سرویس تئاتر هنرآنلاین: بدترین خصوصیت یک متن ظاهرا نمایشی "مونودرام"، آن است که تنها پرسوناژ آن خوب شخصیتپردازی نشود و مهمتر آن که هیچ "غایت و مقصودی" هم برای نوشتن چنین متنی وجود نداشته باشد و نویسنده خود را مجبور به نسخهنویسی به منظور تلقین، ُحقنه کردن اهداف و مقاصد شبه سیاسی بکند و با استفاده از بروشور و چاپ کردن عکس (این جا تصویر رئیس جمهور آمریکا)، به القای یک ذهنیت خاص بپردازد بی آن که در خود متن به چنین شخص یا اشخاصی اشاره کرده باشد. ضمنا منتسب کردن مضمون نمایشنامه به مکانی غیر از ایران به مثابه نوشتن درباره یک جامعه دیگر است و اساسا "جعل مفهوم نویسنده و نویسندگی" محسوب میشود.
بابک محمدی به عنوان نویسنده باید الزاما در مورد جامعه ایران نمایشنامه یا داستان بنویسد و اگر از این قاعده اخلاقی، انسانی و هنری عدول کند، نتیجهاش آن میشود که اکنون شده است: متن رسانهای (نه هنری) او ظاهرا به یک بیمار پارانویائی میپردازد که دچار خودشیفتگی و توهم است؛ او در اصل برای هجو کردن رئیس جمهور آمریکا آن را نوشته و دادهها و داشتههایی که به آن اشاره میکند، به دوبخش تقسیم شده است: بخشی به جامعه ایرانی ربط ندارد و البته دادههایی سطحی، ُکلی و بدیهیاند؛ بخشی هم اساسا شامل یک سری انتقادهای اجتماعی بیربط به هماند که در مورد جامعه ایران صدق میکند. علت این دو بخشی شدن موضوع متن آن است که او در مورد ایران چیزهایی میداند، اما در مورد محیط اجتماعی ذهنی و خارجیاش هیچ چیز اساسی نمیداند؛ به همین دلیل همه چیز با تناقض ارائه شده است. بابک محمدی روی صحنه خیلی محافظهکارانه پرسوناژ را به مکانی مجهول و نامعلوم که ظاهرا مسیحیاند، نسبت داده، اما در بروشور اظهار کرده که منظورش "ترامپ" رئیس جمهور آمریکاست !؟! لذا اثرش در اصل بیزمان و مکان به شمار میرود و کاملا "جعلی" است.
نمایش "روح جهنمی" نه "هجویه" است نه "کمدی"، بلکه کلا مونولوگی طولانی و کسلکننده به حساب میآید و نویسنده بی آن که محتوای آن را به غایتی برساند به اجرایش پایان میدهد. با توجه به نوع رویکرد و "اظهارات بروشوری"، گویا بابک محمدی نشسته و درباره پرسوناژی خاص به نمایشنامهنویسی پرداخته و همزمان با خود سانسوری نام پرسوناژ را هم در متن ذکر نکرده است که "نه سیخ بسوزد نه کباب".
موضوعی که از دهان پرسوناژ نمایش بیان میشود، به شهر و شهرنشینی ارتباط دارد، اما بهطور متناقضی پرسوناژ اصلی اغلب درباره ده و آبادیاش حرف میزند، یعنی او "عمدا" یک دهاتی معرفی شده است!؟!
مقوله شخصیتپردازی به علت مونودرام بودن نمایش (نمایشی که فقط یک بازیگر دارد) الزامی و اجباری است و برای محقق شدن شخصیتپردازی پرسوناژ هم باید به دو مرحله زندگی او توجه میشد: پس زمینه قبلی که به شکلگیری فعلی او منجر شده و تمام آنچه که از طریق نمایش در قالب وضعیت فعلیاش ارائه شده است. در این نمایش، بخش اول بسیار محدود و اشارهوار است و بخش دوم هم اساسا ارتباط عمیق چندانی به پرسوناژ روی صحنه ندارد، بلکه بر پایه حدسیات، ذهنیات و استنباطهای شخصی و دلبخواهانه "عمدی" نویسنده (نه تحلیلی و پژوهشی مبتنی بر روانشناسی) در نظر گرفته شده است.
شکرخدا گودرزی بازی خوبی ارائه میدهد، اما واقعیت آن است که به علت طراحی ضعیف و حتی غلط دادهها و داشتههای فکری، ذهنی و حتی کاریکاتوریک نویسنده، پرسوناژ بیهویت مورد نظر هرگز شخصیتپردازی نمیشود.
پرسوناژی که بابک محمدی به عنوان رئیس جمهور آمریکا ( زیرزیرکی و فقط در بروشور) به آن اشاره میکند و میخواهد عمدا با هجو کردنش او را بیارزش معرفی کند، خود اظهاریهایش گاهی به طور متناقضی بسیار خردمندانه و صادقانه است: "حق با اکثریته، حالا اگر که اکثریت احمق باشند، تکلیف ما چیه؟"، "اگه روز به دیگران تعلق داره، شب مال منه"، "این جا وضع خیلی خرابه، خدای مهربان مگه کسی را بفرستی، مگه خودت بیایی"، "من این جا تنهام، صد در صد تنهام"، " ُتو خونه آدم جاسوسی منو میکنن، ُتو خونه آدم..." و انتقادهای جسته گریختهای که تماشاگران هیچ تناقض و دافعهای با آنها ندارند.
تک پرسوناژ مونودرام "روح جهنمی" هویتی ندارد و مشخص است که بابک محمدی شناختی از هنر تئاتر و نمایشهای سیاسی ندارد: تعریف هنر تئاتر و نمایشنامهنویس عبارت است از نشان دادن و انعکاس دادن هنرمندانه و خلاقانه دادهها و داشتههای اجتماعی یا سیاسی مردم همان سرزمینی که نویسنده در آن زندگی میکند و از آن شناخت کافی دارد، نه آن که نویسنده بهگونهای ابزاری نمایشنامهنویسی را تا حد تیتر روزنامهها و عناوین اخبار سیاسی تنزل دهد و با پشت کردن به مردم صرفا درباره آن سوی کره زمین بنویسد. او از خود نپرسیده که نتیجه نهایی این نمایش چیست؟ اگر قرار باشد یک بیمار نسبتا روانی شناسانده شود، تحقیقهای بالینی روانشناختی و حتی مطالعه کتب بسیار نتیجه بخشترند (هرچند پژوهشگر هم ابتدا باید هدف از چنین پژوهشی را دریابد و معین کند، وگرنه کار او هم عبث و بیهوده است).
نمایش "روح جهنمی" به نویسندگی و کارگردانی بابک محمدی که هماکنون در سالن سایه، از مجموعه سالنهای تئاتر شهر اجرا میشود، از یک طراحی صحنه مصنوعی، شلوغ و ساده برخوردار است که البته با شلوغی ذهن پرسوناژ روی صحنه تا حدی تناسب دارد، اما با پرسوناژ رئیس جمهور آمریکا که فقط در بروشور به آن اشاره شده، همخوانی زیادی ندارد.
میزانسنها اساسا به قصد یک سویه کردن اظهارات خطابهوار پرسوناژ رو به تماشاگران است و نکته خاص و دراماتیکی در آنها نیست. نمایش هیچ نتیجهای برای تماشاگران ندارد، چون نویسنده که کارگردان اجرا هم است، به "نتیجه" و "غایتمندی" و حتی به مخاطبان نیندیشیده و متن و اجرا ُکلا بسیار معمولی کسلکننده و سادهنگرانهاند.