سرویس تئاتر هنرآنلاین: فرزانه سهیلی وقتی "عروسکهای سکوت" به کارگردانی سمانه زندینژاد اجرا شد، در مقام یک نمایشنامهنویس جوان اما قابل تامل مورد توجه قرار گرفت و این خود نشان میداد که او میتواند به خوبی از عهده نوشتن برآید و یکی از استعدادهای درخشان در زمینه نمایشنامهنویسی کشورمان باشد. با آنکه هنوز متنهایش به تعداد انگشتان یک دست نرسیده اما پیشنهادهای بسیاری را برای نوشتن داشته اماچندان علاقهای به دور شدن از گروه اجرایی نداشته و شاید همان تجربه گروهی است که او را موفق به داشتن متنهای چشمگیر کرده باشد. او از سیزده سالگی با بازیگری در تئاتر اصفهان کارش را آغاز کرده و همچنین در دانشگاه در رشته بازیگری تحصیل کرده است. با او در مقام یک نمایشنامهنویس جوان گفتگو کردهایم که بشود در این گروه نمایشنامهنویسان به یک نتیجه قطعیتر درباره فضا و وضعیت نمایشنامهنویسی برسیم:
خانم سهیلی از کجا و چگونه با مقوله تئاتر و نمایشنامه آشنا شدید؟
من از نوجوانی به تئاتر علاقهمند بودم ولی آن زمان تئاترهای زیادی در دسترسم نبود که به تماشای آنها بروم. آن موقع در اصفهان ترجمهها و نمایشنامههای زیادی وجود نداشت. به خاطر دارم که فقط انتشاراتی به نام "نشر فردا" ترجمههای مرحوم نجفی را منتشر میکرد. با این وجود، من شروع به خواندن کردم و گاهی هم پول تو جیبیام را جمع میکردم و برای تماشای تئاتر به تهران میآمدم. همین به تهران آمدن و تماشای تئاتر مرا به سمت این هنر ترغیب کرد. اولین تئاتری که در تهران دیدم، تئاتر "سیاها" آقای حامد محمدطاهری بود. آن زمان من 14،15 ساله بودم که با برادر و خانمش به تماشای این تئاتر آمدیم. تئاتر "سیاها" به خاطر فضای سوررئال و عجیبی که داشت، مرا به شدت جذب کرد. بعد از آن دیگر شروع به نمایشنامه خواندن کردم و مقوله تئاتر برایم جدیتر شد.
خواندن را با آثار کدام نویسندهها شروع کردید و بیشتر به کدام یک گرایش داشتید؟
برحسب تصادف با آثار هنریک ایبسن شروع به نمایشنامه خواندن کردم چون ترجمههای آقای نجفی در نشر فردا بیشتر از آثار هنریک ایبسن بود. بعد از آن آثار شکسپیر را هم خواندم ولی مدتی بعد تمرکزم را روی مطالعه برای کنکور گذاشتم. من در مقطع دبیرستان میخواستم به هنرستان بروم ولی خانوادهام این اجازه را به من ندادند و گفتند اگر میخواهی هنر بخوانی، باید از دانشگاه شروع کنی. به هر ترتیب من وارد رشته انسانی شدم که این تحصیل در این رشته بعدها خیلی به کارم آمد.
بنابراین استعداد تئاتری را از همان زمان در خودتان میدیدید.
بله. من از بچگی شعر مینوشتم و از 13 سالگی در اصفهان تئاتر حرفهای بازی میکردم. قبل از دانشگاه با خانم لیلی پرویزی یکی از کارگردانهای خوب اصفهانی کار میکردم. در نوجوانی از تئاتر دستمزد داشتم چون سالانه یک-دو نمایش با بازی من در اصفهان اجرای عمومی میشد.
حال و هوای آن نمایشها چطور بود؟ معمولاً اصفهانیها تئاترهای کمدی عامهپسند اجرا میکنند...
من کار کمدی نکردم. زمانی که 14،15 ساله بودم، یکبار برای تئاتر "آقا رشید" به من پیشنهاد همکاری دادند ولی از آنجایی که من از همان زمان میدانستم که مسیرم فرق میکند، هیچوقت به آن سمت نرفتم.
