گروه ادبیات خبرگزاری هنرآنلاین - ضربالمثل یکی از شاخصههای زبان فارسی است که کارآیی و کاربرد شگفتانگیزی دارد.
گاهی ما با استفاده از ضربالمثل بهقدر یک مقاله حرف میزنیم و گاه یک ضربالمثل ماهیت آدمها و رویدادهای پیرامون ما را روشن میسازد. متأسفانه نسل امروز با این مروارید ارزشمند زبان فارسی رابطۀ چندانی ندارد. بد ندیدیم که بهطور مستمر، برخی از ضربالمثلهای ناب زبان فارسی را در قالب یادداشتهای بسیار کوتاه شرح بدهیم.
امیدواریم شما مخاطب گرانمایه هم با ارسال ضربالمثل ما را در این راه همراهی بفرمایید.
تجارت بوق حمام
پسرِ مرد بازرگان بادی به غبغب انداخت و با ژستی شبیه تجار کارکشته و باتجربه رو پدر کرد و گفت:
- من مدتی است که در حجرۀ شما شاگردی میکنم و در این مدت تمام فوت و فن کسب و کار را فراگرفتهام. بهگمانم وقت آن رسیده که پولی به من بدهی تا هنرم را در تجارت ببینی؛ بی شک من بهترین بازرگان شهر خواهم شد.
پدر پذیرفت و پسر را همراه با کاروان تجّار به سفر فرستاد. تاجر جوان شهر به شهر به دنبال کالای مناسب و سودآوری بود تا اینکه در شهری چشمش به بوق حمام بسیار ارزان افتاد. حمامیهای آن روزگار وقتی که آب گرم و گرمابه آمادۀ استفاده میشد، روی یک بلندی میایستادند و با دمیدن در بوق مردم را خبر میکردند. قیمت ارزان بوقها پسر را وسوسه کرد. تعداد زیادی بوق حمام خرید و با خوشحالی به شهر و دیار خودش برگشت.
پدر با کنجکاوی فراوان از پسرش پرسید که چه خریدهای که اینگونه کبکت خروس میخواند. پسر پاسخ داد بوق حمام، به یک سوم قیمت بازار
چشمان مرد بازرگان از حدقه بیرون زد و با صدایی لرزان به پسرش گفت:
- ما در این شهر یک حمام بیشتر نداریم؛ تو چند سال باید صبر کنی تا بوقش خراب شود و برای خرید به نزد تو آید.
کاربرد: این مثل وقتی زبانزد میشود که کسی بدون دانش و هوش اقتصادی، دست به تجارت بزند و داراییاش را به باد بدهد. به چنین کسی اصطلاحاً میگویند که «تجارت بوق حمام میکند».