گروه سینما و تئاتر «هنرآنلاین» : در سومین روز از هفدهمین جشنواره بین المللی «سینماحقیقت» بزرگداشت اصغر بختیاری مستندساز و از نزدیکان شهید مرتضی آوینی با حضور چهرههایی چون محمد حمیدی مقدم، عبدالحسین بدرلو، اصغر بختیاری، احسان محمدحسنی، شفیع آقا محمدیان، رضا میرکریمی، حبیب احمدزاده، محمدرضا عباسیان، مرتضی شعبانی، سیاوش حقیقی، مصطفی شوقی، و… برگزار شد.
اصغر بختیاری درباره حس و حال خود از برگزاری این بزرگداشت گفت: من در مراسم بزرگداشت جمله ای گفتم که می خواهم آن را اینجا نیز بازگو کنم. زمانی در همین جشنواره «سینماحقیقت» برای فیلم «نشانی» من را تشویق کردند و جایزه ای به من دادند. به آقای پایه شناس که داشت فیلم من را کار میکرد، گفتم این را ببین. این شهره بازار شدن می شود.
او ادامه داد: حقیقتا من خودم را یکی از کوچکترین افراد خانواده روایت فتح و شهید آوینی میدانم. گروه روایت فتح، گروهی که زحمات زیادی در زیر آتش و دود در ۸ سال دفاع مقدس کشیدند و تا امروز اکثرا گمنام هستند. همه شهدای عزیز روایت و همچنین تمام دوستان بزرگواری که در قید حیات هستند، سهم و حق به سزایی بر گردن سینمای دفاع مقدس دارند و بحق شایسته تقدیر و ستایش هستند. اما به هر حال قرعه فال بهنام من بیچاره زدند و لطف دوستان شامل حال این بنده کمترین شده و از این بابت خدا را شاکر و از بزرگواران سپاسگزارم.
بختیاری در بخش دیگری از صحبت های خود گفت: بنده قطره ای از دریای بیکران سینمای مستند هستم. با کمال احترام به همه پیشکسوتان عرصه سینمای مستند این مرز و بوم عرض کنم که واقعا هنرمندان حقیقی، همان شهدای گرانقدری هستند که از بالاترین سرمایه خود یعنی جان خود گذشتند و آن را تقدیم حضرت دوست کردند. جوانی ما هم تا امروز بحمدلله در همین مسیر و راه مقدس گذشت و خدا را شاکرم که بر من منت نهاد تا چند صباحی از عمرم را همنشین شهدای بزرگوار بودم. همان بزرگانی که به قول شهید آوینی قبیله نور خواران و نور آشامانند و در ادامه مسیر هنری به تاسی از آن مردان بزرگ و بی همتا و به مدد نفس آنها و لطف خدای مهربان آثاری دارم که همواره در جهت شناساندن اندیشه و مرام و راه آن عزیزان بوده است.
او افزود: حقیقت تاریخ و سرزمین و نسل های ما همه تا ابد مدیون خون شهدا بوده و هستیم. ان شاالله لیاقت این کلمه «یار» بودن برای شهید عزیزمان، پیر و مرشدمان آقا سید مرتضی آوینی را داشته باشم.
اصغر بختیاری در پایان گفت: می خواهم در پایان این شعر را به آقامرتضی بگویم. من بی مایه که باشم که خریدار تو باشم، حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم، تو مگر سایه لطفی به سر وقت من آری، که من آن مایه ندارم که به مقدار تو باشم، خویشتن بر تو نبندم که من از خود نپسندم، که تو هر دم گل من باشی و من خار تو باشم، نه در این عالم دنیا که در آن عالم عقبی، همچنان بر سر آنم که وفادار تو باشم.