سرویس تئاتر هنرآنلاین: بیتوجهی به روابط علت و معلولی حوادث ریز و درشت و طراحی سرسری و سطحی موضوع و پرسوناژها و نیز عدم آشنایی کامل با ساختار متن نمایشی همواره سبب میشود که هنگام اجرا موضوع و آدمهای نمایش باورپذیر از کار درنیایند و همه چیز سرهم بندی شده باشد.
نمایش "رسوب" به نویسندگی و کارگردانی مسعود عقلی که به عنوان یکی از نمایشهای چارت اجرایی جشنواره فجر انتخاب شده و درسالن چهارسو، از مجموعه سالنهای تئاتر شهر اجرا شد، در این رابطه مثال زدنی است.
در این اجرا موضوع مهم و چالش برانگیزی وجود ندارد و برای هیچ کدام از درگیریهای افراد و نیز حتی برای عاشق شدن یکی از پسران بیکار خانواده و پذیرفتن این عشق از طرف دختری که در لبنان زندگی میکند و برای سر زدن به این خانواده آمده است، هیچ علت و پس زمینهای ارائه نشده و فقط به طور تحمیلی گفته میشود که آنها نامزدند و این هرگز نقایص پیش گفته را توجیه نمیکند. پرسوناژها سیاه و سفیدند، یعنی یا خوبند یا بد. ضمنا همه چیز بر مبنای احساسات حادث میشود. به همین دلیل تماشاگر در این اثر شاهد هیچ علتی نیست و چیزی که از آن به عنوان علت استفاده شده، تماما بهانه گرفتن و بهانهجویی است که علت نیست و خودش معلول است.
بخش قابل توجهی از فرصتها بدون دلیل به پرسوناژ مادر داده شده است؛ نویسنده به طور قراردادی او را بیمار فرض کرده و سپس بیماری و ناتوانیاش را بهانه این ترفندها کرده و حتی به او آن قدر میدان داده که نه مثل بیماران، بلکه همانند دیوانگان دائم بدون دلیل و به طور هذیانی هر حرفی بزند و هر کاری بکند.
طی نمایش یک "نریشن" هم پخش میشود که اضافی و بیربط است و هیچ سنخیتی ندارد، زیرا روایتی تخیلی و تمثیلی است و با ماجرای نسبتا واقعگرایانه نمایش و حتی با عشق مورد بحث منافات دارد. ضمنا بخشی از دیالوگها هم از طریق بلندگو پخش میشود که هیچ مناسبت و علتی برای آن وجود ندارد. معمولا استفاده از این دیالوگگوییها از خصوصیت دراماتیک صحنهها و نمایش میکاهد.
بازیگر نقش "مادر" در جاهایی خیلی آهسته حرف میزند و آن بخش گفتارش برای تماشاگر مفهوم نمیشود؛ فراموش نشود که در تئاتر آهستهترین دیالوگ پرسوناژها باید توسط تماشاگران شنیده شود، چون برای آنها گفته میشود؛ ترفندهایی هم برای این کار وجود دارد: بازیگران به هنگام بیان چنین دیالوگی باید در نزدیک لبه سن میزانسندهی شوند؛ یا خود بازیگران دیالوگ را بلندتر ادا کنند و یا به طور همزمان و منطبق با حالت و وضعیت بازیگران از طریق بلندگو بیان شود.
استفاده از عبارات "خواهر من"، "مادر من" به جای "مادر! یا مادرم!" و "خواهر! یا خواهرم!" که در نمایشهای ایرانی همواره به کار میرود، غلط است، چون اساسا این نسبتها را ساختگی، جعلی و تردیدآمیز جلوه میدهد. این عبارات اغلب به غریبهای نسبت داده میشوند که ظاهرا بسیار عزیز است و یا اساسا به عنوان عبارات کنایی "سرزنش آمیز" برای انعطاف پذیر کردن یک شخص به او گفته میشود.
در جایی پسر خانواده اظهار میکند که "مادر، از کی این طور شده؟": او نمیداند مادرش از کی بیمار شده است!؟ علت چنین تناقضی آن است که وقتی نویسنده ناآشنابا اصول درام باشد، همه چیز را در ذهن دارد و با "قیاس به نفس" کردن ناخودآگاهانه، ناخواسته همه چیز را در متن نمیآورد؛ یعنی حتی بعد از نوشتن اثر هم تماشاگر و مخاطب را خود به خود فراموش میکند، در حالی که او باید خود را در جایگاه مخاطب بگذارد و همزمان پرسشهای احتمالی او را حدس بزند و بداند و درخوانشهای بعدی و بعدی اثر، لحاظ نماید.
حادثه ساختگی و غیرقابل باور پایان نمایش اساسا پایان ماجرا نیست، بلکه حادثه دیگری در زندگی پسر جوان خانواده است و باید پی گرفته میشد. قریب دو سوم نمایش صرفا حرف زدن و پرداختن به "خرده موضوع"هاست. رفتار و گفتار مادر و هر دو برادر هم ساختگی و باورناپذیر است.
بازی بازیگران بسیار سرد، بیحال و در اصل منافی بازیگری است. کارگردانی نمایش در برخی جهات معمولی و در مواردی بسیار ضعیف است و باید صراحتا گفت که اجرا در کل گیرائی و جذابیتی ندارد و عاری از تحلیلپذیری است.