اولین نمایشی که در اصفهان بازی کردید چه نمایشی بود؟
اولین بازی من در اصفهان مربوط به نمایشی به نام "نقل آخر" بود. آن نمایش نوشته آقای محمدرضا آریانفر بود که خانم پرویزی آن را با کاراکترهای زن اجرا کرد. من نقش یک قهوهچی را بازی میکردم که برایم تجربه عجیبی بود. بعد از آن هم یک متن از خانم اعظم بروجردی کار کردیم که بعضی از بازیگران اصفهانی مثل آقای جمشید صدری در آن بازی میکردند. آخرین کاری که با آن گروه انجام دادم، نمایش "تلخبازی قمر در عقرب" نوشته خانم نغمه ثمینی بود. آن زمان دیگر وارد دانشگاه شده بودم و مدام در رفت و آمد بودم. من در دانشگاه هنر و معماری درس خواندم. مرحوم کشنفلاح مرا با رتبه 200 در مصاحبه دانشگاه تهران رد کردند و جالب آنکه یک سال بعد جایزه جشنواره دانشگاهی را به من دادند. رد شدن در مصاحبه شکست بدی برایم بود چون خیلی درس خوانده بودم و رتبهام خیلی خوب بود. در آن سال حتی در دانشگاه "سوره" هم پذیرفته نشدم. احتمالاً خودم را بد پرزنت کرده بودم.
به هوای ادبیات نمایشی به دانشگاه رفتید یا بازیگری؟
واقعیتاش این است که خیلی بین این دو تفاوتی قائل نشدهام ولی آن موقع تمرکزم بیشتر روی بازیگری بود چون از ابتدا پیشنهادهای زیادی برای بازیگری به من میشد و اتفاقات خوبی هم در این عرصه برایم افتاده بود. با این وجود، نوشتن را هم خیلی دوست دارم و میدانم که نمایشنامهنویسی راه طولانی و سختی است و من هنوز در ابتدای این راه هستم و باید بیشتر بخوانم. البته من همیشه برای هر چه که نوشتهام، زمان زیادی گذاشتهام ولی هنوز آن اتفاقی که دلم میخواسته نیفتاده است. علاوهبر بازیگری و نمایشنامهنویسی، کارگردانی را هم خیلی دوست داشتم و در دورههای مختلف کار میکردم.
اولین اتفاق جدی که در نمایشنامهنویسی برایم رخ داد، نمایشنامه "به مراسم مرگ داداش خوش آمدید" بود که خودم جرأت نکردم آن را بنویسم. من طرح، ایده و شخصیتهای این نمایشنامه را به طور کامل نوشتم و به خانم سلما رفیعی دادم تا ایشان متن را بنویسد. متأسفانه آن نمایشنامه در جشنواره فجر رد شد ولی چون ما آن متن را به همراه آقای محمد زارعی بر اساس اجرا بازنویسی کرده بودیم، از آقای سعید اسدی وقت بازبینی گرفتیم. در نهایت متن ما مجوز اجرا گرفت و خوشبختانه بعد از آنکه نمایشمان اجرا شد، خانم رفیعی برای متن این نمایش جایزه نمایشنامهنویسی جشنوار فجر را گرفت. برای آن متن یک سری حواشی پیش آمد که خانم رفیعی را دلخور کرد. البته خانم رفیعی حق داشت چون ما نباید بدون مطلع کردن ایشان، متن نمایش را بازنویسی میکردیم. به هر حال آن متن باعث شد که من به خودم جرأت نوشتن بدهم.
پیش از این متن دیگری هم نوشته بودید؟
بله. ولی واقعاً قابل عرضه نبودند. شعر و داستان کوتاه را تجربه کرده بودم. یکی از داستانهای کوتاهم در صفحه آخر مجله "هفت" چاپ شده بود یا در نوجوانیام با مجله "گفتگوی تمدنها" همکاری میکردم. این سبقه نوشتن همیشه وجود داشت ولی نه در قالب نمایشنامه.
