سرویس تئاتر هنرآنلاین: استفاده از کمدیهای ایرانی که مضامین اجتماعی و انتقادی دارند، تأثیرات متنوع و متعددی بر تماشاگر میگذارد: ضمن آن که اوقاتی مفرح و شادی بخش برای او فراهم میآورد، تناقضات و مشکلات پیرامونیاش را به چالش میکشد و از طریق شوخیها و گفتارهای طنزآمیز (طنز کلامی) و حرکات خندهآور (طنز رفتاری) و با همآمیزی هر دو اینها با انتقادهای ُتند و تیز و نهایتا با آشکار نمودن تناقضات رفتاری و ذهنی پرسوناژها و حتی اشاره به پارادوکسهای اجتماعی که ممکن است فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی باشند، یک تحلیل و تأویل ضمنی به ُکل موضوع میافزاید؛ به همین دلیل چنین نمایشهایی گاهی "آموزشی" هم تلقی میگردد.
نمایشهای "تخت حوضی" از ظرفیتها و قابلیتهای نمایشی بالایی برخوردارند و میتوان تغییراتی به تناسب زمان و مکان و دورانهای اجتماعی و تاریخی در آن ایجاد نمود و حتی برخی از عناصر ساختاریاش را به گونهای بدیع عوض کرد، تا مخاطب با موضوع و ساختار آشنا و از پیش تعریف شدهای روبهرو نشود.
نمایش " ُمطرب" به نویسندگی، طراحی و کارگردانی بهزاد فراهانی که هماکنون در سالن سمندریان، از مجموعه سالنهای ایرانشهر واقع در خانه هنرمندان اجرا میشود، نمونهای قابل ذکر از این نوع نمایش ایرانی است و البته برخلاف الزامات عنوانگذاریاش ( ُمطرب) که اقتضاء میکند پرسوناژ محور باشد، اجرایی پرسوناژ محور نیست، بلکه اساسا "داستان محور" است، زیرا وجوه پارادوکسیکال موضوع است که به حضور پرسوناژها و نهایتا به خود اجرا معنا و مفهوم میبخشد؛ نمایش دارای "دو بخش موضوعی" است؛ ابتدا با یک "گرهافکنی بحرانساز و پارادوکسیکال" آغاز میشود که عبارت است از دادن تراکتوری مجانی از طرف دولت به فقیرترین فرد آبادی که یک زن بیوه نیازمند است؛ او حق فروش تراکتور را ندارد و تراکتور مورد نظر هم فاقد "خیش" است. ضمنا زن فقیر پول خریدن خیش ندارد تا حداقل پسر بیکارش با تراکتور زمین کسی را شخم بزند و کسب درآمد کنند؛ باید یادآور شد که این بخش موضوع کاملا متناقض و پارادوکسیکال است وقابلیت " ُبحرانسازی کمیک" را دارد: زن از اهالی ده درخواست کمک میکند که نهایتا ماهیت غیرانسانی آنها که تمثیلی از فریبکاری، سودجویی و سوءاستفادههای شخصی جامعه ایرانی است، آشکار میشود؛ او نهایتا برای حل مشکلاش به همان مرکز دولتی که تراکتور را به او اهداء کرده، مراجعه میکند، اما راه به جایی نمیبرد و آخرش ....
بخشی از داستان هم از همان آغاز حالتی "چیدمانی وعمدی" دارد: زن مورد نظر دارای یک پسر جوان است و در مقابل آنها هم یک پدر عزب با دختر جوانش درنظر گرفته شدهاند تا از همان ابتدا "مصالح موضوعی پایان نمایش" فراهم شود و در آخر پسر جوان با دختر جوان و بترتیب مادرش هم با پدر دختر جوان ازدواج کند و نمایش به خیر و خوشی و با شادی مضاعفی به پایان برسد. ضمنأ موضوع تراکتور هم به طور حاشیهای حل شود.
باید یادآورشد گرچه عنصر "اغراق" جزء انضمامی نمایشهای کمدی است، اما در جاهایی این اغراق به باورپذیری وقایع و آدمها تاحدی آسیب زده است. با همه اینها، داستان در ُکل به لحاظ ظرفیت و قابلیت موضوعیاش فراز و فرودهای نمایشی لازم و درخوری برای به صحنه آمدن پرسوناژها دارد و بهزاد فراهانی به عنوان نویسنده متن، از پارادوکسها و تناقضات موجود در موضوع استفاده نموده تا دادههای ضمنی انتقادی و اجتماعی و حتی سیاسی وارد متن کند و البته همه این دادهها بر اساس روابط علت و معلولی رویدادهای خود داستان ضرورت پیدا کردهاند؛ همگی مابه ازائها و قرینههای "برون متنی" و "برون نمایشی" دارند و همزمان محتوای نمایش را حین کمدی بودنش جذابتر و پذیرفتنیتر کردهاند.
