به گزارش هنرآنلاین، در ابتدای این نشست رسانهای که یوجینو باربا همراه با روبرتو کرری و ایون باوا، دو نفر از اعضای اصلی گروهش حضور داشت، باربا درباره گروه تئاتر اودین و شکلگیری آن گفت: در سال 1964 یعنی 52 سال پیش گروه تئاتر اودین را در نروژ تشکیل دادم و بعد به دانمارک منتقل شدیم. ایون باوا بعدازاینکه کارمان را در دانمارک آغاز کردیم، به گروه تئاتر اودین پیوست. او 50 سال است تئاتر کار میکند.
باربا گفت: در برخی کشورها فرهنگی دارند که به هنرمندانشان افتخار میکنند و آنها را میراث زنده هنری میدانند؛ من میراث زنده هنری کشور خودم هستم! نزدیک به 10 سال بعد از تشکیل گروه اودین، روبرتو کرری به ما پیوست. او ایتالیایی بود و دومین بازیگری که از منطقهای غیر از اسکاندیناوی با ما همکاری میکرد. کرری کسی بود که مسیر بینالمللی شدن ما را افتتاح کرد.
یوجینو باربا در ادامه افزود: بازیگران ما از کشورهای مختلف و زبانهای متفاوتی هستند پس ما زبان مشترک نداریم. گاهی در اجراهایی که در دانمارک روی صحنه میبریم، فهم زبان سخت است و این قضیه وقتی به کشورهای دیگر میرویم حادتر هم میشود.
او در مورد اینکه چرا در این سالها به ایران نیامده توضیح داد: بارها برای من از جشنوارههای مختلف دعوتنامههایی ارسال میشد و فکر میکنم 15 سال پیش اولین دعوتنامه را از ایران دریافت کردم. نکتهای که وجود داشت این بود که نمیخواستم بدون اثر نمایشی به ایران یا هر کشور دیگری بروم. جشنوارههایی که من را دعوت میکردند، اصولاً بودجه اجرای نمایش من همراه با تمام اعضای گروهم را نداشتند به همین دلیل نمیتوانستم به دعوتنامههای ایران را قبول کنم. امسال جشنواره بینالمللی تئاتر فجر ازنظر مالی شرایط خوبی داشت و مرکز هنرهای نمایشی کل گروه ادوین را دعوت کرد و ما به ایران آمدیم. اصولاً اعتقاددارم باید شیوه کر ما را با چشمان خودتان ببینید و صحبت در مورد هر مسئله با عمل به آن متفاوت است.
باربا در مورداجرای نمایش «درخت» در ایران گفت: ما 28 نمایش آماده اجرا داریم. 6 نمایش با کل گروه شکلگرفته است و بقیه نمایشها با 2 یا 3 بازیگر ساختهشده و ما نمایش درخت را اول به این دلیل که همه اعضای گروه در آن حضور دارند، انتخاب کردیم. ابتدا ما نمایش «زندگی مزمن» را برای اجرا در ایران پیشنهاد کردیم که ازنظر صحنهای پیچیدهتر بود و طی گفتوگوهایی که با مهرداد رایانی مخصوص داشتیم، تصمیم بر آن شد که نمایش سادهتری را به ایران بیاوریم.
او افزود: هیچوقت نمایشهایمان را بر این اساس که در کدام کشور قرار است اجرا شود انتخاب نمیکنیم. نمایشهای ما بهطورکلی با وقایع تاریخی مشخصی سروکار دارند. در نمایش «درخت» موضوع مربوط به سالار جنگ در آفریقا و اروپا است. این نمایش آخرین و جدیدترین اثر گروه ادوین است که 3 ماه پیش تمریناتش تمامشده بود.
روبرتو کرری در ادامه گفت: در مقالهای باربا گفته است که نمایش برای همه مردم است و باید به این نکته توجه داشت. دستهای از تماشاگران کور هستند، دستهای دیگر کر هستند و این تماشاگران شاید با تصاویر با بازیگران ارتباط برقرار میکند. تماشاگر بهمثابه بچهای که تجربه ندارد، بهصورت غریزی با چیزی که مقابل او قرار دارد ارتباط میگیرد. روش کار یوجینو این پیچیده است. به نظر من این پیچیدگی امکانی فراهم میکند که در سطح دیگری با تماشاگران ارتباط برقرار شود. من از گروه اودین نمایش «خانه پدری من» را دیدم و همین اثر دلیل بودن در این نشست و پیوستن به گروه باربا است. این نمایش زبان مندرآوردی داشت و نسخه تقلبی زبان روسی بود. من بهعنوان تماشاگر تحت تأثیر آن اثر قرار گرفتم درحالیکه نمیتوانستم بفهمم این نمایش خارجی باز بانی مندرآوردی چه میگوید!.
باربا در ادامه گفت: من 18 ساله بودم که ایتالیا به نروژ مهاجرت کردم و زبان آنها را نمیفهمیدم و حس میکردم در کیهانی هستم و باید خودم را پیدا کنم. همین احساس باعث شد حسهای دیگرم بیشتر کار کند و با دیدن حرکات افراد زمان حرف زدن احساسات آنها به من منتقل میشد.