پس از موفقیت نمایشنامه و نمایش "به مراسم مرگ داداش خوش آمدید"، چه کارهای دیگری انجام دادید؟
بعد از آن نمایش یک سری سفارش کاری به من شد. یک-دو قسمت از یک سریال را نوشتم تا چیزی که ذهنم را از گذشته به خود مشغول کرده بود دوباره مرا فرا گرفت. یک قصه مستند در مورد نمایش "عروسکهای سکوت" وجود داشت که خودم آن را شنیده و خوانده بودم. آن داستان فکر مرا خیلی به خودش مشغول کرده بود. اتفاقی که در آن داستان اتفاق میافتد، خیلی برایم دغدغه ایجاد کرده بود. بنابراین شروع به نوشتن نمایشنامه "عروسکهای سکوت" کردم. فضای این متن ابتدا خیلی سوررئال بود چون هر کاری که میکردم ذهنم به همان طرف میرفت. ذهن من بیشتر تصویر میبیند تا قصه. البته الان دارم بیشتر روی خودم تمرین میکنم تا روی قصه متمرکز شوم. نمایشنامه "عروسکهای سکوت" ابتدا به شکل دیگری بود که آن را برای اجرا در جشنواره فجر بازنویسی کرده و به آن نقش اضافه کردم. خانم فریبا کامران در این نمایش بازی کرد که اجرای خوبی شد و مخاطب از آن استقبال کرد. اتفاقی که برای این نمایش مدنظرم بود حاصل شد؛ هرچند که به بهانه سیاهنمایی مرا مجبور کردند که نمایشم را با پایان خوش تمام کنم.
شما نمایشنامه خواندن را با آثار ایبسن آغاز کردید؛ نمایشنامهنویسی که در آثارش بیشتر حال و هوای رئالیسم تصویر شده است. این نمایشنامهنویس چقدر به شما کمک کرد و تحت تأثیرتان قرار داد؟
مطالعاتی که آدم در نوجوانی دارد، بیشتر در ناخودآگاهش تأثیر میگذارد. مثلاً من در نمایش "نسل آخر" بعداً متوجه شدم که مسئله وراثت و اتفاقاتی که برای نسل به نسل آدمها میافتد برای من به یک دغدغه تبدیل شده است. این دغدغهها را شاید بتوان به دغدغههای ایبسن ربط داد. شاید یک رگههایی از نمایشنامه "اشباح" ایبسن در نمایشنامه "نسل آخر" من وجود داشته باشد ولی این چیزی نیست که آدم خودش بتواند آن را تشخیص دهد. یک زمان ممکن است که تأثیری که یک نویسنده از دیگری میگیرد، شبیه به کپی شده باشد ولی خود آن نویسنده اصلاً متوجه این نکته نشود. در واقع گاهاً تأثیر گرفتن به قدری شدید میشود که متنی عیناً از روی متن دیگری نوشته میشود.
نوشتههای شما بیشتر درونی است. آیا فضای سوررئال و اکسپرسیونیست آثارتان، ذهنیتی است که آن را عامدانه تخیل میکنید یا به صورت ناخودآگاه در شما اتفاق میافتد؟
درونم این شکلی است. تصاویری که از بچگی در زندگیام میدیدم و برخوردی که با موقعیتها داشتم این شکلی بوده است. سلیقهام در فیلم دیدن هم همینطور است. فیلمساز مورد علاقه من میشل گوندری است. همیشه فضای سوررئال را دوست دارم و دلم میخواهد که به آن سمت بروم. کار سختی هم هست و نیاز به ممارست، تجربه و زمین خوردن دارد ولی من کماکان به دنبال آن میروم. به نظرم آن فضا را دارم آگاهانه پر و بال میدهم و این بهترین راه برای حرکت به سمت آن است.
آثار نویسندههای سوررئال را هم مطالعه میکنید؟
بله ولی این مطالعه بیشتر دیداری است.
