سرویس تجسمی هنرآنلاین: نصرالله افجهای پیشکسوت نقاشیخط مدتی قبل میهمان هنرآنلاین بود، با او که در این سالها آثارش در همه حراجها و نمایشگاهها مورد اقبال قرار گرفته است و شیوه کاریاش هیچ نمونه مشابهی ندارد درباره نقاشیخط حرف زدیم، از دوران کودکیاش گفتیم و موضوع مشکلات امروز هنر معاصر و به ویژه نقاشیخط را پیش کشیدیم. افجهای از کودکی به هنر علاقه داشته است، روز نخستین که توجهش به نقاشی جلب شد را به خاطر ندارد و همیشه قلم در دست داشته است، گفتوگوی مفصل هنرآنلاین را با این هنرمند پیشکسوت و چهره ماندگار هنر خوشنویسی را در ادامه بخوانید.
همه ما با کارای شما آشنا هستیم و آنها را در نمایشگاهها و حراجها دیدهایم اما شما کمتر تا امروز درباره خودتان صحبت کردهاید. کمی درباره این موضوع بگویید.
من در یک خانواده مذهبی به دنیا آمدم. پدرم کاسب بود و چوب فروشی داشت. چهار برادر بودیم و دو خواهر، مادرم اهل شمیران بود و من همیشه به شور زندگیاش خیلی وابسته بودم. پدرم روی پشت بام با صدای خوبی که داشت مناجات میخواند و من هم که کمی از صدای او به ارث برده بودم در مدرسه قرآن میخواندم. منزل پدریام در قلهک بود و در همانجا بدنیا آمدم. خودم هم چهار فرزند دارم؛ سه دختر و یک پسر.
به خاطر دارید علاقه به هنر در شما از کجا شروع شد؟
در واقع یادم نمیآید از کجا شروع کردم. شاید بتوان گفت از بچگی، آن زمان به مجسمهسازی، خط و نقاشی روی دیوارهای کاهگلی کوچه میپرداختم. علاقه داشتم روی شیشهها و در و دیوارها خط بنویسم و با خودکار روی هر چیزی حتی لباس خوشنویسی میکردم. این باعث شد به خطوط دقت و حساسیت بیشتری نشان دهم. یکی از چیزهای که مرا در همان دوران کودکی و نوجوانی خیلی تحت تاثیر قرار داد خطی بود که یک تابلونویس در دروازه دولت روی تابلویی نوشته بود. در دوران دبستان خطاطی روزنامهدیواری مدرسه با من بود. بعدها در دبیرستان به ادبیات علاقهمند شدم و شعرهای خوبی مینوشتم.
شما به هنر علاقه داشتید اما با توجه به اینکه گفتید پدرتان فردی مذهبی بوده است، چه برخوردی با این علاقهمندیهای شما در خانواده میشد؟
در آن زمان کمتر بچهها به سراغ هنر میرفتند. پدرم معتقد بود من سراغ کاری بروم که پول در بیاورم و من مجبور شدم به شکل جدیتر سه ماه تابستان را بعد از کلاس نهم در یک نقاشخانه در دروازه دولت بگذرانم. آن موقع پشت ویترین نقاشخانه فقط نظارهگر بودم تا اینکه یک روز صاحب نقاش خانه مرا به داخل دعوت کرد و از من خواست که یک تابلو بنویسم که این کار را بینقص انجام دادم و آن کار را با لاجورد نوشتم و بعد از آن این مرد مرا دعوت به همکاری کرد و با حقوق روزی دو تومان مشغول به کار شدم. خیلی چیزها را آنجا یاد گرفتم مثلا اینکه چگونه رنگ بسازم، با چه روغن و قلمی کار کنم و... . به یاد دارم که حتی نمیدانستم باید از کجا قلم بخرم.
پس به شکلی خودجوش به دنبال هنر رفتید؟
بله، در دوران دبیرستان با علی اکبر صادقی که فامیل و همبازی من بود و اکنون نقاشی زبردست و رئالیست است، یک آتلیه در خیابان بهارستان افتتاح کردیم که "آتلیه هفت" نام داشت. در آنجا من نقاشی میکردم و او پلاکارت سینما میساخت. بعدها من به سازمان برنامه رفتم و با کانون آگهی تبلیغات مینیاتور آشنا شدم. بعد از چندی در گالری رسام عربزاده با محمد ولی کیمیاقلم آشنا شدم که کمتر از یک سال نیز در آن گالری مشغول بودم و باعث خوشحالی من بود که اولین معلم خطم را پیدا کرده بودم. سپس برای خدمت نظام به دانشگاه نظامی سلطنت آباد رفتم و با دریافت درجه افسری به مشهد اعزام شدم.