یوجینو باربا در مورد رسیدن به متن نمایشنامههایش بهخصوص در مورد نمایش «درخت» توضیح داد: نمایشنامه داستان است. تماشاگر داستانی را میبیند، میشنود و احساس میکند. من میتوانم داستان نمایش «درخت» را تعریف کنم؛ یک درختی وجود دارد که دو راهب آن را کاشتهاند تا پرندهها دوباره برگردند و درخت میمیرد. راهبها تلاش میکنند پرندهها را برگردانند و به این دلیل که متمرکز به پرنده هستند، اطرافشان را فراموش کردهاند و نمیبینند که چه اتفاقاتی میافتد و از جنگ، تجاوز، سرباز شدن بچهها و... بیخبر هستند. زندگی و منافع شخصی ما در وسط ماجرا قرار دارد از طرف دیگر داستان زن مسنی هم داریم که پدرش را به یاد میآورد و بچگیهایش را که در آرزوی پرواز بوده تا از روی درختی که پدرش در باغ کاشته بوده، پرواز کند. ما زمانی که کار را شروع کردیم، داستان به این شکل وجود نداشت و در طول تمرینات کشف کردیم.
او گفت: بهعنوان کارگردان میتوانم نمایشنامهای از پیش نوشتهشده را شروع کنم، اما گاهی فقط یک موضوع داری و میخواهی اثری بسازی و متن را بر اساس موضوع کمکم مینویسی. من در این سالهای اخیر بیشتر به این شکل کارکردهام؛ یعنی نمیدانم داستان چیست و از طریق بداههپردازی بازیگران داستان را کشف میکنم. این کار بسیار سختی بهخصوص برای بازیگران است که بر اساس یک موضوع جلو بروند و داستان مشخصی وجود نداشته باشد. آنها مسیر رانمی شناسند. درنهایت بعد از حذف آن چیزهایی که به درد نمیخورد و نگهداشتن یافتههای موردنیاز، روحی ظاهر میشود. البته آن روح نیست، یک جنین است که آرامآرام شروع به رشد میکند. باید مثل یک بچه به او احترام گذاشت. فکر و خیال را بهزور نمیتوان شکل داد. مثل بچه که طبیعت خودش را دارد. در واقعیت هم من فرزندانی دارم که شاید خیلی وقتها آنها رانمی فهمم درحالیکه من و همسرم آنها را به وجود آوردهایم، اما به آنها عمیقاً احساس دارم. بچه درنهایت به دنیا میآید.
ایون باوا در ادامه صحبتهای یوجینو باربا گفت: یوجینو در تولید یک اثر پیشنهادهایش را میدهد و بازیگران هم به همین ترتیب. در آخر باربا یکی را انتخاب میکند، اما همیشه هم اینطور نیست؛ مثلاً در نمایش «درخت» یوجینو از ابتدا به هرکدام از بازیگران یک شخصیت داد و هر بازیگر باید برای پیدا کردن شخصیت مواد پژوهشی موردنیازش را کشف میکرد.
باربا درباره خاستگاه شکلگیری شیوه کارش توضیح داد: زندگی خودم بهعنوان یک مهاجر زمینه شکلگیری این نوع نمایش شده است. من در کشور نروژ یک انسان با موهای سیاه بودم و فکر میکردند عرب هستم. ضمن اینکه به زبان نروژی حرف نمیزدم و بهعنوان کارگری ساده در کارخانه کار میکردم. آنجا دو نوع رفتار متناقض وجود داشت. برخی از آدمهای غریبه سخاوت به خرج میدادند و حتی اگر خواهش میکردم شب را در طویله آنها بخوابم، باروی باز میپذیرفتند. برایم عجیب بود که چطور در برابر یک انسان کاملاً غریبه اینقدر سخاوتمند و گشادهرو هستند؟! من فقط 18 سال سن داشتم و این رفتارها برایم جای سؤال داشت.
او گفت: گروه دیگری هم بودند که من را در سطح پایینتر از خودشان میدیدند و جنبه نژادپرستی داشتند و فکر میکنم آنها عنصر انسانی ماجرا را نادیده گرفته بودند. همه این موارد باعث شد تئاتر ادوین به خیمهای تبدیل شود و ما مثل عشایر هستیم. جالبترین و خوشایندترین بخش زندگی عشایر هم همین مهماننواز بودن آنهاست.
ایون باوا گفت: ما به مناطق مختلف جهان میرفتیم و زبان خاصی را تولید کرده بودیم. بهجایی رسیدیم که راه به خصوصی که برای آموزش بدن و بیان وجود داشت، دیگر باب نبود و خیلی از گروهها همان زمان ناپدید شدند. ما دغدغه داشتیم که بعد از مرگمان هم تجربههای ما به آیندگان برسد.
روبرتو کرری افزود: سرمایهای وجود نداشت و گروه خودش به دنبال پول رفت تا از خودش حمایت کند تا باقی بماند.