دومین نمایشنامهای که نوشتید، باعث شد که سفارشهای بیشتری برای نمایشنامهنویسی دریافت کنید؟
بله، خیلی زیاد. سفارشها آنقدر بود که یک مدت از بازیگری دور ماندم. فعالیت چند بُعدی در تئاتر در من یک استرسی را به وجود میآورد و گاهی باعث اشتباه میشود. همین چند وقت پیش یک نمایشنامه برای خانم فقیهه سلطانی نوشتم که قرار است اجرایش کنند. البته طرح این نمایشنامه از خودشان بود که من آن شاخ و برگش دادم. این نمایشنامه یک تجربه جالب کمدی است که از فضای کاری من خیلی دور است. فکر میکنم که برای آن اتفاق خوبی بیفتد. اسم این نمایشنامه "یه گاز کوچولو" است که داستان 3 زن را روایت میکند که در یک هتل تصمیم به خودکشی میگیرند و یک سری اتفاق کمدی را خلق میکنند.
کارگردانها و نمایشنامهنویسهای اصفهانی بیشتر در فضای سوررئال کار میکنند. نمونه بارزشان هم دکتر رفیعی است. فضای شهر اصفهان روی روحیه و تفکرات شما در نمایشنامهنویسی تأثیری گذاشته است؟
شاید اینطور باشد. مردم اصفهان خیلی شوخطبع و در عین حال هنرمند هستند. هنرهای سنتی حتی در خانوادههای مدرن اصفهان هم وارد شده و در اکثر خانهها یک هنرمند وجود دارد. البته در اصفهان بستر رشد هنرهایی مثل تئاتر وجود ندارد. دلیلش هم فضا و احوالات سنتیتر اصفهان و سیستم ممیزی آن شهر است. در اصفهان ممیزی و فشار بر روی نمایشها خیلی زیاد است. من به این فکر میکنم که چقدر خوب میشد اگر پایتخت هنری ایران یک شهری مثل اصفهان و شیراز بود چون فضای آن مناطق برای کار هنری خیلی آماده است.
شما به عنوان یک نمایشنامهنویس میتوانید از طریق نمایشنامهنویسی ارتزاق کرده و به آن به چشم یک شغل نگاه کنید؟
خیر. نمایشنامهنویسی برای من درآمدزا نیست و من صرفاً به خاطر عشق آن را انجام میدهم.
نوشتن در فیلم و سریال را هم تجربه کردهاید؟ وضعیت درآمد آنها چطور بوده است؟
فیلم خیر، ولی در سریالهای یکی-دو شبکه استانی نوشتهام. پول خوبی از آن کار به من دادند و به نظرم اگر نویسنده روی نوشتن سریال متمرکز شود، میتواند برایش درآمدزا باشد.
در تئاتر، حرفههایی چون کارگردانی، بازیگری یا طراحی صحنه به پول میرسند ولی چرا این اتفاق برای نمایشنامهنویسی رخ نمیدهد؟
در این اتفاق عوامل زیادی دخیل است. در کل در حق نمایشنامهنویسها زیادی اجحاف میشود. همه نمایشنامهنویسان از این وضعیت دلخور هستند چون آخرین افرادی هستند که کارشان دیده میشود و بیشترین نقدها نیز به آنها وارد میشود چون سختترین کار را دارند انجام میدهند. نمایشنامهنویس به عنوان اولین شخصی که وارد یک نمایش میشود، متنش را تحویل میدهد و به عنوان اولین فرد هم کنار میرود و سهم کمی از درآمد گروه برای او لحاظ میشود. به نظرم اول از همه باید با نمایشنامهنویس تسویه شود که این اتفاق نمیافتد مگر اینکه آن نمایشنامهنویس یک نمایشنامهنویس درجه اول باشد.
عضو انجمن نمایشنامهنویسان خانه تئاتر هستید؟
خیر. ولی عضو انجمن بازیگران هستم.
چرا عضو انجمن نمایشنامهنویسان نشدید؟
من هرگز به سمت صنف خاصی نرفتهام چون معمولاً اتفاق خاصی نمیافتد. من برای بیمه شدن به انجمن بازیگران پیوستم که هنوز هم بیمهام درست نشده است. من به صنف اعتقاد دارم ولی به هر حال نباید در درون یک صنف اتفاق خاصی بیفتد؟ متأسفانه این اتفاق در انجمن نمایشنامهنویسان یا بازیگران خانه تئاتر رخ نمیدهد.
