معرفی کتاب؛
«جزیره خون» ناگفتههای تاریخ را فریاد میزند
به محافظم گفتم برای اینکه گوسفندها تلف نشوند آنهایی که زخمی شدند را سر ببرید. دستور دادم گوسفندها را بین ستون تقسیم کنند. تا دو سه روز بچهها کباب خوردند و جبران هشت روز نان خشک و کنسرو خوردن شد.