به گزارش هنرآنلاین، گلستان جعفریان درباره دلایل نگارش این کتاب گفت: معمولاً من ترجیحم این است که سراغ راوی‌هایی بروم که خیلی شناخته شده نیستند. احمد یوسفی در زنجان خیلی بنام است، ولی ما نمی‌دانیم سرداری مثل ایشان چه سبک زندگی و نقشی در جنگ داشته است. شهید یوسفی برای من انسان عجیبی است. قبل از نگارش کتاب، دست‌نوشته‌ای ۳۰ صفحه‌ای از همسر شهید به دستم رسید که به من گفتند آن را مطالعه کنم تا ببینم می‌شود از آن کار بلند دربیاید یا نه. رویکرد من با سوژه‌ها این است که می‌خواهم با آن‌ها چالش داشته باشم و ببینم مسئله من از این کار چی هست. چون به اندازه کافی در حوزه تبلیغی ادبیات پایداری ما حرف زده‌ایم و کتاب منتشر کرده‌ایم و نمی‌خواستم کار کلیشه‌ای انجام دهم. متن را که خواندم رگه‌هایی از آنچه که بتوانم کار را به سمت متفاوت بودن ببرم، یافتم.

دلایل نگارش کتاب

جعفریان متفاوت بودن «پاییز آمد» را اینگونه بیان کرد: وقتی صفحات را خواندم فهمیدم پدر خانم فخر‌السادات موسوی سرهنگ ارتش بوده و در یک خانواده نسبتاً مرفه بزرگ شده. مادرش زنی است که نگاهش به نقش زن خیلی مدرن است و می‌گوید دختران من باید کار و تحصیل کنند یا باید در سن ۲۵ سالگی به بالا ازدواج کنند. حال چنین کسی می‌آید احمد یوسفی را انتخاب می‌کند که پدرش دستفروش است، در یک خانواده شلوغ به دنیا آمده، فقیر است و به لحاظ سطح خانوادگی در سطح فخرالسادات نیست. اما فقر احمد یک فقر مادی است و احمد در خانواده‌ای است که کتاب خواندن جزو تفریحات‌شان است. احمد فقر فرهنگی ندارد و شاید همین دلیل انتخاب فخرالسادات است.

وی ادامه داد: برایم معما بود این دو نفر که آن‌قدر متفاوت هستند چطور به سمت هم جذب می‌شوند. از حوزه هنری خواستم که به این دست‌نوشته بسنده نکنیم و من یک سفر به زنجان بروم و خانم موسوی را از نزدیک ببینم. می‌خواستم ببینم ایشان زنی هست که جسارت رفتن به سمت روایتی متفاوت از زندگی‌اش را دارد یا اینکه خیلی انعطاف نشان نمی‌دهد و من یک روایت تک را خواهم داشت. به زنجان سفر کردم و متوجه شدم خانم موسوی از بابت گفتن خیلی حرف‌ها نگرانی و اضطراب دارد. با این حال حس کردم می‌شود این زن را، چون آدم کتابخوانی هست قانع کرد که بیاید و نوع متفاوتی از روایت را درباره زندگی‌اش بگوید. به این شکل کار شروع شد.

تمرکز روی احساسات احمد

گلستان افزود: در «پاییز آمد» نوعی از روابط عاشقانه مطرح می‌شود که تا الان در کلام بوده و حالا در رفتار مشاهده می‌شود. نوعی از رفتار شهید در کتاب ترسیم می‌شود که برای خواننده تازگی و جذابیت دارد. مثلاً جایی از کتاب نمی‌خوانیم که شهید در حال نماز خواندن است، چون از رفتار و عملکرد احمد یوسفی مشخص است که چه پایبندی و قیودی به احکام اسلامی دارد. من در کتاب روی احساسات احمد متمرکز می‌شوم که چطور از یک خانواده مذهبی و سنتی با فخرالسادات که از یک خانواده ارتشی است که در یک شهر بزرگ پرورش یافته روبه‌رو می‌شود.

وی توضیح داد: شهید به فخرالسادات اجازه بروز می‌دهد و او را در همان چارچوبی که هست می‌پذیرد. احمد خیلی نگاه مدرنی به زن و زندگی دارد. روز عید غدیر همکاران شهید یوسفی در بسیج می‌گویند این هدیه را به سیده‌خانم بدهید و این روز را از طرف ما به ایشان تبریک بگویید، ولی احمد می‌گوید ایشان خودش شخصیت مستقل دارد و خودتان به منزل‌مان بروید و به ایشان تبریک بگویید.

نویسنده کتاب «روزهای بی‌آینه» خاطرنشان کرد: حتی فخرالسادات از نگاه باز احمد نگران می‌شود و می‌گوید اینجا شهر کوچکی است و مردم برای‌مان حرف درست می‌کنند، ولی شهید می‌گوید اگر رفتار و کار درست باشد حرف هم درست می‌شود. شهید یوسفی به نوعی می‌خواهد این رفتار‌ها را به فرهنگ تبدیل کند و بگوید زن هویت مستقل دارد. یا به همسرش می‌گوید من نمی‌خواهم تو فقط بچه‌دار شوی بلکه باید تحصیلت را ادامه دهی و کار کنی. شهید احمد یوسفی با وجود اینکه آدم ایدئولوگ و دینداری است، ولی این دینداری و تعصبش به دین باعث نمی‌شود که زندگی طبیعی را از همسر خودش دریغ کند. این نگاه متفاوتی است که من وارد کتاب کرده‌ام. در کتاب «پاییز آمد» خواستم طرز فکر و پیوند اجتماع و خانواده و تفکر مدرن شهید را نشان بدهم و بگویم ایدئولوژی مانع زندگی شاد و طبیعی نمی‌شود و بلکه می‌تواند محرکش هم باشد و معنادارترش هم بکند.

