سرویس تئاتر هنرآنلاین: جنسیت دست کم در ساحت جمعی و غیر بیولوژیک خود، امری ذاتی نیست، بلکه ساخته شده توسط حلقههای مختلف فرهنگ و واحدهای کوچک و بزرگ اجتماعی است که بدیهی انگاشته میشود. در این میان زن به دلیل تعریف و تربیت شدن توسط جامعه تاریخی مردسالار، نمونه بارز جنسیتی است که به جای بودن در ذاتی منحصر به خود، ساخته میشود؛ یعنی زن بودن معنا ندارد بلکه زنان آنچه که هستند زیر بار فرهنگ جمعی، میشوند. انسان به طور کلی در درون فرهنگ متولد میشود و این فرهنگ به طور پیشینی آداب خود را به مثابه یک پیش فرض و اصول اولیه رویارویی با جامعه به انسان منتقل میکند.
مردان از این قاعده استثنا نیستند برای مثال انزوای حسی مردان اغلب زایده جامعهای است که آنها سالار و تعین بخش و اداره کننده آن هستند و زنان حاشیهنشین احساسی و سانتیمانتال آن. در چنین شرایطی فرهنگ بسته به باورهای عمومی و عادات روزمره، آدمها را در باور و خواست و احساسی از جنسیت و مجموعهای از روابط قرار میدهد که بدیهی به نظر میرسد و ذاتی؛ اما واقعیت این است که این مسئله نه بدیهی است و نه ذاتی. جنسیت و تبلور کلیشههای جنسیتی در صحنه جامعه بنا به تازهترین تئوریهای علمی و جامعهشناختی امری است که توسط حلقههای پیچیده تاریخی، فرهنگی و تبلیغی ساخته میشود. به همین دلیل مناسبت دو جنس و شکل ورود آنها به جامعه هم در این سنن و آداب اجتماعی است که تعریف میشود و شکل میگیرد. با توجه به همین مسئله میتوان دید که نمایش "مسئولیت شکستن سکوت مطلق" نوشته و کار شیوا مسعودی که در تالار مولوی اجرا میشود، تلاش دارد که این کلیشهها را در قالبی فرمالیستی و شبه آیینی تصویر کند تا وجه کاملاً قراردادی و ژست محور سنتها و کلیشههای جنسیتی و ارتباطی را افشا کند.
شیوا مسعودی در ابتدای این نمایش در قالبی مبتنی بر حرکت و فرم یک عروسی را تصویر میکند، یک عروسی که در عین اینکه تمام افعال آن ماهیتاً برای ما عادی شده است، اما به شکلی غیر عادی برگزار میشود. این ماهیت عادی حرکاتی که غیر عادی به نظر میرسند در حقیقت روشی است برای افشای همان امر غیر عادی که عادی پنداشته میشود و این عادت تنها از سر تکرار و بدیهی گرفتن پیش فرضهای فرهنگی است که رخ میدهد. آرام آرام آن تصویر با تمرکز بر روی لحظههایی از زندگی دختران و شکلگیری تصور و تصویر آنها از خود، در حصاری از کلیشههای فرهنگی و اجتماعی بازنمایی میشود و آنجاست که آن شرطی شدگی و تظاهر غیر عادی و مضحک ابتدای نمایش معنا مییابد.
مسعودی بیشتر از طراحی درامی پیش رونده و خطی تلاش کرده است با ایجاد یک مضمون به مثابه مرکز و منبع مغناطیسی نمایش، صحنهها و لحظههایی را خلق کند که این مرکز و هسته معنایی را گسترش دهد. این شکل از نگارش نمایشی و خلق روند تئاتر را پلات مغناطیسی میگویند، شیوهای که تئاتر تجربی آن را به نهایت خود رساند و با ایجاد یک هسته مرکزی معنایی یا مضمونی و یا حتی واقعی صحنههایی را که بیشترین میزان افشاگری و به چالش کشیدن آن صحنه را دارند شکل میدهد و اجرا میکند. در این نوع تئاتر بیشتر از برساختههای قطعی شخصیتپردازانه و خطوط شفاف روایی، ژستها و حرکات فرمال و صحنههایی برانگیزاننده از نظر حسی، تماشاگر را جذب آن چیزی میکند که نمایش درباره آن است. در این نوع تئاتر که مسعودی آشکارا متأثر از آن به اجرا پرداخته است آنچه به چشم میآید، فرمالیسم در جهت ساختن یک مضمون فرهنگی است در حقیقت بجای نوعی پژوهش فرهنگی و اجتماعی و ایجاد باری سنگین از واقعیت بر روی فرمی تئاتریکال، خود تئاتر تبدیل به شیوه و روشی پژوهشی میشود که بر مضمون و موضوعی اجتماعی حمل میگردد و آن را عمق میبخشد. اینجا پژوهش یک پژوهش موضوعی نیست، بلکه پژوهشی تئاتریکال برای شناختی تازه از موضوع مطروحه است، که همانا افشای حقیقت آن از درون فرم و ژست محسوب میشود.
اما آنچه نمایش "مسئولیت شکستن سکوت مطلق" به نوعی در آن غوطه میخورد همین سکوتی است که در میان هزاران سخن همچنان باقی است. سکوت انسان در برابر جبر فرهنگ و اجتماع. سکوتی که بیشتر از آنکه از سوی سوژه (اینجا دختر) اتفاق بیفتد به وسیله نشنیدن کسانی که با سوژه در ارتباط هستند اتفاق میافتد. سکوت از سوی سوژه نیست او سخن میگوید اما خانواده، جامعه و فرهنگ هستند که در برابر این گفته و سخن سوژه، ساکت هستند، لذا نمایش "مسئولیت شکستن سکوت مطلق" فضایی خالی را میان گفته سوژه و نشنیدن جامعه ایجاد میکند. شکافی که تنها از طریق عملی رادیکال و مواجههای تکان دهنده جهت تغییر وضعیت موجود پر میشود.