سرویس سینمایی هنرآنلاین: سینمای ابراهیم حاتمیکیا را با قهرمانهایش میشناسیم، قهرمانهایی که میتوانستیم فارغ از هر نوع ایدئولوژی و تفکری همراهشان شویم و درکشان کنیم اما در "به وقت شام" آنقدر سرگرم اکشن بازی و جلوههای ویژه میشود که یادش می رود چطور باید قهرمان بسازد. نگاه کنید که وقتی خلبان پدر و پسر در آغاز فیلم میان جماعت مردم بیپناه سوریه قدم میگذارند که منتظر آنها بهعنوان منجیشان هستند، چقدر همه چیز ساده و عادی و بیحس و حال اجرا میشود و آنچه را که ما باید ببینیم و حس کنیم، فرمانده سوری در دیالوگهای شعاریاش بیان میکند. حاتمی کیا بجای خلق و پرورش ابعاد و جنبههای قهرمانی شخصیتهایش ما را به فرامتن و دنیای خارج از داستانش ارجاع میدهد و از ما میخواهد که با توجه به اطلاعاتمان از ماجراها و موقعیتها خودمان بفهمیم که شخصیتها در حال انجام چه کار مهمی هستند! او هیچ تلاشی برای نزدیک کردن ما به شخصیتهایش نمیکند و همین که از نظر خودش قهرمان هستند، کفایت میکند و مشکل از ماست که نمیتوانیم در کنش قهرمانانه آنها شریک شویم.
تصویری که حاتمی کیا از داعش نشان میدهد، شبیه بدمنها در بازیهای کامپیوتری است، همانقدر تصنعی، اغراقآمیز و ناملموس. با وجودی که از نمایش هیچ خشونت وحشیانهای چشمپوشی نمیکند و فیلم سرشار از صحنههای شکنجه و کشتار بیرحمانه است، اما موفق نمیشود خشونت داعش را به شکل سبعانه و هولناکی به تصویر بکشد و به آن ابعاد مخوف و هراسانگیزی ببخشد و تصویری که از آنها برایمان میسازد، بیش از آنکه به یک گروه تروریستی با ایدئولوژی ارتجاعی و افراطی شبیه باشد، به آدمکشهای خنگ و دستوپا چلفتی در فیلمهای تارانتینو و کوئنها میماند و از این رو خشونتی که باید ما را به وحشت بیندازد و قلبمان را به درد آورد، خندهدار به نظر میرسد. در واقع حاتمیکیا چه شناخت بیشتر و عمیقتری از ماهیت واقعی داعش نسبت به آنچه در اخبار و گزارشهای تلویزیون دیدهایم، به ما میدهد؟ هیچ.
بزرگترین مشکل فیلم این است که حاتمیکیا آن را برای خودش و همفکرانش ساخته و از این جهت با فیلمی روبرو هستیم که بجای ایجاد برانگیختن چالش و پرسش برای مخاطب فقط قصد القای ایدئولوژی مورد قبول خودش را دارد. اگر قهرمانهای پیشین حاتمیکیا همراهی ما را به دست میآوردند، برای اینکه آدمهای مسئلهداری بودند که به خاطر شک و تردیدشان به آرمانها و اصولشان زمینه را برای ارائه دیدگاههای مخالف نیز باز میگذاشتند و فرصت چندصدایی را از فیلم دریغ نمیکردند، اما حالا با قهرمانهایی روبرو هستیم که هیچ نیازی نمیبینند درباره انتخابها و کنشهایشان دلیل و توضیحی ارائه دهند و از مخاطب میخواهند آنها را بدون هیچ چون و چرایی بپذیرند و تأیید کنند. حاتمی کیا اگر میخواهد جا پای اسپیلبرگ و فیلمسازان هالیوودی بگذارد، فقط با خلق صحنههای عظیم و غولآسا نمیتواند. بلکه باید ببیند آنها چطور خود را زیر سؤال میبرند و به چالش میکشند و بعد بهواسطه ایجاد تشکیک، اعتماد مخاطب را به دست میآورند و در نهایت او را با ایدئولوژیشان همراه میسازند و به کمک همان رویکرد انتقادی، نظام به چالش کشیده شده را تأیید و تثبیت و تحکیم میکنند.