از چه زمانی وارد کار حرفهای شدید؟
بلافاصله بعد سربازی با آقای صادقی آتلیه هفت را دایر کردیم. همزمان در سازمان برنامه هم کار هنری انجام میدادیم. آن زمان با پرویز کلانتری، محمود سینا و چند دوست دیگر همکار بودم، ما غرفههای هنری میساختیم. اما کار نقاشی خط را از سال 51 انجام دادم. 4 سال در گالری سیحون آثارم را ارائه کردم و حتی در آن دوران کارهایم آن قدر مورد توجه قرار گرفت که در رادیو برنامه زندهای از من برای مصاحبه دعوت کرد. بعدها در نمایشگاه نقاشان سنتی جهان و همینطور نمایشگاههایی در ایتالیا، فرانسه و آلمان آثارم به نمایش گذاشته شد. سفری به انگلیس نیز در آن دوران داشتیم که هنرهای ایرانی را در لندن جمع کرده و به نمایش گذاشته بودند.
بعد از انقلاب چه زمانی دوباره کارهای شما مطرح شد؟
بعد از انقلاب هم اوایل سال 58 بود که در یک تابلو سوره شمس را باخط ثلث در ابعاد 1 در 1/5 کار کردم، در این اثر 64 الف را به شکلی خاص تقسیم کردم و به صورت هاشور قرار دادم و از لابلای الفها تصویر امام خمینی (ص) ظاهر شده بود. تابلو همچنین قاب منبتی داشت که ترجمه آیات را روی آن کار کرده بودم، که این اثر را آقای ساربان به اضافه 50 تا 60 اثر در سالهای مختلف از من خریداری کردند. در موزه هنرهای معاصر نیز در سال 1370 در نمایشگاه نقاشان ایران نفر اول شدم، جایزه آن جشنواره سفر مطالعاتی کوتاهی بود که در آن آقای ممیز و دکتر حمیدی و دکتر ضیاپور از داوران بودند.
آخرین نمایشگاه انفرادی شما کجا و چه زمانی بود؟
متاسفانه خیلی نزدیک نیست. همان نمایشگاهی است که در موزه هنرهای معاصر برگزار شد و پس از آن دیگر نمایشگاه انفرادی نداشتم.
شما از دوره کودکی تا جوانی خوشنویسی و نقاشی کار کردید ولی از کجا وارد حیطه نقاشی شدید؟
من ضمن اینکه نزد استاد کیمیا قلم کار میکردم هرجا هم که میرفتم چیزهای جدیدی که میدیدم را با دقت نگاه میکردم و با رنگها نیز آشنا میشدم. در سالهای 42 تا 43 نیز نزد استاد علی اکبر کاوه میرفتم و سرمشق میگرفتم. سال 53- 54 در انجمن خوشنویسان نزد استاد حسین میرخانی مدرک خوشنویسیام را گرفتم و شاگرد اول شدم. سال 51 اولین نمایشگاه نقاشی خط را گذاشتم و بعد یکی از گالری داران بنام آقای دریابیگی از من خواست که در گالریاش نمایشگاه بگذارم و بعد به سفارش آقای حجت پناه در گالری سیحون 4 سال نمایشگاه مستقل گذاشتم.
چطور کار به شکل نقاشیخط برای شما به عنوان کسی که خوشنویسی سنتی کار میکرد مطرح شد؟
شنیده بودم که در اروپا با حروف بازی میکنند و این کار لترینگ یا همان ترکیببندی با حروف نام دارد. این عادت من بود که رنگ را زیاد وارد کار نمیکردم. الان هم از دو رنگ ترکیب تونالیته در میآورم و براساس موضوع کار انتخاب رنگ میکنم. یک مجموعه کار دارم که به گیسو معروف است که با قهوهای سپیدار کار کردهام. آخرین کارم را با آبی زنگاری در ابعاد 2 در 1/5 متر و به شکل آبشاری بلند و باریک کار کردهام. این کار دوبار انجام شد. یکی پوزیتیو و دیگری نگاتیو. در یکی آب آبی و سایهها سفید است و در دیگری برعکس که هردو روی زمینه دارای رنگی شیری است. الان هم یک کار عاشقانه میکنم که تصویر موهای بلند نوهام است که روی زانوهاش ریخته و به رنگ قهوه ای سپیدار و زعفرانی است.