تبدیل شدن نمایشنامهنویسی به یک شغلی که بتواند ارزش مادی کار نویسندگان را به آنها بپردازد، توسط یک صنف انجام میگیرد و این صنف نیاز به همراهی، همدلی و تلاش دارد تا نتیجه بدهد. به نظرم این تلاشی که باید صورت بگیرد هیچگاه صورت نگرفته است چراکه خود نمایشنامهنویسان عموماً آدمهای منزوی و گوشهگیری هستند و بعضاً اجتماعگریزند؟!
شاید اینطور باشد. در هر صورت من احساس میکنم که فعلاً در انجمنهای خانه تئاتر اتفاق خاصی نمیافتد.
نمایشنامه "نسل آخر" نمایشنامه پیچیدهایست، لطفاً در مورد آن صحبت کنید.
این نمایشنامه اتفاقاً خیلی رئالیستی و سرراست است ولی من برای اجرایش سعی کردم یک سری تغییرات در آن ایجاد کنم که آن تغییرات موجب پیچیده شدنش شد. حتماً در آینده این نمایشنامه را یکبار دیگر با همان شیوهای که در درون خود نمایشنامه هست اجرا خواهم کرد. این نمایشنامه داستان یک خانواده است که هر اپیزود آن داستان یکی از اعضای آن خانواده را بازگو میکند. تنها دشواری این نمایشنامه در این است که فقط با زمان بازی میکند ولی ما سعی کردیم که برای اجرای آن یک تجربه جدید را امتحان کنیم و با فرم درگیر شدیم که همین مسئله پیچیدهاش میکرد. البته اجرایمان اجرای خوبی بود و ما به خاطر آنکه جشنواره فجر فرصت این تجربه را به ما میداد تصمیم گرفتیم که با فرم کار درگیر شویم. الان به خاطر مشکلات مالی و عدم حمایت از تئاترها، تجربه کردن خیلی کار سختی شده است. وقتی این تجربهها نباشد، دیگر اتفاق جدیدی در تئاتر نمیافتد. این تجربهها ممکن است که یک سری نامفهومی و مشکل داشته باشد ولی برای آرتیستی که آن را انجام میدهد، یک تجربه و اتفاق رو به جلو محسوب میشود. من خیلی خوشحالم که این تجربه را انجام دادم ولی حالا میدانم که نمایشنامهام را باید به همان شکلی که هست اجرا کنم.
این نمایشنامه قرار بود سال گذشته اجرای عمومی شود ولی این اتفاق نیفتاد. دلیلش چه بود؟
ما برای این نمایش 12 بازیگر داشتیم که هیچکدام چهره نبودند و از طرفی میخواستیم که آن را در سالن چارسو به روی صحنه ببریم که دکور خیلی سنگینی داشت، بنابراین در وهله اول فکر کردیم که دخل و خرجمان به هم نمیخورد. به همین خاطر فعلاً از اجرای آن دست کشیدیم.
مسئولین مجموعه تئاتر شهر از شما خواستند که از چهرهها استفاده کنید؟
بله، مخصوصاً آنکه قرار بود نمایش در سالن چارسو اجرا شود. ابتدا میخواستند سالن سایه را به ما بدهند ولی ما گفتیم که کارمان 12 بازیگر دارد و دکوری بزرگ میخواهد، پس نمیتواند در سالن سایه برگزار شود. آنها هم گفتند پس سالن چارسو را باید جور دیگری پر کرد. این اتفاقیست که میافتد و به نظرم نه کارگردانها و نه چهرهها در آن گناهی ندارند، مشکل طرح این سوال است که چرا تئاتر باید خودش پول خودش را دربیاورد؟ تئاتر قرار است با فرهنگسازی به جامعه کمک کند، بنابراین باید برای آن هزینه شود. این هزینه باید در بخشهای مختلفی صورت بگیرد که یکی از مهمترین آنها، ارتقای سطح سلیقه مخاطب نسبت به تئاتر است. تئاتریها باید مدام سطح سلیقه مخاطب را بالا ببرند نه آنکه مدام فکر کنند که مخاطب چه میخواهد تا آن را برایش بسازند.
