گروه فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: در میان قصهنویسان زن ایرانی، این سیمین دانشور است که سلسلهجنبان قصهنویسی بانوان در کشور ماست. «سووشون» خانم دانشور به لحاظ تیراژ فیالواقع کاری بود کارستان و تیراژهای بیش از صد هزار جلد، بهترین دلیل برای این مدعاست. خانم دکتر دانشور جز این، «جزیره سرگردانی» و «شهری چون بهشت» را در کارنامه خود دارد و خاصه «سووشون» او بهترین رمان برای شناخت او و شوی گرانقدرش جلال آل احمد است.
جز خانم دانشور، شهرنوش پارسیپور، گلی ترقی، مهشید امیرشاهی و غزاله علیزاده از بزرگان این حیطه و پهنه هستند. ترقی با رمان «خواب زمستانی» در واقع توانست تیری در تاریکی عصر سیاه و شبزده دوران شاهی بنگارد. جز این رمان «من هم چگوارا هستم» از دیگر آثار خانم ترقی است. ایشان پس از انقلاب نیز چند قصه کوتاه نوشت که مایه بهجت خاطر و اوج و اعتلای قصهنویسی بانوان ما شد.
شهرنوش پارسیپور رمان بسیار زیبایی به نام «سگ و زمستان بلند» دارد که در صدر هر مراسله است. «طوبی و معنای شب» دیگر رمان دوستداشتنی شهرنوش است که توانست به جایگاه واقعی خود دست یابد. شهرنوش این رمان را پس از انقلاب نوشت و به محض چاپ، کمیاب بلکه نایاب شد.
در هر حال، نگاه ما به رمان هفتصد صفحهای زندهیاد غزاله علیزاده با عنوان «شبهای تهران» است. این کتاب مملو و مالامال از لغات زیبا، استخوانبندی و پایبست محکم و دلنشین است. غرض ما از پرداختن به «شبهای تهران» نه از جزئیات است بلکه هدف روی آوردن علاقهمندان رمان، این قالب ادبی-هنری بسیار عمیق و تنها و گوشهگیر است که توانست شبهای ما را در ابعادی مکفی و مستوفی پر کند.
غزاله اگر چه زندگی پربارش پایانی خوش نداشت اما توانست با رمانی چون «شبهای تهران» جایگاه خویش را حتی در زمانی که رخ در نقاب خاک تیره کشیده است تثبیت کند. نام کتاب در نگاه اول مسمای نهچندان درستی از محتوای رمان است، اما فیالواقع کاراکتری مانند ابوالعلا در این اثر که یادآور زیستن و هستن ابوالعلای معری است، بهترین دلیل برای بازپرداخت و بازشناخت رمان است. غزاله علیزاده یادنامهای در رثای مهدی اخوان ثالث در کتاب «باغ بیبرگی» داردکه بسیار خواندنی و بهدلنشستنی است.
غزاله همشهری اخوان بود و او را بسیار دوست میداشت و با طنز پربارش همیشه اخوان را از صمیم جان میستود. مرثیهنامه غزاله در کتاب «باغ بیبرگی» شاهکاری است بیبرو و برگرد که با یاری دو تن از شاگردانش نوشته و صاحب این قلم یاد ندارد که دست کم هفتهای یک بار این کتاب و این یادنامه را نخوانده باشد اما «شبهای تهران» دیالوگهای بسیار زیبا و جذابی دارد. مخلوطی است از دیالوگ، ساختار و لغاتی که ساخته و پرداخته خود غزاله است، از جمله هیزمسوز، راحتی و دیگر جز اینها بسیار.
من به ضرس قاطع میگویم که چاپ این رمان هم اینک در بازار تمام شده و خواننده جستجوگر باید این اثر را در پسله و پستوهای کتابفروشیها پیدا کند و مطمئن باشد که شب و روزان خوش و خیالانگیزی با «شبهای تهران» خواهد داشت. به اعتباری رمانهایی مانند «سووشون» به صیغه اول شخص مفرد و شخصی چون بهشت و نیز حتی رمان خانم ترقی یعنی «خواب زمستانی»، جبران همه کمکاریهای چند ده ساله قصهنویسی بانوان را در ایران به جا آوردهاند.
شهرنوش پارسیپور نیز با کتاب «سگ و زمستان بلند» که رمانی است سخت زیبا و دلنشین، توانست زمینه را برای مطالعه «طوبی و معنای شب» دیگر اثرش آماده کند. دهه هفتاد که این اثر چاپ شد بلافاصله نایاب شد و خواننده داننده با همت و حمیت توانست در گوشه کتابهای بازار کتاب تهران آن را بیابد و لذت ببرد. در هر حال مطایبات غزاله با اخوان ثالث زبانزد خاص و عام است. به این تکه از یادنامه اخوان به قلم غزاله دقت کنید:
«با شفیعی و آزرم نجوایی کرد و سر برداشت. به شیوه پرفراز و فرود سخن گفتنش خواند: چه خوش است صوت قرآن ز تو دلربا شنیدن / به رخت نظاره کردن سخن خدا شنیدن. این خاطره جزو پولکهای حافظه او شد و گاه به گاه در ذهنش برق زد. برای همین از دخترکی که همان روزها بر صندوقهای قدیمی زیر شیروانی به جا مانده ممنونم. سوی دیگر خاطره را بعدها در جمعی با بیان جادویی او شنیدم و دریافتم برای دوستان نزدیکش حکایتی است آشنا. پولک امید و رنگینکمان من از دور میدرخشید و غبار نسیان پس میرفت. در خانهاش پیشدستی از پوست تخمه پر شد. پیاپی از تاک زاد پاک آتشناک مینوشید و به کارخانه قندش سوخت میرساند. تخت روان را بردند، در دگری پشت سرم بسته شد. در سپیدهدم زندگی، مهتاب، خزان گل قالی، ناژو، لک لک و قاصدک را با تکیه بر واژههای امید دیده بودیم و بعد از این هر برف نو چتر تکاندن ناژوی پیر، برگهای خزانی و پرواز قاصدک وزش نسیم پاکی است از سوی او.»
امیدوارم در همین مختصر توانسته باشم غزاله را تنها معرفی کنم. قصهنویس، رماننویس و درامنویسی که در «شبهای تهران» بسیار میدرخشد و به همراه ابوالعلا شاهکاری را پدید آورده که نام «شبهای تهران» بر خود نهاده است. غزاله عزیزم! در شمار زندگانی و هرگز نمیتوانیم نفس از پس قفا کشیده باشی. اخوان همشهریهای خود را سخت پاس میداشت، حتی اگر خودکش باشند و خارق عادت. یاد غزاله را گرامی میداریم و از همه دوستداران رمان بر این باوریم که از خواندن «شبهای تهران» لذتی به اندازه تدوین و تبویب میبرند.