقه کار میکنند و یکی از آنها نگهبان شب است. فرد مقابل که هدف نشانه روی اسلحه قرار گرفته، شروع میکند به دفاع از خود و این دفاعیات یک سویه و دو سویه همواره ادامه مییابد و صحنه نمایش عملاً جایی برای خاطره گویی، گزارش دهی به هم و ارائه خرده روایتهای داستانگونه میشود که چون با لحنی توصیفی ارائه میشود، واقعاً حوصله تماشاگر را سر میبرد و او را به تنگ میآورد.آخرش هم معلوم نمیشود که او رفیقش را به رغم شلیک کردن به او میکشد یا نه.
اجرا در کل، شاکله کابوسوار و خیالگونهای دارد و میتوان تا اندازهای ثابت هم کرد که هیچ حادثهای عملاً رخ نمیدهد و همه چیز صرفاً در ذهن پرسوناژ مورد نظر میگذرد. البته پردازش ناقص و غلط موضوع سبب شده که این گمانه هم تا حدی در ابهام بماند.
نمایش "رولور" به نویسندگی، طراحی و کارگردانی "پوریا کاکاوند" هیچ داده اجتماعی، سیاسی، تربیتی و حتی روانشناختی شاخصی ندارد و از نظر بصری هم از مفهوم واقعی "صحنه نمایش" که حداقل باید حاوی دادههای بصری زیبایی شناختی تاویلزا و قابل توجه باشد، به دور است. نور و میزانسن ثابتاند. موضوع شخصیتپردازی آدمهای اجرا هم به علت آنکه در فراز و فرودهای داستانی یک ماجرای واقعی و عینی قرار ندارند، منتفی است. ضمناً اجرا از جهاتی به سبب آنکه صرفاً به موقعیتی کوتاه، ایستا و گذرا میپردازد، دارای وجوه گزارشی هم است؛ در چنین موقعیتی مقوله بازیگری هم صرفاً در "حرف زدن درجایی" خلاصه شده است. هیچ حرکتی در اجرا نیست. کنش دراماتیک که نشانگر حادثهای پویا، قطعی و تعیینکننده باشد و بر تماشاگران تاثیر بگذارد، در این اجرا وجود ندارد: "بازیگری" با ژست "ایستادن و حرف زدن" فاقد یک معنای نمایشی قابل تامل است؛ در اصل، فانکشن نمایشی فردی که اسلحه در دست دارد، معطل کردن تماشاگران و همزمان طولانی کردن زمان اجراست و کارگردان هم تعمداً با استفاده از نور موضعی و حرفهای شخصی خود آدمها اصرار داشته که تماشاگران فکر کنند حتماً موضوع کشتن فرد خائن و خاطی به حادثهای بسیار مهم میانجامد و البته در آغاز به طور نسبی در این کار موفق میشود، اما چون حادثه روشن و تحلیل شوندهای در پایان این انتظار نیست، ترفند مورد نظر عملاً خودش اجرای چنین پرفورمنسی را زیر سؤال برده است. کارگردانی اجرا قابل تاکید و توضیح نیست، چون کار مهمی انجام نشده است.
باید اذعان داشت کاستیهای مورد نظر سبب شده که اجرای "رولور" اساساً نمایش تلقی نشود. این اجرا در حوزه تئاتر جای نمیگیرد: همه چیز در یک پرفورمنس صرفاً اجرایی خلاصه شده که از محتوای نمایشی و قابل تااملی هم برخوردار نیست.