این یک جورهایی باعث حماقتسازی برای جامعه میشود. اگر در زمینه تئاتر که رسانهای فرهنگساز است، سطحینگری صورت بگیرد و این سطحینگری تداوم بیابد، احتمالاً به سمت حماقتسازی میرود...
دقیقاً همینطور است. به نظرم این اتفاقی که شما میگویید الان دارد رخ میدهد. اخیراً ما تئاترهای کمی را میبینیم که یک اتفاق باشند و شخصی را شیفته تئاتر کنند.
متنهایتان در جاهای دیگر مثل سالنهای کوچک و دانشگاهها هم اجرا شده است؟
من متنهای زیادی ندارم و همه متنهایم در همین 3،4 متن که خدمتتان عرض کردم خلاصه میشود. تاکنون متن "عروسکهای سکوت" در ساری اجرا شده که از من هم برای تماشای آن دعوت کردند ولی شرایطش پیش نیامد که به دیدن آن نمایش بروم. یک گروه اصفهانی هم قرار است که نمایشنامه "نسل آخر" را کار کند. من تا به حال بیشتر با گروه خودمان کار کردهام و خیلی مهم بود که گروه به چه سمتی حرکت میکند.
چطور میشود که تصمیم میگیرید یک نمایشنامه بنویسید و این پروسه چگونه طی میشود؟
این اتفاق همیشه از یک ایده شروع میشود. مثلاً الان دارم روی طرحی کار میکنم که خیلی دوستش دارم. من اصولاً سعی میکنم که قصه را جلو ببرم و مفهوم مدنظر را به قصه تبدیل کنم چون مفهوم در ابتدا فقط چند تصویر است و چیزی دیگری نیست و من سعی میکنم که این تصاویر را مثل یک پازل کنار هم بچسبانم و به یک قصه تبدیل کنم. وقتی قصهام کامل میشود، روی شخصیتهایتم کار میکنم. شخصیتها را همیشه کامل و با جزئیات مینویسم. متأسفانه مشکلی که وجود دارد این است که همیشه یک بازیگر عجیب و غریبی جای یکی از شخصیتها در ذهنم وجود دارد و هر چقدر هم مبارزه میکنم که از ذهنم برود، همچنان کار خودش را میکند. وقتی شخصیتهایم را تکمیل میکنم، سعی دارم که طرح تک تک صحنههایم را با اتفاقهایی که در آن میافتد در بیاورم و بعد از صحنه اول شروع به نوشتن میکنم.
متنهایتان را به دیگران میدهید تا بخوانند و نقد کنند؟
بله خیلی زیاد. من متنهایم را به آدمهایی میدهم که قبولشان دارم و میدانم که میتوانند به من کمک کنند. من محمد زارعی را در نمایشنامهنویسی قبول دارم و معتقدم که او جزو آدمهای منزوی است که آنطور که باید شناخته نشده است. رمان جدیدش هم چند وقت پیش چاپ شد. او خیلی اهل جمع نیست و دورادور کار میکند ولی من فکر میکنم که محمد زارعی از آن آدمهاییست که ما بعدها میفهمیم که چه نمایشنامههایی نوشته است. من از او خیلی کمک و مشاوره میگیرم.
گروهتان چقدر به کارتان کمک کرده است؟
این گروه در نوشتن خیلی به من کمک کرد چون ما نمایشنامهنویس نداشتیم و همین برای من فضایی را به وجود آورد که اولین قدمهایم را در نوشتن بردارم. انجام این کار بار سنگینی را روی دوش من میگذاشت ولی برایم موثر بود.