کارهای شما نه تنها قابل کپی کردن نیستند بلکه چنان پیچیدهاند که به نظر میرسد در صورت آسیبدیدن قابل ترمیم هم نباشند. در چنین شرایطی چه میکنید؟
همینطور است. به همین دلیل گاهی مجبور میشوم کار را از نو بسازم و قبلی را مرجوع کنم. این اتفاق حقیقتا در یکی از تابلوهایی که فروخته بودم افتاد و چون کار قابل تعمیر نبود آن را از نو ساختم. من در کارم مفهوم کلمات را به فرم خط انتقال میدهم، مثلا در تابلوی آیه قرآن وقتی میگوید تسبیح کن خدای خود را، من خط را دفرمه میکنم. کسی انتقاد کرده بود که تو قواعد خط را خراب میکنی. گفتم من خودم خوشنویس هستم و با قواعد اصلی خط کاری ندارم. کار من کتابت کلام قرآن است. در جایی از سایههای انسانها در کنار ساحل عکس گرفتم زیرا سایهها چهاربرابر انساناند و این قاعده سایه انسان، تصویر حقیقی را نشان میدهد. در این عکس من آدمها را حذف کردم و از سایهها عکس گرفتم در حالی که تمام آدمها هم شناخته میشوند؛ این دققا کاری است که با عناصر خوشنویسی ایرانی در نقاشیخط انجام میدهم تا از ابعاد دیگر خط نیز استفاده کنم.
به عنوان هنرمندی که بیش از چهار دهه در زمینه نقاشیخط کار کرده و دارای سبک و سیاق ویژه خود در این هنر است، نقاشی خط را چگونه تعریف میکنید؟
نقاشی خط خوشنویسی نیست؛ خوشنویسی چلیپاست. من خط را میتوانم در نهایت کمال و قاعدهمندی بنویسم. ما خط اساتید و قواعد خط را ملاک قرار میدهیم. فیزیک کلمه به ما توانایی طراحی حروف را میدهد. بعضیها هم از طریق معنا وارد میشوند و به شکل معنا میدهند. در خیلی کتابها میبینم طراحی خط شده ولی به شأن خط بیاحترامی نشده است. ما با یک فردی که در چین زندگی میکند با زبان خط لوگو و تصویر حرف میزنیم. در غارها هم درگذشته با علامتها صحبت میکردند، زیرا زبانی وجود نداشت. طراح جلد یک کتاب باید آنقدر توانا باشد که بدون اینکه ما کتاب را بخوانیم به مفهوم کتاب پی ببریم.
همیشه میگویم نقاشی خط را تواما کار میکنم و از نقاشان هم دوره خود و خطشان دفاع میکنم. مثل خط علی شیرازی که در حوزه کلاننویسی (خط پارو یا همان درشتنویسی) و خط نستعلیق یک پدیده است. اگر بخواهم نقاشی خط را در یک جمله تعریف کنم باید بگویم نقاشیخط مجموعهای است از عناصر اصلی تشکیلدهنده ترکیببندیها یا کمپوزیسیونها با حروف الفبا که بینهایت ترکیببندی دارند. عنصر اصلی ترکیببندی ما در نقاشیخط، حروف الفبا هستند که با فرم کلاسیک میتوانند معنی داشته یا نداشته باشند و به سلیقه نقاش در تابلو چیده میشوند. ما باید طوری کار کنیم که یک بیگانه هم با کار ما رابطه احساسی و ادراکی داشته باشد.
