سرویس تئاتر هنرآنلاین: هر متن نمایشی معینی بعد از شکلگیری نهایی، نشانگر نوع رویکرد نویسنده و چگونگی پردازش موضوع محوری اثر است و عملا نشان میدهد که روند طراحی و شکلدهی آن آگاهانه یا غیرآگاهانه و یا ترکیبی از این دو بوده است یا نه. اگر چنین متنی آگاهانه نوشته شده باشد، معمولا ساختگی و صرفا نظری جلوه میکند و از خلاقیت مبراست. چنانچه طراحی موضوع و پردازش آن غیرآگاهانه انجام شده باشد، باز مخاطب شاهد اثری هوشمندانه و هنرمندانه نخواهد بود. یک متن نمایشی خوب فقط در صورتی خلاقانه و هنرمندانه از کار در خواهد آمد که در وهله نخست، موضوع و طرح کلی ساختاریاش آگاهانه به پردازش درآید و سپس چنین موضوع و طرحی به ضمیر ناخودآگاه سپرده شود تا طی یک روند کشف و شهود از شاکله صرفا نظری، عمدی و حتی جانبدارانه نویسنده به در آید و نهایتا خودش به گونهای غیرقابل انتظار و خلاقانه از خودش زاده شود.
معمولا اجرای هر متن نوشته یا نانوشتهای ضعفها و نقاط قوت متن را آشکار میکند؛ در این رابطه، نمایشواره "نامههای عاشقانه از خاورمیانه" به نویسندگی کیومرث مرادی و پوریا آذربایجانی و کارگردانی خود کیومرث مرادی مثال خوبی برای اثبات موارد فوقالذکر است. این اجرا به شکلی جداگانه و ظاهرا اپیزودیک به موقعیت سه زن عراقی، افغانی و ... میپردازد که خانوادههای آنها به خاطر مشکلات، موقعیتهای تنگنایی و مصائب جنگ آسیب دیدهاند و یا از دنیا رفتهاند. هر سه زن در شرایط جداگانهای گرفتار از وطن راندگی و تنهاییاند و وضعیتی تعلیقی دارند. آنها در کشورهای غربی در صف انتظار پاسپورت و ... اند و با امید به رهایی و تغییر وضعیت به سر میبرند. طرح کلی هر سه موقعیت عملا آگاهانه است و هر سه زن بهانههایی برای برون فکنی و "خود اظهاری" خاصی شدهاند که علت الزام خود این برون فکنی در صحنه نمایش گم و ناپیداست. ضمنا استفاده از مهار باریک فلزی قابل انعطاف برای آویزان کردن یکی از زنان مورد نظر در فضا به منظور اثبات موقعیت تعلیقی او، عملا هیچ کمکی به اجرا نکرده است و مخاطب را هم یاد فیلمهای تخیلی و جادویی سینمایی میاندازد. استفاده از مونولوگهای گزارهای طولانی و شخصی به یک فاصلهگذاری نسبی هم شکل داده، چون بازیگران خطابشان همواره به تماشاگران است. در کل، برونفکنیها هم "دو جنسه" است: بخش عمده آن گزارهای و بخشی هم توصیف حالات خود و وضعیت دیگران و اشاره به موقعیتهای تنگنایی است که میتوان بهتر، کاملتر و جامعتر از آن را در روزنامهها، نشریهها، سخنرانیها، فیلمها و گزارشات خبری و مستند خواند، دید و شنید. مضافا این که، برونفکنیها کاملا یک سویه و عاری از هرگونه موقعیتهای دراماتیک دوسویه و چند سویه است. در جاهایی هم از "آدمکهای مدل" و "پوتینها" استفاده شده تا بهانهای ضمنی برای واگویهها و مونولوگهای طولانی ارائه شود، اما به دلیل آن که این ابزارها نمیتوانند دو سویگی ایجاد نمایند، استفاده از آنها هم پرسش برانگیز شده است؛ ضمنا اساسا دلیلی برای بودن خود این ابزارها در صحنه ارائه نشده است و صرفا یک اقدام عمدی، نظری و آگاهانه برای توجیه احتمالی موقعیت است که در کل کاربری نمایشی خلاقانه وهنری پیدا نکرده است.
