سرویس تئاتر هنرآنلاین: تصویری واقعی از انسان و جهان پلشت امروز را در صحنه کوچک نمایش میشود دید. شنگول و منگول و حبه انگور که با دنیای دیروز ما آشنا و همراه بودند و از ترس گرگ بر خود میلرزیدند، حالا خودشان را با جهان امروز تطبیق دادهاند، با گرگها زندگی میکنند، گرگ میشوند و میدرند و لرزه بر تن دیگران میاندازند.
نمایش "پدر" را در آخرین روزهای اجرا دیدم، بزها و گرگها در صحنه کوچک نمایش آیینهای شدند تا ما که انسان خوانده میشویم، تصویر خودمان را در آن ببینیم، در هیبت و هویت حیوانات تجلی کردهایم، تصویری از جامعه و جهانی که به شدت در حال ذرهای شدن است در نمایش "بیپدر" دیده میشود. جامعهای که مصلحت و منفعت فردی در آن استراتژی غالب است و تکنیکهای متنوع و مدرنی برای این استراتژی به کار میگیرند. بزها و گرگها یکی میشوند و قابل تمایز نیستند.
در صحنه نمایش دو در قرار دارد که از آنها هم بز بیرون میآید و هم گرگ، گرگ میتواند بز باشد یا در حال بز شدن، بیآنکه گرگ بودن را از یاد ببرد و یا بز بیرون آید که از گرگ چیزی کم ندارد. گرگ میخواهد ترسیدن بیاموزد تا مثل بزها زندگی کند و بز میخواهد ترس را فراموش کند تا با گرگ زندگی کند. همزیستی از نوعی دیگر شکل میگیرد، همزیستیای که علیه است نه له گرچه در ظاهر فریاد صلح و دوستی بلند است اما هر روز کودکان و زنان و مردانی دریده میشوند.
ارتباط بر اساس جامعه ذرهای و مصلحتها و منفعتها در هر اجتماعی از کوچک و بزرگ تا جامعه جهانی در این نمایش مشهود است. درهایی که در صحنه نمایش دیده میشود، تمایز چندانی ندارند، آنکه در میزند و آنکه در میگشاید میتواند گرگ باشد یا گرگی در لباس میش، مثل درهای جامعه و جهان امروز.
تصویر حکایت کشورها و دولتهای منطقه و جهان هم در آیینه نمایش "بیپدر" افتاده است، هراس از یکدیگر و نشان دادن دندانهای تیز و قدرتنمایی آنها و گاهی نشستهای چندجانبه برای تصمیمگیری درباره شنگول یا گرگک و در آخر همه بر سر سفرهای گوشت و خون دیگری را میخورند و ابایی هم از نشان دادن دستان و دهان خونی ندراند و در و دیوار و زمین را سرخ میشود. چند دقیقه پایان نمایش بیپدر، مینیمالی است که با صدا و حرکت و تصویر خون بر در و دیوار و تکرار و تسلسل این موقعیت که جهان و انسان را به تصویر میکشد، جهان و انسان آشنای امروز.