در ادامه این نشست یوجینو باربا افزود: برای اینکه هر آدمی به قله اورست موفقیتهای خودش برسد، باید آمادگی داشته باشد. اگر قرار است معلم، مربی آمادگی یا رهبر شوید، باید حداکثر را از همکارانتان بخواهید. من همیشه سختگیر بودم و هنوز هم هستم. همکارانم میدانند که چقدر آنها را دوست دارم، اما اگر سختگیری نکنم، درواقع به آنها خیانت کردهام و درنتیجه آنها بهترین نسخه از خودشان را کشف نکردهاند. برای بهترین بودن باید سخت کارکرد. بازیگرانم میدانند که من دو برابر آنها سختی میکشم. بهترین معلم کسی است که خودش نمونه باشد.
او درباره مفهوم دراماتورژی از دیدگاه خود گفت: تا همین اواخر معنای دراماتورژی همان کاری بود که نمایشنامهنویس میکرد. برتولت برشت اولین کسی بود که اصطلاح دراماتورژی را به کار برد. منظور از دراماتورژ، روشنفکری بود که نکاتی را از متن کشف میکرد و با کارگردان همکاری تنگاتنگ داشت. درواقع او الهامبخش فکرها، مناظر و تداعی جدید از متن بود.
باربا گفت: برای من معنای دراماتورژ همان معنایی است که کلمه به ما میرساند. کلمهای مرکب دوبخشی که ریشه یونایی دارد. بخش اول دراما به معنای کنش و بخش دیگر به معنای عملیات. نمایشنامهنویس وقتی متنی را مینویسد با کنش روایی روبهرو هستیم. در هملت شاهزاده جوان بعد از مرگ پدرش برمیگردد و میبیند عمویش با مادرش ازدواجکرده است. سؤال این است که چطور کنش را درکنش روایی و جسمانی بازیگر تشخیص دهیم و من به آن دراماتورژی بازیگر میگویم. اصولاً با ساختاری کار میکنم که فصول مختلفی دارد و کنش بعد از کنش و فصل بعد از فصل پیش میرود.
او افزود: دراماتورژی تحرکی در فضا و زمان لازم دارد که توسط بازیگران انجام میشود. بعد با دخالتی که من در دو خط دراماتورژی بازیگر و دراماتورژی روایی میکنم، روایت سوم شکل میگیرد و این تعریف من از دراماتورژی است.
یوجینو باربا در مورد اصطلاح تئاتر تجربی و تعریف خود از این اصطلاح نیز گفت: نگاه من به تئاتر خیلی سنتی است و وقتی به تماشای تئاتر میروم، فقط تماشاگرم. اولین خواسته من از تئاتر این است که حوصلهام را سر نبرد. تئاتر سنتی این قابلیت را دارد که کاملاً من را متعجب میکند. گاهی به اسم تئاتر تجربی اثری میبینم که صورتم بعد از پایان نمایش اینقدر که خمیازه کشیدهام درد میکند.
او افزود: من از تئاتر چیزی که انتظار دارم، مواجه با نمایشی زنده است. فکر میکنم این دستهبندیهای تئاتر تجربی و... را شما خبرنگاران و منتقدان که زیادی روشنفکر هستید به وجود آوردهاید. تراژدی اصلی تئاتر زمانی است که زیادی روشنفکری شود. خیلی از نمایشنامههایی که نوشته میشود، زیادی فلسفی هستند؛ مثلاً در آثار بکت این مسئله را زیاد میبینم. بازیگر همه بدنش پنهانش است و ما فقط صورتش را میبینیم! ما تئاتر میرویم که با کل بدن خودمان مکاشفهای به راهاندازیم. تماشاگر احتیاج دارد چیزی برای او نمایش داده شود که تصویر پرقدرتی از زندگی باشد. این اتفاق تنها باوجود بازیگر ممکن است.
باربا گفت:آثار تکنیکال زیادی وجود دارد که مخاطبان از آن استقبال میکنند، اما در این نوع آثار کمتر ممکن است حس گریه به مخاطب دست دهد. من همیشه به این فکر کردهام که خواستههای خودم و تماشاگرم را ارضا کنم. دوست دارم جامعه کوچکی ایجاد کنم که در برابر زندگی کردن در جامعه بزرگ قرار بگیرد. در جامعه من تولید سریع ارزش محسوب میشود و من مخالف آن هستم. من برای تولید نمایش «درخت» دو سال وقت گذاشتم. نمیخواهم تماشاگران زیادی به دیدن نمایش من بیایند. هرچه تعداد تماشاگران کمتر باشد، عمق ارتباط بیشتر میشود. همیشه دنبال تولیدی بینهایت یگانه هستم. من در برابر کسانی که این نوع زندگی کردن را بهزور در فرهنگ فرومیکنند میایستم.
او افزود: گروه تئاتر اودین خیلی سنتی است و بسیاری از ارزشهای جهان مدرن را نادیده میگیرد. ما به یک ارزش احترام میگذاریم و آن شرافت انسان است. فردیت انسان، از هر نوع نژاد و عقیدهای که باشد، همان چیزی است که میخواهم از آن دفاع کنم.