ساختار سهگانه اجرای "نامههای عاشقانه از خاورمیانه" به کارگردانی کیومرث مرادی و اجرای یک سویه، گفتاری و گزارهایاش که فقط به حوزه بیان محدود شده است، آن را نه به نمایش، بلکه به سه "مونوپرفورمنس" ( پرفورمنسی که یک بازیگر دارد) جداگانه که هرکدام درباره وضعیت زنان عرب و افغانی است، تبدیل نموده است، اما برای همپوشی محتوایی و اجرای چیدمانی این سه مونو پرفورمنس، دلائل کافی وجود دارد که عمدهتا به زن بودن و موقعیت مشابه آنان مربوط میشود.
نمایش با اجرای زنده موسیقی که توسط پنج نوازنده زن تدارک دیده شده، همراهی میشود. یکی از زنان آواز کوتاهی هم میخواند. مضمون کلی موسیقی و عبارات و اشعار نوشتاری ویدیویی، همگی تغزلی، ادیبانه، عاشقانه و همزمان دردآلود و تأثرزا و تاحدی هم عرفانیاند. آنچه از طریق تصاویر نوشتاری ویدیویی به صورت عبارات و اشعار تغزلی ارائه شده، اساسا شباهتی به نامه و نامهنگاری ندارد و افزودهای شخصی بر مونولوگهای طولانی و توصیفهای معینی است که از زبان هرکدام از زنان بیان میشود.
در این اجرا از وضعیتهای دو سویه و چند سویه دراماتیک و نمایشی و ارجاع خلاقانه به خود موقعیتها و وضعیتها و نشان دادن واقعی صحنهها، خبری نیست و برون فکنیها گاهی شبیه دکلمه کردن برای حاضرین است.
مونوپرفورمنسهای سهگانه "نامههای عاشقانه از خاورمیانه" که عنوانی متناقض و پارادوکسیکال هم دارد، عاری از شخصیتپردازی و کارگردانی آن بسیار ساده و معمولی از کار درآمده است. اجرا حاوی هیچ تأویلزایی و رمز و راز نمایشی و هنری نیست. کاربری نور و لباس معمولی و استفاده از موسیقی صرفا برای چاشنی دادن اضافی و تأکید بر حضور هرچه بیشتر زنان است.
هر سه پرفورمنس، گزارهایاند و با یک طراحی بسیار ساده اجرا میشوند. بازیگران برای ارجاع دادن ذهن تماشاگر به واقعیتها اغلب از "وانمودهسازی" استفاده میکنند و چون کاربری این ترفند زیاد است، نهایتا بازی تک نفره آنها به یک "تمرین فردی و جدی کارگاهی" شباهت پیدا کرده است.
قبل از اجرا چشمبندهای پارچهای سیاهی به تماشاگران داده میشود و آنها هنگام اجرا و فقط برای سه، چهار دقیقه و به پیشنهاد "تک بازیگر" روی صحنه بر چشم میبندند و سپس تک بازیگر هم در دیالوگهایش بر تاریکی، ندیدن و قدرت شنیداری تاکید میکند تا مثلا تماشاگران از طریق احساس و تخیلشان با او "هم خیال" و "هم حس" شوند و تصوراتی احتمالی داشته باشند. باید اذعان داشت استفاده از این چشمبند هیچ کمکی به مفهومی یا "کانسپچوال" شدن اجرا نکرده و ترفندی عمدی و همزمان نوعی "وانمودهسازی" برای مهم جلوه دادن اجراست.
اجرای مونوپرفورمنسهای سهگانه " نامههای عاشقانه از خاورمیانه" به نویسندگی کیومرث مرادی و پوریا آذربایجانی و کارگردانی خود کیومرث مرادی گیرایی نمایشی ندارد؛ در کل، همه آنچه روی صحنه میگذرد، برآیندی ملالآور، غیر نمایشی و گزارشی است که در جاهایی هم حالت روایی به خود میگیرد. دادهها و داشتههای هرکدام از اپیزودها هم به خودی خود چند پاره و درجاهایی گنگ و حتی غیر باز خوردی است و هیچ پرتره، تصور و تصویری از زنان، موقعیتها و واقعیتهای مورد ادعایشان را به نمایش نمیگذارد؛ نظری، آگاهانه و انشایی بودن دیالوگها و نیز قطعهبندی ساختاری نمایش هم صرفا نشانگر یک سویه بودن موضوع و عدم خلاقیت در متن و اجراست.