سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: صادق رشیدی نویسنده، مترجم و پژوهشگر مطالعات نظری هنر و ادبیات، با این توضیح که ترجمه یک کنش فرهنگی است و نه صرفا یک عملکرد مکانیکی برای برگردان از یک زبان به زبان دیگر به هنرآنلاین گفت: در مورد سازوکارهای ترجمه و انواع آن بسیار بحث شده است و مترجمهای حرفهای هم به خوبی به مسایل فنی آن آشنا هستند. لیکن باید توجه داشته باشیم که کار ترجمه در دراز مدت، اثرات اجتماعی و فرهنگی در جامعه و حتی در بین نسلهای بعدی بر جای خواهد گذاشت، بنابراین نقش کنشگری فرهنگی یک مترجم در این مسیر بسیار کلیدی است. ما به ترجمه متون نیاز داریم، چون به دانشهای غیر بومی نیازمندیم و البته این هم برای خودش پیچیدگیهایی دارد.
او با بیان اینکه بسیار به ترجمه مدیون هستیم چرا که بخش زیادی از اندیشهها و دانشهای مختلف را از طریق ترجمه کسب کردیم، ادامه داد: ترجمه برای هر فرهنگی پنجرهای است برای دیدن ویژگیها، تفاوت و شباهتهای فرهنگ دیگری یا به عبارت بهتر، دیگر فرهنگها. پس ترجمه درون زبانی، اساسا یک کنش فرهنگی و از همه مهمتر یک تعامل بینافرهنگی است. فکر نمیکنم تا این جای مطلب مشکلی وجود داشته باشد جز اینکه ممکن است این پرسش مطرح شود که چه چیزی را باید ترجمه کرد و چرا؟ به همان میزان که ترجمه دارای ابعاد مهم فرهنگی است و دستاوردهای دانشی و فرهنگی برای ملل مختلف به همراه دارد، در مقابل هم میتواند تاثیرات متفاوتی را در اذهان و سپس ذائقه فکری و فرهنگی جامعه ایجاد کند. به همین دلیل نقش فرهنگی ترجمه امروز بسیار مهم است. چه بسیار آثار و اندیشههایی که میبایست ترجمه میشدند اما حذف شدند و چه بسیار آثار و اندیشههایی که ضرورتی به ترجمه آنها نبود.
رشیدی با این توضیح که واقعیتی است که برای ناشران، همواره بحث ترجمه در اولویت است، افزود: زیرا ساختار ذهنی جامعه دانشگاهی و غیر دانشگاهی به مروز زمان به گونهای شکل گرفته است که ترجمه را به تالیف ترجیح میدهد و فروش ترجمه بیشتر است. بنابراین بسیاری از ناشران، به جز برخی ناشران بزرگ و ناشران دانشگاهی، سیاستگذاری و یا برنامهریزی خاصی از نظر محتوا ندارند و مسئله آنها اصولا بازار فروش و جلب مشتری با هر عنوانی است. اینجاست که ناشران هم بهطور کلی نقش فرهنگی مهمی از جهت دادن به مسیر علمی و ادبی دارند.
او با بیان اینکه امروز اوضاع و احوال کتابهای ترجمه شده از نظر کیفی و نوع محتوا مطلوب نیست زیرا هدفهای روشنی برای نقش فرهنگی وجود ندارد، اظهار داشت: ضمن اینکه جایگاه مترجم و مترجمان هم مبهم است. زیرا ترجمههای حرفهای اندک هستند و تعدد مترجمان دارالترجمهای و به اصطلاح نرمافزاری بسیار بسیار فراوان. بخش مهمی از این مشکل متعلق به دو طیف یا دو گروه اجتماعی است. گروهی از دانشگاهیان و استادانی که برای ارتقا و رزومه اقدام به ترجمههای مشترک و شتابزده میکنند و گروهی که برای کسب شهرت و اقناع جایگاه اجتماعی صرفا به دنبال کتابسازی هستند. این تصور که کتابسازی صرفا معطوف به حوزه تدوین و تالیف میشود اشتباه است. کتابسازی در واقع نوعی کوشش بیفرجام برای داشتن و چاپ کتاب به هر شکل و طریقی است که شامل آثار سطح پایین ترجمهای هم میشود. چون نظارتی هم صورت نمیگیرد و ناشر هم برای فروش صرفا تولید کننده است، شاهد کتابهایی هستیم که فاقد ارزش علمی و ادبی و کیفیت مطلوب در ترجمه هستند.