شما تا امروز آثار بسیار خلق کردهاید آیا میتوانید این آثار را دورهبندی کنید؟
من دوست ندارم کارهایم را تقسیم کنم. چون این کارها روندی تکاملی داشتهاند و در تقسیمبندی دچار خلل میشوند. مجموعه هشت ضلعیهای من چهل تابلو هشت ضلعی بود که مربوط به سالهای دهه هفتاد میشد. در تغییر ابعاد خیلی حرف داشتم یک دوره در سال 67 با مربع روی هفتاد رباعی خیام کار کردم که پرشی به کار مدرن بود. مرحوم استاد مرادی کارم را نقد کردند که در قدیم مربع کار نمیشد ولی من گفتم رباعیات خیام را باید مربع کار میکردم چون چهار مصرع تشکیل یک تابلو را میداد. بعدها آقای شاهرخ گلستان پیشنهاد کتابی به من دادند به نام شراب نیشابور. این کتاب هم با رباعیات خیام کار شد و من روی تصاویر عکاسی آقای گلستان در قطع 32 در 32 سانتیمتر کارهایی را نوشتم، این کتاب البته اکنون در ایران نایاب است.
درباره این کتاب کمی توضیح میدهید؟
در این کتاب من یک سری سیاهمشق با کلمه "کوزه" کار کردهام، نقطهها را کمتر نوشتم و تجمع این کوزهها جمجمه آدم را شکل میداد و در نهایت یک کوزه سالم در آن دیده میشد. خوشنویس کوزه را با حروف میشناسد ولی خیام کوزه را به دست یار تشبیه میکند و این بیننده را مجبور به تفکر میکند که به من حس موفقیت میدهد، ولی آقای گلستان با نگاه غربی تصاویری روبروی خطوط من و شعر خیام گذاشتند که متاسفانه مرا ناراحت کرد و در شأن شعر خیام نبود. گاهی رنگ و معنای کار به من فرم می دهد. در تکنیک آخر، خود حروف به من دیکته میکند چه کنم. بعد از مجموعه خیام مجموعه موجها یا گیسوست.
یکی از کارهایی که در این دوره از آثارم انجام دادم این مصرع است: "یک قطرهی آب بود و با دریا شد" که در آن یک خط شکسته اغراق شده به لحاظ آناتومی حروف کار کردم و با تلفیق چند خط این شعر را نوشتم که در دایرهای محاط شد و "ن" قطب دایره بود. بالا آسمان و در پایین حروف موج آب بودند که ترکیببندی با آبی و طلایی کار شده است. اینها ایده من است در کار و نمیتوانم بگویم چه مقطعی از کار من است. بخشی از کارها را میتوان دوره نام گذاشت. من روال کارم مستمر و بر اساس معنا بوده است. در نمایشگاه اولم از همه تکنیکها استفاده شده بود. بخشی از کارهایم روی چرم بود بنام سوخته کاری که در قدیم معمول بوده است، با حجم نیز خیلی بازی کردهام، سایهها به خط حجم میداد و پرسپکتیوهای این حجم و سایهها مرا اسیر خود کرده بود.
آیا شما همان کاری را میکنید که یک نقاش انتزاعی میکند و بر اساس حس و مفهومی که خود در نظر دارد فرم دلخواه خود را ایجاد میکند؟
بله همینطور است. یکی از دلایل اینکه به موجها پناه میبرم فرار از تقلید کارهاست. چند سال پیش از کارهایم کپی میشد و البته دلیلش هم این است که همیشه شاخه درخت به تنه درخت پناه میبرد و جوانترها هم همین کار را کردهاند. شاید من هم همین کار را میکردم. مشکلی نیست اما گناه این است که مثلا کسی ترانهای را بخواند و نفر بعدی دقیقا همان را کپی کند. مثل ترانههای دلکش که آقای افتخاری خواندهاند. این یعنی لگدمال کردن احساس دیگران. من معتقدم همه هنرمندان جوان باید نگاهی به قبل داشته باشند. ولی کتابی را بخوانند و ببندند و کتاب خود را بنویسند.
کدام آثارتان معمولا مورد کپی برداری قرار گرفته اند؟
کارهایی که معمولا قابل اجرا هستند. کارهایی که فرمهای شناخته شدهای دارند. مثلا من میگویم در امور هندسی زوایا تعریف دارد. کتاب فضا، زمان، معماری را سه بار خواندهام. مطالعه من یک مجله نیست باید تخصصی باشد. زوایای یک مثلث دوقائم هستند 30 درجه 90 درجه یا 180درجه؛ یک آرشیتکت هیچ وقت زاویهای را خارج از زاویه اصلی بنا نمیکند؛ در کارهایم که کپی شده زوایا تغییر کرده است و این خیلی بد است و به هنر لطمه میزند.
