سرویس سینمایی هنرآنلاین: در فیلم "دختر" ساخته رضا میرکریمی داستان نمیتواند مسئله آمدن دختر به تهران بدون اجازه پدر را به بحران تبدیل کند و شخصیتها را پیرامون آن به عنوان موقعیت مرکزی وادار به واکنش نماید و از دل کشمکشهای میان شخصیتها مخمصههای اخلاقی، چالشهای انسانی و تنگناهای عاطفی مورد نظرش را نمایش دهد.
اساساً چنین رویدادی مصالح و ظرفیتهای دراماتیک کافی برای بسط و گسترش یک فیلم بلند داستانی ندارد و به همین دلیل داستان هنوز آغاز نشده است که پایان مییابد و در همان موقعیت اولیه خود ثابت و متوقف میماند و هیچ حرکت رو به جلو و پیشروندهای ندارد و مدام در حال درجا زدن است.
درواقع میرکریمی یک موقعیت ساده و عادی را با رویکردی حماسی و بزرگنمایی شده، نشان میدهد. تصویر اولیهای که او از پدر میسازد، شمایل یک ضدقهرمان مخوف و ترسناک است که خشم و خشونتی غیرقابلکنترل دارد و ترس و اضطراب شدیدی که دختر از مواجهه با پدرش دارد، این احساس را به وجود میآورد که رویارویی دونفره آنها چه پیامدها و تبعات ناگوار و دهشتناکی خواهد داشت. در حالی که این ذهنیتسازی هیچ ربطی به شخصیت پدر ندارد و برخوردهایش همان واکنشها و رفتارهای معمول و آشنای بسیاری از پدران سختگیر است و این سؤال بیپاسخ را به وجود میآورد که اساساً این حس وحشت و نگرانی اغراقشده دختر نسبت به پدرش از کدام پیشزمینه منفی میآید که ما هیچ نشانهای از آن را در فیلم ندیدهایم؟!
فیلم میخواهد به فقدان ارتباط دوطرفه میان پدر و دختر بپردازد و نشان دهد که در این رابطه همواره پدر تصمیم گرفته و حرف زده و دختر فقط گوش کرده و انجام داده است و حالا قرار است با اتفاقی که رخ داده، جای آن دو عوض شود و دختر مجال این را بیابد که حرف بزند و پدر بشنود، اما مسیری که پدر و دختر طی میکنند، چنان خالی و خنثی و عقیم به نظر میرسد که نمیتواند هیچ تغییر و تحولی در آنها به وجود آورد و در انتهای فیلم آنها هیچ فرقی با ابتدای آن ندارند و حتی بازگویی گذشته عمه نیز هیچ نقش و کارکردی در استحاله شخصیتهای پدر و دختر ندارد و همچنان هیچ گفتگویی میان پدر و دختر شکل نمیگیرد. درواقع میرکریمی با افزودن داستان عمه در نیم ساعت پایانی فیلم میکوشد تا با قرینهسازی میان عمه و دختر، میان گذشته و حال پلی بزند و سرنوشت دختر را در امتداد عمه نشان دهد و از داستان عمه به عنوان زیرمتنی برای داستان دختر در قالب متن اصلی بهره ببرد. عمه همه تلاشش را میکند تا پدر را وادارد به خاطر ظلمی که به او کرده، لب بگشاید و برای یکبار هم قبول کند که او اشتباه کرده است و عذرخواهی کند.
درواقع وقتی پدر اشتباهش درباره عمه را بپذیرد و حاضر شود درباره آن حرف بزند، این فرصت برای دختر فراهم میشود که بتواند در جایگاهی برابر با پدرش قرار بگیرد و مکالمهای دوطرفه میانشان شکل بگیرد. اما در تمام لحظاتی که عمه حرف میزند و لب به اعتراض و شکایت میگشاید، پدر سکوت میکند و جوابی نمیدهد و هرچند این سکوت از جانب مردی که همیشه متکلموحده بوده و حرف اول و آخر را میزده، میتواند نشانهای از تحول باشد اما باز هم شاهد دیالوگی دوطرفه و پویا نیستیم تا آن فاصله و شکافی میان پدر و دختر وجود دارد، پر شود و آنها را به هم نزدیک کند.
بنابراین فیلم که از لحاظ الگوی روایی و زیباشناسی گامی روبهجلو در کارنامه میرکریمی به حساب نمیآید و بیش از آنکه به فکر دستیابی به تجربهای جدید در بهکارگیری دستور زبان سینما باشد، ایدئولوژی مطلوبش را بر دنیای فیلم حاکم میکند، از جهت مضمون مورد نظرش نیز به هیچ دستاوردی نمیرسد و حتی در ارائه و انتقال محتوا و درونمایه خود نیز اثری ابتر و عقیم و ناقص باقی میماند و موفق نمیشود در طول فیلمش بستری مناسبی بسازد تا در نهایت دختر به استقلال و شهامتی دست یابد که با پدرش درباره تصمیمش حرف بزند و پدر به شناخت عمیقی از خود و رابطهاش با دخترش برسد که برای رأی و نظر دخترش احترام قائل شود.
به نظر میرسد میرکریمی بیش از هر چیزی شیفته صحنه گفتوگوی جمعی دخترها در کافه در ابتدا و انتهای فیلمش شده است که آشکارا دغدغههای خود را در قالب سؤالی از دختر درباره مهاجرت مطرح میکند و بعد با نمایش حرکت مؤکد دختر با برداشتن ظرف قدیمی پدربزرگ پاسخش را میدهد. میرکریمی بجای اینکه دیدگاهها و دغدغههایش را در قالب پرسشی با ما در میان بگذارد و ما را به فکر و تأمل درباره آن وادارد و این امکان را در اختیارمان قرار دهد که خودمان به جوابی برای آن برسیم، به شکلی مستقیم و بیواسطه تماشاگر خود را مورد خطاب قرار میدهد و موضعگیریاش را به ما تحمیل میکند.
درواقع فیلمی که قرار است نقدی بر رفتار مستبدانه پدری باشد که همواره به جای دخترش تصمیم گرفته و حرف زده، خودش همان رویکرد قیممآبانه را در ارتباط با مخاطبش پیش میگیرد و با او وارد مکالمهای دوطرفه نمیشود و اجازه نمیدهد مخاطب خودش نتیجهگیری کند و او را وامیدارد تا همان نظر و نگاه فیلمساز را بپذیرد.