رشیدی با این توضیح که یکی از آسیبهای جدی در ترجمه متون ادبی کلاسیک، بازنویسی مجدد ترجمههای قبلی به جای ترجمه دیگران است که این مهم بهویژه در حوزه رمانهای کلاسیک روسی رواج بیشتری دارد، تصریح کرد: میبینیم که چندین ترجمه از یک رمان وارد بازار میشود و این در حالی است که این ترجمههای جدید اغلب رونویسی همان ترجمه نخستین هستند. عامل اصلی فروش هم نه نام مترجم که نام سترگ رمانها و نویسندگان آن است. سوال اینجاست آیا وجود چندین ترجمه از یک اثر خوب است یا نه؟ واقعیت این است که وجود ترجمههای متعدد از یک اثر اساسا ایرادی ندارد اما این نکته را نمیتوان به همه حوزهها تعمیم داد. چرا که مخاطب حرفهای و کتابشناس به خوبی قادر خواهد بود ترجمه خوب را از ترجمه بد تشخیص دهد و اتفاقا تعدد ترجمه باعث روشن شدن سطح توان مترجمان مختلف میشود و مخاطب هم حق انتخاب خواهد داشت. اگرچه ممکن است برای ناشران زیان بار باشد اما گاهی اوقات ترجمه متعدد از یک اثر نشان دهنده اهمیت آن کتاب است.
نویسنده "نشانهشناسی موسیقی تعزیه"، ادامه داد: با این حال باید یک نکته مهم را در نظر داشت بین بازترجمه، بازنویسی و رونویسی، تفاوت وجود دارد. زیرا هر ترجمهای لزوما به معنای ترجمه صددرصد کامل و بینقص نیست به ویژه در حوزههای تخصصی و علمی این موضوع بسیار مهم است. آثاری نشر یافتند که به خوبی ترجمه نشدهاند و نیازمند ترجمه مجدد هستند و در این مرحله ما وارد حوزه بازترجمه به معنای مقابله متن با هدف ویرایش زبانی، محتوایی و علمی میشویم و در این موارد باز ترجمه مجدد یک کتاب علمی برای ارتقای سطح ترجمه و رفع مشکلات ترجمه قبلی کاملا مشروع است. اما چون بحث ویرایش مقابلهای با نگاه نقادانه به ترجمه قبلی از یک اثر، کار بسیار ظریف و دقیقی به شمار میرود اغلب مورد انتقاد قرار میگیرد و باعث ایجاد سوتفاهم میشود. اینکه یک ترجمه رونویسی مجدد شود و صرفا تغییرات جزیی در متن ایجاد شود قطعا قابل قبول نیست و در واقع کپی از ترجمه قبلی است، اما اگر ترجمه مجدد یک اثر، منجر به ویرایش اساسی و ارتقای سطح یک ترجمه قبلی شود، آن هم با ارجاع به متن اصلی، یک کار تخصصی و لازم است. چه بسیار کتابهایی که با ترجمههای بد و کج فهمی از محتوای اثر نابود شدهاند و دوباره نیازمند ترجمههای دقیقتری باشند به ویژه در حوزههای فلسفی و علمی این موارد کم نیستند.
رشیدی با این توضیح که در دهه هشتاد ترجمه کردن، نوعی پُز روشنفکرنمایانه محسوب میشد و در واقع اوج نهضت ترجمه را در دهه هشتاد بیشتر از سایر دورهها شاهد بودیم، گفت: ترجمه در هر دهه و برهه زمانی، میتواند گویای اوضاع، احوال فکر، اندیشه و شیوه تفکر یک جامعه را بر ملا کند و حتی سطح تمایل جامعه به سوی نوع خاصی را تفکر و یا دانش را آشکار سازد. بهطور مثال در حوزه هنر، ترجمههای دهه پنجاه عمدتا ناظر به نوعی گرایش تاریخی و باستانی در ایران بود و بسیاری از کتابهای تاریخ و البته تاریخ هنر عمدتا شامل هنر ایران باستان بوده است. سپس در دورههای بعدی این فرایند به سمت تاریخ هنر جهان و نگاه برون مرزی به هنر معطوف میشود و به همین ترتیب در دهههای بعدی تمایلات و تغییر نگرشها کاملا مشهود است. اگرچه ناشران بزرگ و دولتی به دلیل داشتن مدیران دولتی و بعضا رویکردهای سیاسی در مدیریت نشر، در این موضوع نقش پر رنگتری داشتهاند. به همین دلیل، ترجمه کتاب در کشور ما پیوسته متاثر از تحولات سیاسی و اجتماعی است. این نکته تا حدی بدیهی است لیکن با توجه به وضعیت محتوای کتابهای موجود در بازار نشر، نشان میدهد در مسیر ترجمه هیچگونه سیاست فرهنگی روشنی بر اساس نیازهای علمی، ادبی و هنری جامعه وجود نداشته و ندارد. چرا که ما در برخی از حوزهها با کمبود منابع مواجه هستیم و نیازمندیهای دانش ما هنوز مرتفع نشده است. پس ترجمه در جهت دادن به نوع نگرش یک جامعه، نوع تفکر جامعه و حتی محتوای آموزشی حوزههای تخصصی و دانشگاهی تاثیر بسیار زیادی دارد. فرایند ترجمه، فرایند انتقال فرهنگ است. فرایند انتقال سبک تفکر و سبک زندگی است. فرایند جذاب و پویایی است اما بسیار حساس که میبایست براساس نیازهای جامعه و نیازهای علمی کشور برای آن برنامهریزی داشت.