و مجموع اینها شما را به سمت کارهایی برد که قابل کپی کردن نباشد؟
بله. سعی کردم اینطور باشد. خودم را به رنج و سختی انداختم و به شکلی کار کردم که جوانان حوصله انجامش را نداشتند. به همین جهت با نستعلیق و ثلث و شکسته کار کردم.
درمجموعه موجها از چه خطوطی استفاده کردید؟
بستگی به طلب خود کار دارد. از همه خطوط استفاده کردم. باید اقرار کنم که خطی که من مینویسم یک خط ثالث و یا رابع است و متفاوت با خطوط دیگر. اگر بپرسند چه نوشتهای میگویم چیزی ننوشتهام، یک اندیشه است. حاصل کار است. یک چیز موجب به وجود آمدن چیز دیگری شده است. هنرمند از یک چیز الهام میگیرد و کار میکند و باید خیلی دقت کرد که رنگها و زوایا در جای خود باشند و مطلب گویا باشد. مجموعه موجها شبیه نقب زدن است و درنیمه راه متوجه شدم که دارم مسیر را درست میروم. اگر انتخاب زاویه مسیر درست باشد، مسیر عوض نمیشود. من هر ده سال اسم و تکنیک عوض نکردم و کارهایم به نسبت طبیعت آن دوره به وجود آمدهاند
آیندهای که برای مسیر طی شدهتان برنامهریزی کردهاید چیست؟
در طول این سالیان هیچ پیش نیامد که مردد یا نگران باشم. کارکردن برایم عادت است و بدون هیچ برنامهای هرصبح شروع به کار میکنم و این کار است که مرا مجذوب کرده و پای خود نگه میدارد تا اثر آماده شود. کارهای الان من دقت و زمان زیاد میخواهد. یک کار دومتری شاید 2 ماه طول میکشد. سال گذشته یک اثر سه لتی که در مجموع 6/5 متر بود را کار کردم. در فاصله کمی یک کار 4/5 متری دو لتی کار کردم که انواع قهوهای در آن وجود داشت.
کارهای شما در حراجیهای مختلف و حراج تهران فروخته میشود. نظرتان در مورد روند شکلگیری و شکل اجرایی حراجیها چیست؟
دو اثر در حراج تهران فروختم که یکی برای من و دیگری از آن مجموعهدار بود. اگر کار توسط مجموعهدارها فروش برسد شاید نتیجه کار برای هنرمند زودرس یا دیررس باشد ولی سوخت و سوز ندارد. چرا که مجموعهداران افراد معتبری هستند و کار را آبرومندانه میفروشند. در حراج شرکت کردن افتخار نیست. حراج اسمش رویش است. یعنی کاری که کهنه شده را میگذارند دوباره به قیمت بالا به فروش برسد و یک هیجان ایجاد میکنند و ذوقها را بر میانگیزند که مجموعهداران میخرند. حسن حضور حراجیها معرفی هنرمندان گمنام است. در این میان هم یک کسی مکان و فضای خالی دارد و به کار هنری اختصاص میدهد که ثواب زیادی دارد. این معرفی هنرمند نسبت دوستی با آن گالریدار ایجاد میکند و به واسطه آن حراجی آن گالریدار سالها برای هنرمند نمایشگاه میگذارد. البته بخشی که به حراجهای بیرونی مربوط است از داخل شروع میشود و هنرمندانی را مطرح و معرفی میکند و هنرمندان دیگر به واسطه گالریدارها و رابطههایشان شانس خود را امتحان میکنند و شناخته میشوند، البته اگر اثر به لحاظ آکادمیک دارای ارزش باشد.