الان مشغول نوشتن چه نمایشنامهای هستید و برای آینده چه برنامهای دارید؟
فعلاً بیشتر درگیر بازیگری هستم ولی از نمایشنامه جدیدم نیز یک طرح کامل نوشتهام. اسم این نمایشنامه فعلاً "شاعر شعرهای من" است که قصه یک نویسنده را روایت میکند. به نظرم اتفاق خوبی برای این نمایشنامه رخ میدهد چون دارم برای آن وسواس و زمان زیادی به خرج میدهم و تحقیقات زیادی در آن رابطه انجام میدهم. احتمالاً این نمایشنامه یک قدم رو به جلو برای من باشد. این نوشته از آن دست نوشتههاییست که دلی هستند و شاید به هیچ پولی هم نرسند ولی لذتشان خیلی بیشتر از لذت نوشتههای سفارشی است.
نمایشنامههایتان را چاپ نکردهاید؟
خیر. در این زمینه یک خرده تنبلی کردم. اتفاقاً برای چاپ نمایشنامه "نسل آخر" به نشر "نگاه" معرفی شدم که یک مدت متون نمایشنامهنویسان جوان را چاپ میکرد. من به آقای میرباقری معرفی شدم که ایشان نمایشنامه مرا خواندند و نظرشان هم مثبت بود. بعد از آن درگیر یک سری کارها شدم و خودم برای چاپ نمایشنامهام تنبلی کردم. من یک فرصتی داشتم که متنم را تا آن زمان برای نشر "نگاه" بفرستم که این کار را انجام ندادم. الان از تنبلی خودم خیلی پشیمانم و دیگر روی زنگ زدن هم ندارم. کلاً خیلی دوست دارم که نمایشنامههایم منتشر شوند و امیدوارم که این اتفاق بیفتد.
به جز نمایشنامه چه نوشتههای دیگری دارید؟
چند مجموعه شعر گلچین شده دارم که بدم نمیآید آنها چاپ شوند. رویاهای من محدود به نمایشنامهنویسی نیست و خیلی دوست دارم که این نمایشنامهنویسی آرام آرام به فیلمنامهنویسی تبدیل شود چون ایدههای ذهن من با امکانات سینما خیلی قابل اجراتر است. نمایشنامهنویسی جادوی خاص خودش را دارد ولی گاهی آنچه که در ذهن من است را نمیشود در تئاتر اجرا کرد و میشود در قالب یک فیلم به دست مخاطب رساند. من دوست دارم که به سمت فیلمنامهنویسی بروم. طرح آخری که در ذهنم دارم، در شک میان نمایشنامه یا فیلمنامه شدن مانده و به همین خاطر فعلاً استارتاش را نزدهام. گاهاً احساس میکنم که تبدیل بعضی طرحها به فیلمنامه خیلی بهتر است ولی میترسم که به سراغ آن بروم چون حس میکنم که همچنان زود است. رویای من حرکت از سمت نمایشنامهنویسی و تئاتر به سمت سینما است.
در میان نمایشنامهنویسان ایرانی و خارجی بیشتر تحت تأثیر کدام یک قرار گرفتهاید؟
از میان نمایشنامهنویسان امروزی کشورمان، آقای جلال تهرانی برای من جذاب و تأثیرگذار هستند. ایشان همیشه مرا شگفتزده کردهاند. به نظرم آثار آقای تهرانی به فضای ذهنی من نزدیک بوده و به یک بیان و لحنی رسیده که آن لحن برای خودش است. آنجاست که دیگر نمیشود نمایشنامهنویسی را نادیده گرفت. همچنین آثار آقای عباس نعلبندیان هم دنیای جدیدی را به روی من باز کرد. آثار آقایان بیضایی و رادی را هم دوست دارم گرچه آثار آقای رادی از من دور است. از میان نمایشنامهنویسان خارجی قدیمی، هنوز ایبسن را خیلی دوست دارم. یک زمانی فضای کارهای ویلیامز هم خیلی روی من تاثیر گذاشته بود. مدتهاست که یک نمایشنامه خارجی مرا شگفتزده نکرده است. نمایشنامه "مرد بالشی" مارتین مکدونا نمایشنامه خوبی است ولی الان از آن هم دور شدهام و حس میکنم که باید به نمایشنامههای خودمان برگردیم. الان ترجیح میدهم که قصهها و رمانهای ایرانی را بخوانم تا اینکه بروم به سمت نمایشنامههای خارجی.
