گروه رادیو تلویزیون هنرآنلاین، بابک حمیدیان در این نقش، تصویری زنده، واقعی و بهغایت انسانی از مردی اصیل به نمایش میگذارد؛ مردی تهرانی، اهل کسب و کار، که در دل روزمرگیهای پرچالش، همچنان عاشق کشورش است. او از آن دسته مردانی است که در سایه پررنگ سیاستزدگی، بدون آنکه خود وارد بازیهای سیاسی شود، قربانی تصمیماتی میشود که هیچ نقشی در اتخاذ آنها نداشته است.
جمشید نجات در ظاهر تاجر است، اما در واقع نمایندهای از نسلیست که تلاش کردند کشورشان را بسازند، بدون آنکه بخواهند درگیر معادلات پشتپرده شوند. او یک وطندوست واقعی است؛ نه با شعار، بلکه با عمل. و همین ویژگی، بستری مناسب برای بروز تواناییهای بابک حمیدیان در پرداخت جزئیات نقش میسازد.
حمیدیان با تسلط کامل بر لهجه اصیل تهرانی، بدون اغراق و تصنع، تصویری باورپذیر از جمشید ارائه میدهد. آکسانگذاری دقیق در ادای دیالوگها، استفاده هوشمندانه از سکوتها، مکثها، و نگاههایی که بیشتر از کلمات حرف میزنند، باعث میشود مخاطب به عمق درد، دلبستگی و انسانیت این شخصیت پی ببرد. او نه تنها در اجرای دیالوگها، بلکه در واکنش به دیالوگهای دیگران نیز حضوری فعال و معنادار دارد؛ عنصری که تنها از یک بازیگر باتجربه و توانمند برمیآید.
در سکانسهای دونفرهاش با دخترش «شیرین»، حمیدیان رابطهای سرشار از لایههای عاطفی پیچیده خلق میکند. این رابطه، از جنس پدرانههای کلاسیک نیست؛ بلکه رابطهای است که بار تاریخ، سیاست، شکست و امید را یکجا به دوش میکشد. جمشید نجات در مواجهه با دخترش، نه تنها نقش پدر، بلکه نقش انسانی خسته اما امیدوار را بازی میکند که بهرغم همه زخمهای روزگار، هنوز باور دارد میتوان دوباره ساخت، دوباره عاشق شد، و دوباره وطن را در آغوش گرفت.
بابک حمیدیان در نقش جمشید نجات، فراتر از یک بازیگر، به یک راوی بدل میشود؛ راوی دردی مشترک، حسرتی ملی، و عشقی خاموشناشدنی. بازی او یادآور این حقیقت است که گاهی یک نگاه، یک جمله، یا حتی یک سکوت، میتواند باری از معنا در خود داشته باشد که در هیچ دیالوگی نگنجیده است.
در روزگاری که بسیاری از شخصیتها کلیشهای یا تکبعدی طراحی میشوند، حمیدیان با خلق جمشید نجات، نشان میدهد که هنوز هم میتوان از دل فیلمنامهای پیچیده، شخصیتی ساده اما ژرف ساخت؛ شخصیتی که در دل مردم جا خوش کند و حتی پس از پایان سریال، در ذهن مخاطب باقی بماند.
انتهای پیام