روایتی عاشقانه و ادبی

جعفریان درباره نقاط قوت کتاب گفت: جایی فخرالسادات خواب می‌بیند که احمد سر ندارد و شهید شده و در خواب اشک می‌ریزد که احمد از خواب بیدارش می‌کند و می‌گوید فخرالسادات چه شده؟ چرا اشک می‌ریزی؟ و او خوابش را تعریف می‌کند. احمد پیشانی‌اش را می‌بوسد و می‌گوید اگر تو در خواب این‌طوری برایم اشک می‌ریزی در بیداری برای شهادتم چه کار می‌کنی. برخی من را نکوهش می‌کنند و می‌گویند تو وارد اتاق خواب شهید شده‌ای، ولی چرا من وارد اتاق خواب شهید شدم؟ اگر من وارد اتاق خواب شهید نشوم و این صحنه را توضیح ندهم و کلام عاشقانه را به رفتار عاشقانه تبدیل نکنم اصلاً نمی‌توانم به عمق رابطه پی ببرم. کسی که در سال دوم ازدواجش با شهید چنین خوابی می‌بیند نشان می‌دهد شوهرش را عاشقانه می‌پرستد.

وی ادامه داد: احمد هم برای آرامش همسرش می‌گوید این‌ها خواب‌های پریشان توست و اصلاً او را آشفته نمی‌کند که بگوید منتظر شهادت من باش. هیچ جا نمی‌گذارد این خواب‌های دردناک باز شود. حتی به همسرش می‌گوید از زندگی حالت لذت ببر و نگران آینده نباش. یا در اولین شب عقدشان می‌بینیم که شهید احمد یوسفی به همسرش می‌گوید تا زمانی که خودت نخواستی نمی‌خواهد حجابت را جلوی من برداری و راحت باش؛ و فخری می‌گوید آن شب آرام‌ترین شب زندگی‌ام بود.

جعفریان گفت: این‌ها اوج انسانیت است و باید گفته شود. من از بیان این موارد می‌خواهم احترام در حد اعلای یک مرد به یک زن را نشان بدهم. اینکه می‌خواهیم چه بگوییم مهم است. محقق باید بداند به خاطر چه چیزی راجع به روابط خصوصی شهدا حرف می‌زند وگرنه گفتن این موارد جز اینکه ما را به شهدا مدیون کند سود دیگری ندارد. به نظرم این کار هم خیلی پیچیده و پرفراز و نشیب است و فلسفه‌ای در آن هست. در «پاییز آمد» یک روایت عاشقانه، ادبی، فلسفی داریم. پشت این کار فلسفه زندگی یک شهید که نگاه مدرنی دارد نهفته است.

چالش‌های نوشتن کتاب

نویسنده کتاب «پاییز‌ آمد» درباره چالش‌های کتاب گفت: چالش‌های زیادی در کار داشتم. حتی با خود راوی هم چالش داشتم. وقتی چاپ اول کتاب منتشر شد پسر بزرگ شهید به من زنگ زد و گفت حاج‌خانم دارد اشک می‌ریزد، چون مواردی که می‌خواسته حذف شود، حذف نشده و این کتاب باید جمع شود. من سه سال با این خانواده زندگی کرده‌ام و خلق حاج‌خانم را می‌شناختم. ایشان در طول کار تردید داشت که آیا بهتر است این موارد گفته شود یا نه، فقط باید مطمئن می‌شد که لازم است این‌ها گفته شود.

جعفریان در پایان افزود: من به پسر شهید گفتم به حاج‌خانم بگوید وقتی پدر و مادر ایشان می‌گویند ما برای مراسم عقدت تهران نمی‌آییم و هنوز فرصت هست برگردی، ولی ایشان تنها عقب ماشین احمد می‌نشیند و در برف و بوران به تهران می‌آید آن زمان با چه شجاعتی احمد را انتخاب کردی و الان برای چاپ کتاب هم همان شجاعت لازم است. همین هم شد و دیگر حاج‌خانم موضوع را ر‌ها کرد. برای رونمایی به تهران آمد و بازخورد جوانان را دید و الان در زنجان بازخورد‌ها را دیده و حال ایشان دگرگون شد و مدام به من می‌گوید دعای خیرم پشت سر توست. خودش فهمید این چیز‌ها نه تنها از کرامت او کم نکرده بلکه به کرامت او افزوده است. این همان نگاه متفاوت است و محقق جنگ باید با نگاه متفاوتی به راوی برسد. اگر بحث‌های اعتقادی را با چالش منتقل نکنیم همان بحث تبلیغی و شعاری می‌شود.