گرچه دراین نمایش شبه تخت حوضی "پرسوناژ" نوکر یا "غلام سیاه" در نمایش نیست، اما پرسوناژ "پسر جوان" تا حدی چنین نقشی به عهده دارد. البته این اجرا تفاوتی عمده با نمایش تخت حوضی دارد: پرسوناژ پسرجوان (یار اسفندیار) هرگز به اندازه نوکر یا غلام سیاه نمایشهای تخت حوضی فرصت جولان ندارد و همانند پرسوناژهای دیگر زمانبندی معینی برای حضور دارد. در نمایش " ُمطرب" علاوه بر شباهتهای ساختاری، از نظر موضوعی هم به دلیل پرداختن به تم خواستگاری و ازدواج (تم ضمنی نه اصلی) باز شباهتی به نمایشهای تخت حوضی وجود دارد با این تفاوت که از بطن تم اصلی نمایش که به اهدای تراکتور مجانی به زن فقیر ده و ایجاد بحران و گرهافکنی در زندگی او مربوط میشود، تناقض و پارادوکسی بسیار نمایشیتر شکل میگیرد و اجرا را از ژانر نمایش تخت حوضی فراتر میبرد: زیر لعاب کمدی عملا ُبن مایههای موضوعی و جّدی یک "درام عمیق سیاسی اجتماعی" هم آشکار میشود و چون نمایش موزیکال هم است، اجرا نهایتا شاکله ژانر" کمدی درام موزیکال" پیدا میکند.
نمایش از لحاظ اجرا ضعفی هم دارد که به طراحی لباس مردان مربوط میشود؛ موضوع و مضمون نمایش ایجاب میکند که حداقل دو یا سه نفر از مردان (از جمله پسرجوان) لباس محلی به تن داشته باشند تا ظاهرشان با لباس محلی اکثر زنان هماهنگی پیدا کند؛ اگر چنین میشد، عملا به فضاسازی عاطفی، ذهنی و نیز شناخت زمان و مکان نمایش کمک میکرد. کم بودن سن و سال زن بازیگری که نقش شکوفه را بازی میکند ( سانیا سالاری) با سن و سال مادری که پسر جوانی مثل "یار اسفندیار" داشته باشد، تطبیق نمیکند. سالنی هم که برای این نمایش انتخاب شده (به رغم استفاده خوب کارگردان از سن مدور) مناسبت چندانی برای اجرای این نمایش ندارد و باید در سالنهایی مثل سنگلج، سایه و یا چهارسو به اجرا درمیآمد.
همه بازیگران بازیهای خوبی ارائه میدهند: جذابیتهای آشکار داستان تماما به خاطر بازیهای خوب آنها و شکلدهی به پرسوناژهاست. انتخاب موسیقی و ترانههای ریتمیک وضربی و حتی استفاده از آوازهای عرفانی ایرانی که همانند نمایشهای تخت حوضی به طور زنده اجرا میشوند، یکی از جذابیتهای دیگر این نمایش است.
بهزاد فراهانی به عنوان کارگردان در ُکل از نظر انتخاب سن مدور، شکلدهی میزانسنها و هدایت بازیگران موفق است و اجرایی پذیرفتنی ارائه داده است. تأکید بر مابهازاءها و نکات انتقادی، اجتماعی و سیاسی متناقض و کمیک، عملا جنبههای تحلیلی و بازخوردی موضوع نمایش را تشدید کرده و صراحت آن را ارتقاء داده است و این همان نکته و ویژگی مهمی است که تماشاگران نمایشهای ایرانی شیفته آنند.
کمدی درام موزیکال " ُمطرب" به کارگردانی بهزاد فراهانی که شباهتهای نسبی به نمایش تخت حوضی هم دارد، اجرایی گیرا، کمیک و با محتواست که به شکل هنرمندانهای به کمک عناصری مثل اغراق، کاربری لهجه و زبان، تکیه کلامها، حرکات موزون، موسیقی و ترانههای محلی و آواز عرفانی، رجزخوانی و حرکات شبه زورخانهای و کلا با استفاده از "طنز کلامی" و "طنز رفتاری" و مخصوصا "دادههای انتقادی و تلویحی اجتماعی و سیاسی" که هم عرض با توجه به ساختار، اهمیت محتوا را نیز به اثبات رسانده است، تماشاگران را تا آخر اجرا با خود همراه میکند.