سرویس سینمایی هنرآنلاین: کل فیلم "مفت آباد" ساخته پژمان تیمورتاش در یک خانه مجردی میگذرد که ساکنین آن هیچ ربطی به هم ندارند، جز اینکه همه آنها افرادی به آخر خط رسیده هستند که آنقدر به بدبختیشان عادت کردهاند که حتی دیگر یادشان نمیآید از زندگی چه میخواستند و همین که کسی به آنها کاری نداشته باشد تا بتوانند در گوشهای این دخمه در خود فرو بروند، راضی هستند.
در روزی که فیلم خانه را به ما نشان میدهد، یک مسئله ظاهراً کوچک و پیشپاافتاده همه اعضای خانه را درگیر کرده است که بهتدریج به یک وضعیت بغرنج تبدیل میشود و به شکل فراگیری گسترش مییابد. درنهایت معلوم میشود کل بحرانی که لحظهبهلحظه پیچیدهتر و پرتنشتر شده است، پیرامون یک اتفاق پوچ و بیفایده شکل گرفته است. از این جهت تمام دست و پا زدنهای شخصیتها بجای اینکه آنها را از منجلاب اطرافشان بیرون بکشد، عمیقتر در آن فرومیبرد.
در ظاهر به نظر میرسد که تنش و بحث و جدلی که میان شخصیتها میچرخد، قرار است مسیر را برای درک جنبههای تازهای از بحران رخ داده باز کند اما بعد میبینیم که تمام راهها به بنبست ختم میشود و شخصیتها در دور باطل گرفتار شدهاند و هر چه بیشتر تقلا میکنند، نمیتوانند از مخمصه بیرون بیایند. اصرار و پافشاری وسواس گونه ایرج (برزو ارجمند) برای تمیز نگه داشتن خانهای که کثافت و نکبت از آن بالا میرود، به خوبی وضعیت آبزورد و پوچ و مضحک آنها را مینمایاند. آن بوی تعفنی که خانه را برداشته است، ناشی از چاه گرفته دستشویی خانه نیست. بلکه از وجود شخصیتها برمیآید که مدتهاست به مردابی ساکن و راکد تبدیل شده است.
اگر دختر فروشنده داروخانه به ناگه سر نمیرسید و درباره پسر جوانی که خودکشی کرده هشدار نمیداد، هیچیک از ساکنان خانه تا ابد به سراغ سرباز نیمه مردهای که روی تخت خوابیده بود، نمیرفتند و حتی تکانش نمیدادند تا ببینند که مرده است یا زنده. آنها چنان در انفعال و بیتفاوتی غرق شدهاند که حتی ماجرای خودکشی همخانهایشان نیز به ماجرایی تکاندهنده در زندگیشان تبدیل نمیشود و تغییر و تحولی را به دنبال ندارد. فقط تنها زحمتی که به خود میدهند این است که سرباز را وادار میکنند که قرصهای خورده را بالا بیاورد و بعد دوباره او را وسط گند و کثافت پیرامونش روی همان تخت زهوار دررفته به حال خود رها میکنند.
تیمورتاش بدون نمایش هر گونه زدوخورد و درگیری فیزیکی، کشمکشهای شخصیتها را در روابط و دیالوگهای آنها منتقل میکند و تنش و عصبیت و نارضایتی پنهان در وجودشان را به واسطه طعنهها و فحشها و تحقیرهایی که بینشان رد و بدل میشود، بازمینمایاند و موفق میشود از دل سروکله زدن و کلکلهای فرساینده شخصیتها نوعی التهاب پوچ درونی را بیرون بکشد و ریشههای بیمیلی آنها به تغییر وضعیتشان را واکاوی کند.
تا زمانی که هر یک از شخصیتها در بی کنشی و بیعاری خود فرو رفتهاند و کاری به کار دیگری ندارند، میتوانند در آن آشغالدانی مشترک در کنار هم زندگی نکبت باری را از سر بگذرانند اما همین که آنها از پیله انفعال خود بیرون میآیند و چشمشان به اوضاع رقتانگیزشان باز میشود، رو در روی هم قرار میگیرند و قدرت تحمل یکدیگر را از دست میدهند. انگار این آگاهی نسبت به وضعیت تأسفبارشان هیچ کمکی به ایجاد تغییر و بهبود نمیکند و نکبت و فلاکت بیشتری بر سرشان خراب میشود. پس همان بهتر که به خود تکانی ندهند و دست به هیچ کاری نزنند تا اوضاع بدتر از قبل نشود و حداقل آن حس همدلی و رفاقت بینشان باقی بماند.
"مفت آباد" فیلم چرک و دلگیر و بدبینانهای است که بیش از آنکه به دنبال ترسیم معضلات جوانهایی از طبقه حاشیهنشین و مطرود جامعه باشد، میخواهد دریابد چطور چنین نسل جوان سرخورده و منفعلی در جامعه پدید آمد که حتی امید و انگیزهای برای ابراز نارضایتی از وضعیتش ندارد و ترجیح میدهد تا انتهای تباهی خود پیش برود.