از نمایشنامهنویسان خارجی فقط میشود تکنیک نوشتن را یاد گرفت و بقیه نمایشنامهتان باید متعلق به جغرافیایی باشد که در آن نفس میکشید.
دقیقاً همینطور است. من حتی الزام اجراهای خارجی را هم نمیفهم. به شدت منتقد این قضیه هستم. آدم میتواند برود نمایشنامههای خارجی را بخواند ولی در اجرای تئاتر باید اتفاقی بیفتد که ذهن مخاطب ایرانی درگیر آن است. طبیعی است که بازگو کردن اتفاقی که 20 سال پیش در آمریکا افتاده، مخاطب ایرانی را آنچنان درگیر خود نمیکند.
وجه اجتماعی نمایش یکی از عوامل جذب مخاطب است. شما چقدر برای این وجه تلاش میکنید تا بتوانید جذب مخاطب کنید؟ برای کنشمند شدن نسبت به جامعه چقدر تلاش میکنید؟
برای من مسائل اجتماعی حائز اهمیت بسیار بالایی است. در نمایشنامه "عروسکهای سکوت"، اساس کار من از همین قضیه گرفته شده ولی به نظرم باید یک مقدار ملموستر باشم تا مخاطبینم بیشتر شوند. در واقع من باید ارتباط بیشتری با مخاطب بگیرم و الان روی آن فکر و تمرین دارم. به هر حال یک عده ذهنشان شبیه من بوده و دوست داشتند که یک مدل دیگری ببینند و با کارهایی که تا به حال انجام دادهام، ارتباط بیشتری بگیرند. تلاشم بر این است که این وجه اجتماعی در نمایشنامه بعدیام بیشتر لحاظ شود.
اخیراً چه تئاترهای خوبی را تماشا کردهاید؟
نمایش "کاناپه" به نویسندگی و کارگردانی آقای میلاد اخگر نظر مرا جلب کرد. این نمایش با حضور چند بازیگر خیلی خوب در سالن انتظامی اجرا شد و قصه آرتیستی را روایت میکرد که بیکار شده، فقط روی کاناپه میخوابد و دوستانش به او سر میزنند. به نظرم این نمایش به شدت فضای درستی داشت و با بازیهای خوب با مخاطبش ارتباط برقرار میکرد. این از نوع همان تئاترهایی بود که گفتم خیلی وقتهاست که گم شدهاند. خوشبختانه این نمایش برای اجرا در سالن پالیز تمدید شد و در این سالن هم به روی صحنه رفت. تعریف من از این گروه تئاتری به خاطر دوستیام با آنها نیست. ما نسلی بودیم که با تفکرات و باورهای تئاتری کار کردیم و دیدگاهمان این نبود که به سینما برویم. ما یک دیدگاه تئاتری داشتیم که برایش خیلی زحمت کشیدیم.
کلام پایانی...
تنها چیزی که راجع به آن صحبت نکردهام، مقوله آموزش، مخصوصاً آموزش نمایشنامهنویسی است. من با آنکه در دانشگاه گرایشم بازیگری بود ولی در کلاسهای نمایشنامهنویسی هم شرکت میکردم. فکر میکنم در مقوله آموزش آن اتفاقی که باید بیفتد، رخ نمیهد. ما الان در بازیگری یک مقدار ارتباط بینالمللی پیدا کردهایم. یک عده از بازیگران ایرانی به خارج از کشور میروند و در ورکشاپهای بازیگری آموزش میبینند و به ایران برمیگردند که این اتفاق تأثیر خوبی روی بازیگری گذاشته است. مشکلی که در آموزش نمایشنامهنویسی وجود دارد این است که تعداد اساتید برجسته زیاد نیست. خیلیها همچون من هنوز هم در نوشتن به معلم احتیاج دارند ولی فعلاً تعداد اساتیدمان به اندازه کافی نیست و باید در این زمینه یک اتفاق جدی بیفتد.