جشن امضای کتاب «آذرخش و رقص فانتومها» با حضور صادق وفایی نویسنده و حسین ذوالفقاری راوی کتاب در سالن یاس نمایشگاه کتاب برگزار شد.
بهگزارش گروه ادبیات خبرگزاری هنر ایران وفایی نویسنده «آذرخش و رقص فانتومها» در این نشست اظهار کرد: درسهای زیادی از حسین ذوالفقاری یاد گرفتم، مهمترین چیزی که از خلبانها آموختم روحیه جوانمردی بود. آشنایی با خلبانها از خوش شانسی من بود و آشنایی با این افراد جوانمرد زندگی من را عوض کرد. احساس میکنم حسین ذوالفقاری از سمت خدا بوده است، زیرا خلبانها افراد از خود گذشته بودند که جان خود را ارزانی داشتند.
وی با اشاره به جنایات تلخ ارتش عراق در شهت سال دفاع مقدس افزود: ما در جنگ با جبهه بدی و بد آدمهایی طرف بودیم. آن سمت داستان کسانی بودند که دیو بودند و فکر نکنم بتوان به آنها عنوان انسان را نسبت داد و این سمت داستان چنین افرادی شبیه حسین ذوالفقاری بودند.
نویسنده کتاب «آذرخش و رقص فانتومها» اضافه کرد: شهید ندیمی یکی از همرزمان حسین ذوالفقاری بود، فرد مهربانی مثل ذوالفقاری که داستان برخورد آنها با خانوادهشان وجود دارد، اما همین افراد خیلی راحت از قتل عام عراقیها صحبت میکرد، این برای من جای کنجکاوی بود. ذوالفقاری بین مردم ایران و عراق فرق نمیگذاشت بلکه نظامیهای عراق را میزد که جنایتهای زیادی کردند.
وی تصریح کرد: بخش دوم کتاب به دوره بعد از اسارت میپردازد و مبارزات حسین ذوالفقاری رنگ دیگری میگیرد. در یک جمله کتاب آمده است «اسیر با دیوارهای زندان میجنگد». حسین ذوالفقاری در ماه بیستم اسیر شد و شش ماه گذشت که زندگی نسبتاً خوبی داشت و برای اسرا داستانهایی از ایران تعریف میکرد.
وفایی گفت: خلبانها به خدمت مردم تاکید داشتند و حسین ذوالفقاری حتی بعد از اسارت به پرواز تجاری میپردازد. فکر میکنم اگر این کتاب چاپ نمیشد روند خدمت به مردم او مختل میشد. خلبانها زندگی خوبی داشتند به همین دلیل اسارت به آنها فشار بیشتری میآورد.
داستان تحول شش ماه بعد از اسارت
همچنین حسین ذوالفقاری راوی کتاب در این نشست اظهار کرد: افرادی در جنگ بودند که معنی شجاعت و مردانگی را تمام کردند، افرادی که یاد دادند چگونه باید از آب و خاک این کشور دفاع کنیم.
وی افزود: ما به هیچکس در این کشور بدهکار نیستیم، آنهایی که از بیت المال پول میگیرند انجام وظیفه میکنند و وظیفه یک ارتشی دفاع از کشور است و به نوعی معنای ارتش فدای ملت را باید نشان دهد. این انجام وظیفه بر گردن ماست و امیدوارم من در برابر شهدا پیش خدا سرافکنده نشوم.
راوی کتاب «آذرخش و رقص فانتومها» گفت: در سه ماه اول جنگ ما ۱۰۲ خلبان از دست دادیم, خلبانهایی که سالیانی برای آنها کار کردیم و جان خود را دادند و ما در همان مدت چیزهای زیادی از آنها یاد گرفتیم. یادم نمیرود که این افراد هیچگاه ماموریتی را پس نزدند و شجاعانه و با تمام قدرت کار خود را انجام میدادند.
ذوالفقاری اضافه کرد: شهید ندیمی بزرگ مردی بود که وقتی به آن گفتند سن و سالش اجازه نمیدهد که پرواز کند گفت وقتی شاگردانم شهید میشوند نمیتوانم در خانه بنشینم. ما عراقیها را به نجوی قتل عام میکردیم که در تاریخ نوشتند. هرجا عراقیها را گیر میآوردیم تا آخرین گلوله موشک را روی آنها خالی میکردیم.
وی تصریح کرد: دره چمچال یک جاده باریک و رودی خروشان داشت که فقط یک موشک میتوانست آنجا باشد. به دلیل اینکه بمبها باید با فاصله ۶۰ متری شلیک میشد شرایط خاصی داشت و وقتی با شهید ندیمی به آنجا رفتیم و دیدیم لشکر عراقی در حال آمدن به سمت مرز ایران است تمام کوهها را روی سر عراقیها خراب کردیم. حتی بعد از آن شهید ندیمی بازهم ادامه داد.
راوی کتاب اظهار کرد: محمود اسکندری بزرگ مردی در نیروی هوایی بود و اولین هواپیما را بعد از مورد هدف قرار گرفتن در سرپل ذهاب را از دست داد. من در عملیات کردستان مشکلات زیادی داشتم، ما در گردان خودمان ۸-۹ نفر کرد داشتیم اما کسانی که ما زدیم کرد نبودند بلکه کومله بودند. آنجا دو بار میخواستند من و محمود اسکندری را ترور کنند که نتوانستند.
وی تاکید نمود: بزرگترین افتخارات ما در کردستان بود و شهید چمران را در سردشت نجات دادیم. ما الکی پرواز نمیکردیم و زمینی را نمی زدیم. در سنندج به ما دستور دادند که پادگان ارتش را در این شهر آزاد کنیم، اما شرایط عادی بود و هیچ شلیکی نکردیم یعنی الکی حملهای نمیکردیم.
ذوالفقاری گفت: من در اسارت بعد از شش ماه با قرآن آشتی کردم و سوره یاسین را خواندم. من آن موقع پوچ شده بودم که در اسارت به قرآن چسبیدم. قرآن و تفسیر را در اسارت تمام کردیم و اصولاً با چهار نفر دیگر جمع میشدیم و قرآن میخواندیم و به نوعی فارغالتحصیل شدیم. در آن دوره گفتند رادیو و تلویزیون میخواهید اما گفتیم که فقط قرآن میخواهیم. ما فارغ التحصیل دانشگاه اسارت در رشته قرآن و تفسیر هستیم.