سرویس تئاتر هنرآنلاین: سعی در نامتعارفنمایی و ارایه الگویی بیموضوع و بیساختار که عاری از هرگونه آرمانگرایی، غایتمندی و هدفمندی انسانی، هدف محوری و اساسی نویسندگان و کارگردانان پرفورمنسهای صرفا اجرایی و عاری از معناست. درست مثل آن که کسی نتواند در راه اصلی و مقصددار گام بگذارد و به جای آن بیراههای را که راه به گمشدگی و بیهدفی میبرد، پی بگیرد.
پرفورمنس صرفا اجرایی "قضیه" یا "مثل آب خوردن" به نویسندگی، طراحی و کارگردانی سجاد امیر مجاهدی که هماکنون در سالن اصلی تالار مولوی اجرا میشود، عاری از ساختار و یک طراحی موضوعی مشخص است: صرفا به گزارهای کلی و انتزاعی میپردازد که به یک خودکشی و به طور تلوحی به گمانه مبهم تجاوز به دختری نه ساله اشاره میکند و توضیحی هم درباره جزئیات نمیدهد؛ همه اجرا مبتنی بر تکرار چندین باره این جملات بیربط است: "یکی از بالای برج میلاد خودش را میاندازد پائین و بعد میگوید...آی..آی..آی.."، "طناب رو بیار حرومزاده"، "من میآرم، من پدرسگ میآرم" ، "باید سر به نیستش کنیم وگرنه اعدام میشیم" ، "عزیز دست اینو گاز گرفته، دست منو گاز نگرفته که"، "گربهرفته تو لباسم" .... یکی از مردان چهارپایهای پلاستیکی را بغل میکند و میگوید: "داره خفهام میکنه، عزیز" ... زنی هم کنار حوضچه آبی نشسته و دو شاخه و پریز برقی در دست دارد، یک سر دو شاخه به سیمی که داخل حوضچه است، وصل شده تا او به موقع به سه مردی که با پای برهنه در حوضچهاند، شوک الکتریکی وارد کند. این زن دهها بار در طول نمایش جمله "یکی از بالای برج میلاد خودش را میاندازد پائین و میگوید..آی..آی..آی" را تکرار میکند. او به همان دفعات، اعدادی را هم میشمارد. هرسه مردی که داخل حوضچهاند لباس به تن دارند و دو تا از آنها کراوات بستهاند. آنها آب بازی میکنند و جملات بیمعنایی را که قبلا به آنها اشاره شد، به هم میگویند و همزمان میان آب مینشینند، دراز میکشند و کاملا خیس میشوند. آنها به تناوب از هیجده بطری آب آشامیدنی که کنار حوضچه چیده شدهاند، مینوشند. در آخر فقط سه بطری از این همه بطری آب باقی میماند. البته، یکی ازمردان هم بدون دلیل و به طور ناگهانی خودکشی میکند، همین!..و دیگر هیچ!
پرفورمنس صرفا اجرایی "قضیه" یا "مثل آب خوردن" به نویسندگی، طراحی و کارگردانی سجاد امیر مجاهدی اجرایی بیداستان است که موضوعی ساختگی و غیردراماتیک دارد؛ ضمنا موقعیت قابل تحلیل و معناداری را به نمایش نمیگذارد. عملا تکرار چند جمله و اعداد است و وانمود میشود که یکی از مردان خودکشی میکند. این اجرا به حدی گسیخته، بیربط و غیر نمایشی است که حتی نمیتوان آن را انتزاعی ارزیابی کرد؛ چیدمان چند جمله و صحنهای دلبخواهی است که سبب برداشت و انتزاع فردی خاص و اختیاری هم نمیشود؛ حتی نمیتوان آن را "اجرا به خاطر اجرا" هم ارزیابی نمود، چون در آن هیچ وجاهت و غایت زیبایی شناختی وجود ندارد.
بازیگران از همان آغاز حرکاتی بسیار آهسته و بطئی دارند و به همان نسبت هم "کم کلام" و "کم بیان"اند و همه اینها عملا برای به حد نصاب رساندن زمان اجرا کاربری پیدا کرده است. در پایان این پرفورمنس صرفا اجرایی همه چیز همچنان تکرار میشود و تماشاگران اجبارا مجبور به ترک سالن میشوند.
این اجرای بیمحتوا که به زور میتوان آن را به "گزارهای انتقامجویانه و محاکمهای شخصی" نسبت داد، صرفا به منظور تقابل با ساختارگرایی و معنازایی شکل داده شده و در اصل به صحنهای تیمارستانی شباهت دارد که در آن سه مرد با پای برهنه میان حوضچهای به بازی و خیس کردن خود مشغولاند و گاهی هم با هم دعوا میکنند و همزمان پرستاری هم با تهدید، هر سه را به منضبط بودن وادار مینماید.
اجرا در تعریف "پست مدرنیستی" هم نمیگنجد، چون منشأ هیچ تأویل و تعبیر شخصی و اختیاری نیست و به عنوان یک اجرای "ضد تئاتری" تماشاگران را بیزار و حتی عصبی میکند. معلوم نیست که تئاتر دانشگاهی که پیشینه درخشانی داشته است با این اجراها چه هدفی را پی میگیرد؟!
اجرای بیداستان، بیمحتوا و ضد تئاتری "قضیه" یا "مثل آب خوردن" که حتی نشانگر موقعیتی معمولی هم نیست، تماشاگران را خسته و بیزار میکند؛ ضمنا ارزیابی نویسندگی، کارگردانی، بازیگری و آیتمهای دیگر این اجرا به علت آن که در چارچوب و تعریف تئاتر نمیگنجد، اساسأ منتفی است.