سرویس تئاتر هنرآنلاین: خاطرات انسان در هر موردی که باشند، چنانچه دادهها و داشتههای "مهم و بدیعی" را ارائه دهند برای مخاطبان جالباند، اما هیچ خاطرهای به خودی خود قصه، داستان یا نمایشنامه نیست، بلکه باید برای هرکدام از مدیومهای ادبی و هنری فوق طراحی شود و الزاما طی طراحی مورد نظر تغییرات نسبی قابل توجهی بکند. اگر دو شرط مورد نظر، یعنی "مهم و بدیع بودن موضوع، رخدادها، موقعیتها و آدمها" و نیز "طراحی ثانویه و ساختارمند موضوع" برای مدیومی مثل نمایش یا تئاتر محقق نشود، در آن صورت نمیتوان اثر نوشته شده را نمایشنامه به حساب آورد و معمولا ضعفها و عوارض آن هم به هنگام اجرا بر روی صحنه آشکار خواهد شد.
نمایش "پچپچههای پشت خط نبرد" به نویسندگی علیرضا نادری و کارگردانی محمدرضا ستاری نشان میدهد که بخشی از داشتههای ظاهرا خاطرهانگیز متن و اجرا که مربوط به جنگ است، دادههایی بدیهی، بسیار تکراری و مخصوصا رسانهای به شمار میرود و شباهت زیادی به آنچه طی بیست و هشت سال گذشته از طریق تلویزیون و روزنامهها ارایه شده است، دارد؛ یعنی، دادههای تازه و بدیعی عرضه نمیشود و در رابطه با شرط دوم هم که ساختاردهی محتواست، علیرضا نادری احتمالا به علت تعلق خاطر فراوانش به خاطرههای جبهه نتوانسته کاملا از آنها فاصله بگیرد و همه چیز را براساس یک ساختار دراماتیک و کنشمند به پردازش درآورد؛ البته تاحدی سعی خود را کرده، اما چون هیچ حادثه مهمی رخ نمیدهد، کارش نهایتا به سرانجام نرسیده و نمایش بین "کمدی" و "کمدی درام" مانده است و در اصل هم هیچکدام نیست.
در جاهایی موضوعاتی تکراری، بدیهی و رسانهای مثل تحلیل اوضاع سیاسی، مذهبی و مسایل مربوط به جنگ ایران و عراق و نیز اسرائیل مطرح میشوند که به ژانر "درام" تعلق دارند و در جاهایی هم که اکثر محتوای اجرا را شامل میشود، تماشاگر با یک کمدی کلامی مبتنی بر شوخی، متلکگوییهای شخصی و نیز حرفها و حتی توصیفات لومپنانه روبهروست که محض خنداندن همدیگر و تماشاگران بر زبان پرسوناژها جاری میشوند؛ این بخش دوم همانطور که اشاره شد، به سبب تأکیدی که در اجرا بر خنداندن تماشاگران شده، به ژانر کمدی تعلق دارد و با طرح هر دو اینها کنار هم سعی شده به ژانر "کمدی درام" شکل داده شود که البته اساسا به علت آن که متن و اجرا ساختار نهایی و غایتمند شدهای ندارد و حادثه مهمی هم رخ نمیدهد و نیز چون هیچ پرسوناژی خوب شخصیتپردازی نمیشود و موضوعی بسیار جدی و مهم هم که برای تماشاگر تازگی داشته باشد مطرح نیست، نهایتا ژانر "کمدی درام" هم مخدوش و ناقص میماند و همه اینها به ضعف نویسنده در رابطه با شکلدهی به خاطرههایش ارتباط دارد.
در اجرای نمایش "پچپچههای پشت خط نبرد" به کارگردانی محمدرضا ستاری به جز یکی از بازیگران جنبی که به لهجه یزدی حرف میزند، بقیه بازیگران همگی به نسبتهای بیش و کم، ضعف شیوه بیان دارند و اغلب دیالوگهایشان برای تماشاگران قابل فهم نیست؛ باید یادآور شد که بازیگر به هر زبان، لهجه و شیوهای سخن بگوید، الزاما باید دیالوگهایش برای تماشاگران قابل فهم باشد؛ در غیر این صورت، دیالوگ بازیگر (حتی اگر طولانی هم باشد) جزو اصوات محسوب میشود.
در این اجرا، "پشت جبهه بودن" مکان نمایش چندان محسوس نیست و میشد حتی به رغم در آتش بس بودن طرفهای جنگ، گاهی صدای گلوله و رگبارهایی– ولو از فاصله دور– به گوش برسد تا تماشاگر طی ادامه نمایش مضمون جنگ و جبهه را از یاد نبرد. در حال حاضر، اگر لباس نظامی و دکور صحنه نادیده گرفته شود، چیزی از جنگ باقی نمیماند و این نشان میدهد که ترکیب و محتوای صحنه برای اثبات و القای مکان و فضای "پشت جبهه نبرد " بسنده نمیکند.
طراحی صحنه بسیار معمولی است و در آن استفاده زیاد از تایر ماشینهای سنگین چندان منطقی نیست و باید از کیسههای شن و غیره هم برای سنگربندی مکان استفاده میشد.
نمایش "پچپچههای پشت خط نبرد" به کارگردانی محمد رضا ستاری به علت بیکنشی و عدم تعلیقزایی و فقدان هرگونه تأویل، اجرایی طولانی و "بسیار" خستهکننده است. استفاده زیاد از "خرده روایت"هایی که به تعمیق موضوع و نیز به شخصیتپردازی پرسوناژها کمکی نکرده، زیاد است؛ ضمنا پرسوناژی که "علیرضا " نام دارد، در اصل خود نویسنده است؛ " علیرضا نادری" به این پرسوناژ (یا به عبارتی به خودش) فرصتهای به مراتب بیشتری برای جلوهگری داده است. او در جاهایی هم به شکل جانبدارانهای خودش را تاحد یک "جامعه شناس" بالا برده است.
در کل، پرسوناژهای نمایش "پچپچههای پشت خط نبرد" گویی اساسا در پشت جبهه نیستند و درگوشه حیاط یک پادگان آموزشی که هیچ خطری آن را تهدید نمیکند، در حال بازی فوتبال، شوخی و حتی دعوا هستند و البته "ترانهای" هم با مایههای "موسیقی پاپ" در ابتدا و آخر نمایش با موقعیت مورد نظر همنوایی میکند. این را هم باید افزود که نمایش اساسا پایان قابل قبولی ندارد و یک پایانبندی شخصی و سلیقهای بر آن تحمیل شده است.
کارگردانی نمایش در مواردی ساده، معمولی و در رابطه با کم و کسریهای طراحی صحنه و نیز میزانسنهای تکراری و بدون تأویل، تا اندازهای ضعیف است. بازیها کلا معمولیاند و اکثر بازیگران به طور نسبی دارای ضعف بیاناند. بازی پرسوناژ "علیرضا" در بخش پایانی بدون دلیل با بازی او در قسمتهای قبل تفاوت دارد و بسیار مصنوعی است. نور کارکرد معمولی خود را داراست.
نمایش "پچپچههای پشت خط نبرد" به نویسندگی علیرضا نادری و کارگردانی محمدرضا ستاری، نسبت به موضوعش اجرایی طولانی، بیفراز و فرود و خستهکننده است و هیچ داده و داشته تعلیقزا، بدیع و تأثیرگذاری برای مخاطبان تئاتر ندارد.