سرویس تئاتر هنرآنلاین: تعریف متناقض و غیرهنرمندانه از هنر تئاتر و توسل به اجرای پرفورمنسها و متعاقبا رویکرد حداقلی به این مدیوم، سبب شده که در اغلب این اجراها تقریبا چیزی از تئاتر به معنای واقعی آن وجود نداشته باشد و حتی پرفورمنس هم به حساب نیایند.
پرفورمنسهای جدید که عمدهتا محصول فرهنگی جامعه سرمایهداریاند و صرفا بر اساس تکنیکهای اجرایی برخی از عناصر محدود دیداری و شنیداری تئاتر که بدون ساختار محتوایی و اجرایی کامل معنایی ندارند، شکل گرفتهاند. این مقوله، علاوه بر نقص ساختاری و بیتوجهی به محتوا، شامل به حداقل رساندن و مینیمال کردن شاکله کلی و اجرایی هم است. در حقیقت، اجرای چنین برنامههایی نوعی "ابتکارگرایی بسیار سطحی و حداقلی" به شمار میرود که صرفا در چند ترفند بصری و شنیداری خلاصه میشود. در این نوع اجراها گاهی دیالوگ هم حذف میشود. حتی در برخی اجراها از بیان فیزیکی و بدنی هم خبری نیست، چون کار بجایی رسیده که از "بازیگر – مجری" هم استفاده نمیشود؛ فقط ترفندهایی ترکیبی از نور و صداست و کارگردان هم دیگر معنای کارگردان ندارد، زیرا صرفا یک "مجری" به ظاهر ابتکارگراست. آنچه با عنوان کذایی و بیربط "گرگ و میش" به مثابه یکی از اجراهای انتخابی چارت اجرایی جشنواره تئاتر فجر در سالن بزرگ تالار مولوی به عنوان پرفورمنس اجرا میشود، اساسا پرفورمنس به شمار نمیرود، بلکه یک "شبه پرفورمنس" و نوعی "بدل سازی" برای چنین مدیومی است.
اجرا شامل تعداد زیادی لامپ آویخته از سقف یک اتاق و چند لامپ و مقدار زیادی کابل بر کف است و در چهار گوشه اتاق عدهای تماشاگر- حدود بیست نفر- مینشینند و مجبورند تا آخر به همان حالت بمانند و خاموش و روشن شدن لامپها را همراه با کمی موسیقی و صدای پرواز هواپیما، قطار و متعاقبا رعد و برق و صدای باران و نهایتا صدای شرشر آب بشنوند. هیچ اتفاق و ترفند دیگری شکل نمیگیرد، جز آن که برای سه – چهار دقیقه موسیقی ریتمیک پخش میشود و دو تا از لامپهایی که با سیم بلند از سقف آویخته شدهاند، متناسب با ریتم موسیقی پیچ و تاب میخورند و عملا حالتی "رقص مانند " را به نمایش میگذارند؛ این صحنه سبب میشود که کمی کمدی هم چاشنی شبه پرفورمنس "گرگ و میش" شود.
باید یادآور شد که قبل از اجرا کاپشن یا پالتو، کیف، موبایل و غیره را بدون دلیل از تماشاگران میگیرند و به آنها همانند حمامهای عمومی قدیم شمارهای میدهند تا بعد از اجرا تحویل بگیرند.
هیچ روایتی، پرسوناژی، دیالوگی و یا تصویری ویدیوئی در شبه پرفورمنس "گرگ و میش" از کشور سوئیس نیست و کلا اجرایی "من درآوردی" به حساب میآید که با پنداشتها و گمانههای کانسپچوالیستی انجام شده است، که عملا هیچ معنا و مفهومی در بر ندارد.
ضمنا قبل از اجرا، کارگردان نمایش در سالن انتظار برای آمادهسازی و "تو ذوقی نخوردن" تماشاگران به آنها میگوید که در این اجرا داستانی وجود ندارد و فقط تکنیک نور و صداست که حاضرین را به رؤیاپردازی وامیدارد. او اضافه میکند که "امروزه در جوامع غربی و اروپائی دیگر، تئاتر کلاسیک کاربردی ندارد و همه، اجرای پرفورمنس را ترجیح میدهند و نمایش ما هم پرفورمنس است."
در ارزیابی کامل این اجراها و مجریانش باید گفت که در جامعه سرمایهداری به سبب مشکلات، تنگناهای دشوار و از خود بیگانگی انسان، عملا توهمزایی و گمانهپردازیهای شخصی بسیار زیاد است؛ بخش قابل توجهی از افراد جامعه بیآن که بدانند "پارانویدی"اند؛ کارگردان این "شبه پرفورمنس" هم بی آن که بداند، با این اجرا چنین حقیقتی را به اثبات رسانده است. حذف انسان و داستانهای او از نمایش و بسنده کردن به اجرایی تهی از دادهها و داشتههای زندگیاش و تأکید بر مجازی کردن کامل مدیوم نمایش، کارکرد و تعریف تئاتر را تا حد یک "کار دستی صحنهای" تنزل داده است.
اجرای شبه پرفورمنس "گرگ و میش"، از کشور سویس، به نویسندگی و کارگردانی "کریستینا گالبیاتی" و "ایلیالو گینبوهل" عملا به بازی گرفتن وقت و نقش تماشاگران است.
در تحلیل و ارزیابی "چیستی" این اجرا باید گفت که در "شو"های شبانه موسیقی و یا "شو"هایی که روزها در سالنهای سرپوشیده اجرا میشود و یا در جشنها بر روی صحنه و حتی برای تنوع ایجاد کردن یا ایجاد وجد در جایگاه حاضرین در مکان، از این هماهنگی نور و صدا استفاده میشود؛ بنابراین تکنیک این اجرا اساسا با تکنیک بخشی از اجرای پرفورمنس موسیقی( شو) همانندی قابل توجهی دارد.
شبه پرفورمنس "گرگ و میش" از کشور سویس که اجراشدنش عملا ادعای ضمنی "کارگردان – مجری" آن را به اثبات میرساند، تکنیک اجرایی بسیار سادهای دارد و اساسا از کارکرد و کاربرد محتوایی و نمایشی هم بیبهره است.