گروه ادبیات خبرگزاری هنرآنلاین - ضربالمثل یکی از شاخصههای زبان فارسی است که کارآیی و کاربرد شگفتانگیزی دارد.
گاهی ما با استفاده از ضربالمثل بهقدر یک مقاله حرف میزنیم و گاه یک ضربالمثل ماهیت آدمها و رویدادهای پیرامون ما را روشن میسازد. متأسفانه نسل امروز با این مروارید ارزشمند زبان فارسی رابطۀ چندانی ندارد.
بد ندیدیم که بهطور مستمر، برخی از ضربالمثلهای ناب زبان فارسی را در قالب یادداشتهای بسیار کوتاه شرح بدهیم.
امیدواریم شما مخاطب گرانمایه هم با ارسال ضربالمثل ما را در این راه همراهی بفرمایید.
استخوان لای زخم گذاشتن
دست مرد قصاب در حین کار زخمی شد. ضربه آنقدر کاری بود که نفسش بند آمد. بندۀ خدا در حالی که از درد به خودش میپیچید دستمالی روی زخماش گذاشت و به سرعت خودش را به منزل حکیمباشی شهر رساند.
طبیب نگاهی به زخم باز و پر از خون قصاب انداخت. یک تکه استخوان لای زخم مرد بیچاره گیر کرده بود. حکیم بدون اینکه استخوان را در بیاورد روی زخم مرهم گذاشت. بعد هم نفس عمیقی کشید و با قیافهای نگران گفت که این زخم به این زودیها خوب نمیشود؛ باید یک روز در میان برای مداوا به اینجا بیایی.
از آن به بعد قصاب زخم خورده هفتهای سه روز پیش طبیب میرفت. قصاب بخت برگشته هر دفعه مقداری گوشت هم برای حکیمباشی کنار میگذاشت. مدتی بعد طبیب راهی مسافرت شد و پسرش بر جای او نشست. قصاب هم طبق برنامه برای تعویض پانسمان دستش به مریضخانه رفت. پسر نگاهی به زخم کرد ، استخوان را بیرون کشید و گفت برو که خوب شدی.
چند روز بعد طبیب از سفر بازگشت و دید که غذایشان گوشت ندارد. با تعجب از پسر پرسید که مگر مرد قصاب برای مداوا پیش تو نیامد. پسر گفت اتفاقاً آمد؛ مشکل چندانی نداشت، یک تکه استخوان لای زخمش بود که درآوردم ... پدر در حالی که خون خونش را میخورد، زیر لب گفت: ای پسر احمق! من استخوان را بیرون نکشیدم که غذایمان گوشت داشته باشد. حالا با این کاری که تو کردی، دیگر خبری از گوشت مجانی نیست.
کاربرد: این مثل وقتی زبانزد میشود که کسی میتواند درد مردم را دوا کند ولی برای حفظ منافع خودش دنبال حل مشکل نمیرود؛ و این یعنی «استخوان لای زخم گذاشتن»