سرویس تجسمی هنرآنلاین : نوگل مظلومی هنرمند جوانی است که در سال ۱۳۶۷ متولد شده است و این اولین نمایشگاه او به صورت انفرادی است که در گالری آران با عنوان "هزار و سیصد و شصت ساعت و بیست و یک دقیقه" به نمایش در آمده است. این نام را به این دلیل بر این نمایشگاه گذاشته است که او هزار و سیصد و شصت ساعت و بیست و یک دقیقه را صرف کرده تا این نقاشیها را خلق کند.
جزئیات کوچک و بسیار زیاد و استفاده از رنگ سیاه خود به تنهایی موجب به وجود آمدن منظرهای میشوند که میتواند آشوب و اضظراب را در بینندهاش زنده کند. در کنار این اما ترکیب بندی پراکنده و پخش شده در نواحی مختلف قاب و تصاویری که اجزایشان از هماهنگی طبیعی دور گشتهاند هم باز بیشتر به این احساسات در هم ریختهٔ مخاطب دامن میزنند.
بیشتر نقاشیهای نوگل مظلومی در این نمایشگاه با خطوط تیره و نازک ترسیم شدهاند. به نظر میرسد ابزار اصلی او در خلق آثارش قلم فلزی و مرکب بوده است. اما با این حال در بعضی از نقاشیها لکههای رنگی هم در یک گوشهٔ کار بدون دقت گذاشته شده که در مقابل پرداختن دقیق به ان همه جزئیات نوعی تناقض محسوب میشود.
محتوای نقاشیهای او را اغلب کاراکترهایی تشکیل دادهاند که از جهتی دارای نقص هستند. به عنوان مثال مردی که سرش روی زمین افتاده یا روباهی که تنها دم او پیداست. باقی اعضای این کاراکترهای انسانی یا حیوانی نیز با یکدیگر تناسبی ندارند. چه در اندازه، چه در شکل و چه حتی در جای قرار گرفتنشان آنها از واقعیت به دور هستند. سری که از پهلوی پاها بیرون زده است، پاهایی که پوستی شبیه به پوست درختان دارند، بالهای پروانهای غول پیکر که به پایین تنهٔ زنی چسبیده که انگار سقوط کرده و به زمین افتاده است. چهرهاش شبیه به عروسک است و بالها برعکس آنچه انتظار میرود به او متصل شدهاند. این تصاویر حتی از آنچه در رویاها و افسانههای متداول دیده شدهاند بسیار دورترند. و یا به عبارتی به نظر میرسد تلاشی عامدانه برای دور شدن از هر تصور در دسترسی در کار بوده است.
استفاده از کاراکترهای فانتزی و ساختن فضاهای تمسخر آمیز در بعضی از کارها هم بر زمینه یای که او در آن تحصیل کرده است یعنی گرافیک و انیمیشن تأکید میگذارد و هم تناقض و آشفتگی حاصل از نقاشیهایش را شدت میبخشد.
او در کاتالوگ نمایشگاه میگوید که در نقاشیهای این نمایشگاه به مرگ و نیستی توجه داشته است. اینکه او مرگ را پایان یافتن یا به عبارت دیگر ختم شدن تلقی نمیکند بلکه فکر میکند مرگ به معنای نیمه کاره ماندن است مانند تصاویری که کامل نشده رها میشوند. شاید مقصود او از خلق کاراکترهایی که دچار نقص عضو هستند همین بوده است.
در جای دیگر او میگوید: "انتهای انبساط، مرگ است، چونان ستارگان که حد اکثر انبساطشان مصادف است با افولشان و انسان با مرگش در زمان و مکان متکثر میشود. این چند پارگی و عدم قطعیت و فقدان یک شکل کامل را به ارمغان میآورد و تنها در تکثر در زمان و مکان است که تکهٔ مرده را میتوان تا حدی بازیافت. همهٔ اینها در حالی است که ما میان زندگی ایستادهایم و فراتر از آن نمیتوان رفت... تنها در چند پارگی است که مرگ قابل هضم میشود... این گونه در پارگیای که به وجود میآید هیبتهای مختلف به هم پیوند میخورند..."
به نظر میرسد نوگل مظلومی از نوعی دید عرفانی به موضوع مرگ و نیستی علاقمند است. او مرگ را رهایی از شخصیت فردی و بسط پیدا کردن هویت در زمان و مکان میداند. رهایی از قالب محدودی که در زندگی در آن به بند کشیده شده است و با مرگ از آن آزاد میشود.
بنابرین با این اوصاف میتوان گفت که این پراکندگی اشکال در کادر نقاشی و در هم فرو رفتن آنها، و هم چنین استفاده از کاراکترهایی که خصوصیاتشان را در قالب اعضا و اشکال به اشتراک گذاشتهاند، و قائل نشدن محدودیت برای هویت بخشی به آنها، مظلومی سعی داشته تا برداشت خود از مرگ را به تصویر بکشد.
انتهای پیام/
واران عزیزپور