سرویس تجسمی هنرآنلاین: به زودی شاهد رونمایی تعدادی از سردیسهای فایبرگلاس هنرمندان معاصر از جمله محمدعلی کشاورز، جمیله شیخی، علی نصیریان، حسین میرخانی، علی حاتمی و... در ضلع جنوب شرقی پارک هنرمندان خواهیم بود. به این ترتیب پارک هنرمندان هم مثل پارک ملت، بوستان ورشو، پارک لاله، پارک دانشجو و... به پارکهای سردیسدار تهران میپیوندد. (پیشتر باغ موزه خانه هنرمندان به ژانرهای دیگری از مجسمهسازی نظر داشت.) علاوه بر این در بسیاری از محلات و خیابانهای تهران هم در سالهای گذشته - فارغ از ارزیابی کیفی - سردیسهای زیادی از مشاهیر، هنرمندان، شخصیتهای علمی و فرهنگی، قهرمانان ملی و... نصب شده است. چندان اغراقآمیز نیست که این رویکرد شهرداری تهران را "نهضت سردیس" بنامیم. حرکتی شایسته در تکریم بزرگانی که پاسداشت زحمات ایشان نشانه قدرشناسی و حفظ یادشان باعث غنای فرهنگی می شود. از طرفی به جذابیت شهر و محلات و بوستانها و اماکن عمومی کمک میکند.
اما لازم به شرح بیشتر نیست که عملکرد و تاثیر "مجسمههای شهری" موضوعی فراتر از این رویکرد بوده و چگونه میتواند در حفظ و اعاده هویت شهری و محلی وارد عمل شود. تعلقات ملی و شهری و محلهای را تقویت کند. نشاط جمعی ایجاد کند. سواد بصری شهروندان را ارتقاء دهد. به زیباسازی شهر کمک کند و به عنصر مهم مبلمان شهری بدل شود. لازمه این حضور، برخورداری و استفاده از تمام ظرفیتهای مجسمهسازی در ژانرهای متنوع است. یادمان هست که در مناقشات مربوط به حرمت مجسمهسازی، احجام شهری دهه شصت تهران به کتیبههای دو و نیم بعدی آیات قرآنی در بلوارها محدود میشد. در حال حاضر هم به نظر میرسد - غیر از بعضی اقدامات موقت مثل جشنهای نوروز و طرح بهارستان که برخی حجمهای تفننی و موقتی در خدمت نشاط عمومی قرار میگیرد - سایر گونههای مجسمهسازی و حجم، به غیر از سردیسسازی، در مبلمان شهری نادیده مانده است. به شکلی تولید انبوه که انگار همه از یک کارگاه معین بیرون آمده باشند. به عنوان مثال؛ چندی پیش که اعتراضاتی برای عدم تناسب طراحی پیادهراه مقابل تالار وحدت و بلوار استاد شهریار شده بود - از جمله در رعایت منزلت هنری و طراحی مبلمان در خور یک گذر فرهنگی - بلافاصله شهرداری اقدام به نصب دو سردیس از بنان و صبا در کنار در ورودی تالار وحدت کرد. گویی از تمام امکانات و پتانسیل مبلمان و مجسمههای شهری، تنها "سردیس" گزینهای است که شهرداری میشناسد. به ویژه اینکه در ارزیابی هنری، باید ساخت سردیسها را در مقایسه با سایر رشتههای حجمی، بیشتر نوعی تسلط فنی و تکنیکی قلمداد کرد تا هنر و خلق اثر هنری.
از آنجا که سردیسها و تندیسها جزء پرابهامترین مقولات برای مخالفین مذهبی مجسمهسازی بوده و با توجه به دلایلی که برای سرقت بعضی سردیسهای شهری شایع شده بود؛ فرض سیاستهای ایدئولوژیک بالادستی برای انتخاب این شیوه یک جانبه از مجسمهسازی، قطعاً منتفی است. اما چرا امکانات مالی و شهری و... شهرداری صرف سایر تعاریف هنر مجسمهسازی نمیشود؟ آیا سایر هنرمندان کجا و چطور میتوانند آثار خود را در مقیاس شهری ارائه کنند؟ (مقیاس شهری هم از آن عبارت و مفاهیمی است که باید بیشتر مدنظر طراحان شهری و مدیران شهری قرار بگیرد و یا حداقل با عناصر شهری شهرهای بزرگ جهان قیاس شود.) شهروندان چرا نباید امکان آشنایی با سایر انواع مجسمه را داشته باشند؟ شاید سهولت این شیوه سفارشی و سردیسسازی و سادگی تصمیمگیریهای متعاقب آن، از عوامل رواج این دیدگاه باشد. بنابراین بعید نیست که اکثریت هنرمندان مجسمهساز و دستاندرکاران مجسمهسازی هم از این طرز تلقی منتفع بودهاند. چرا که تا به حال هیچ کدام از هنرمندان مجسمهسازی و یا اعضاء انجمن مجسمهسازان و مسئولین مربوطه، معماران، شهرسازها و... اعتراضی به این ساحت تک بعدی نکردهاند و در نتیجه منافع شخصی را به منافع شهری ترجیح دادهاند.