درمورد حراج تهران چه نظری دارید؟
خیلیها منفی بافی میکنند ولی من آفرین میگویم. به دلیل اینکه از یاوهگویی بیزارم. کسانی که این حراج را راه میاندازند تحصیلات و عوامل لازم را دارند. کار را میشناسند و میدانند کجا بگذارند و در شأن یک حراجی عمل میکنند که حیثیت هنرمند، مجموعهدار و خودشان حفظ شود و خوشنام سر بلند کنند. گاهی از آپشنهای بیرونی هم بهتر عمل میکنند. در مصاحبهای از من پرسیدند حراج وزارت ارشاد خوب بوده یا نه؟ گفتم خیر. چون وزارت ارشاد تابلو فروش نیست. کدام مجموعهدار وقتی یک پارچه میزنند؛ "فروش آثار هنری" میرود چک میکشد و اثر میخرد؟ کار باید معرفی و شناسایی شود. آیا اورجینال است ارزش متریالی دارد یا نه؟ ارزش هنریاش در چه سطحی است؟ من خودم در حراج وزارت ارشاد کار داشتم و فروخته نشد هیچ ادعایی هم نکردم. ولی کار را باید به دست کاردان سپرد.
خوشنویسی و نقاشی خط در سالهای اخر در خاورمیانه مورد اقبال بوده است. چرا به نظر شما چنین بوده؟ این بازاری که وجود داشت گویا فروکش کرده و رویکرد به نقاشی خط کمرنگ شده است؟
یک وقت هست که علتهایی مثل بحران اقتصادی، اشباع شدن بازار، سیاستهای مملکتی و... روی فروش اثر میگذارد. در این مقطع که هستیم، تاثیر مساله هستهای روی کل بازار تاثیر گذاشت. این مقطعی است. موضوع ارائه اثار تقلبی در حراجها هم مهم است، یک سرمایهگذار نسبت به پولش حساس است و با این مساله عقب میکشد. نقاشی خط حقوق این مملکت است تنها حقوق من نیست. من بر میگردم به جامعه خوشنویسی، وقتی نستعلیق در دوره صفویه به دست میرعماد میرسد حالا چطور میشود ترکیه میآید شهری میسازد و قونیه را برپا میکند و برای مولوی مراسم میگیرد و به رودکی و فردوسی مینازد. عربها مدعی خط نستعلیق هستند. جشنواره خط راه میاندازند و این بیعرضگی ماست. خوشنویسی ما باید آکادمیک و دانشگاهی شود. فردی مثل آقای امیرخانی چرا نباید استاد دانشگاه باشد چرا نباید مقطع کارشناسی خوشنویسی در دانشگاهها باشد؟
اهمیت وجود رشته خوشنویسی در دانشگاه به نظر شما در چیست؟
اگر رشته خوشنویسی آکادمیک شود دروس مختلف هنر و حقوق و طراحی را میخواند و دانش پیدا میکند. معنای هنر را میفهمد. دو کتاب هست "پیدایش خط خوشنویسی در صدسال گذشته" نوشته دکتر رکنالدین همایونفر با چهارصد صفحه که در آن میگوید خط طغری مربوط به دوره سلجوقیان است که این غلط است ولی در کتابی با قطع جیبی از آقای مهرآبادی میخوانیم که خط طغری متعلق به دوره عثمانی است و این صحیح است. درست است که هنرمند مورخ نیست اما تاریخ خوشنویسی باید درست ثبت شود. آقای جواد بختیاری که اطلاعات وسیعی دارد و از طریق ریاضی خطوط را تحلیل میکند چرا نباید استاد دانشگاه باشد؟ چرا باید یک شاگرد انجمن خوشنویسان بعد از فراغت از آموزش نقاشی خط را شروع کند بدون گذراندن دوره و اطلاعات کافی هنر، رنگ، معماری و غیره؟ جوانان باید دوره آکادمیک در زمینه خوشنویسی ببینند.
نظر شما در مورد دوازدهمین مجمع سراسری انجمن خوشنویسان چیست؟
من فقط میدانستم انجمنهای موجود دوگانه هستند در جلسهای که در موزه امام علی (ع) با معاونت شهرداری داشتیم قرار شد ساختمان دزاشیب که متعلق به انجمن خوشنویسان بود را پس بدهند و حسن این مجمع این است که سرگردانی مدارک و درجات هنری برطرف میشود. ما امیدواریم این بحثها به سرانجام رسد. از رادیو شنیدم خط نستعلیق قرار است به اسم ایران ثبت شود و این از وظایف این انجمنهاست.
حمیده پازوکی