سرویس تئاتر هنرآنلاین: عدم آگاهی از چگونگی پردازش موضوع و نیز بی‌اطلاعی از ساختار نمایشنامه همواره منجر به اجرایی عارضه‌مند و بسیار متناقض می‌شود و نهایتا آنچه به عنوان نمایش بر روی صحنه به اجرا درمی‌آید، به ضد خود آن تبدیل می‌شود و حتی نمی‌توان آن را در یک ژانر هنری یا ادبی قرار داد. معمولا در چنین متون و اجراهایی عامل تعیین‌کننده دیگری نیز قابل بررسی و ارزیابی است و آن هم به انتخاب موضوع مربوط می‌شود. نویسندگان ناشی تفاوت بین یک موضوع دراماتیک و غیردراماتیک را نمی‌دانند و موضوعی را که انتخاب می‌کنند ، اساسا برای طراحی، بازخوردی شدن و اجرای روی صحنه مناسب نیست.

نمایش‌واره "پستو" به نویسندگی باقر سروش و کارگردانی کامران جباری و سیدحسین موسوی که به عنوان یکی از نمایش‌های چارت اجرایی جشنواره تئاتر فجر انتخاب شده، برآیند متنی بی‌ساختار و غیرنمایشی است؛ موضوع آن بسیار ساده، معمولی، تکراری و همزمان ناقص است. ضمنا به زبان و بیان نمایشی هم پردازش نشده و ساختار نمایشی ندارد؛ گزارشی از یک سری بگو مگوهای خانوادگی در مراسم ختم پدری است که در اثر تصادف فوت کرده است. فرزندان این  پدر به جای آن که واقعا عزادار باشند، عمده‌تا به مسائل و مشکلات کاری و مالی خودشان می‌پردازند و اغلب به بهانه‌های واهی به هم پیله می‌کنند. آن‌ها نگاهی ضمنی هم به ارث و میراث احتمالی‌ای که از درگذشت پدر نصیب‌شان می‌شود، دارند و در مواردی حتی به طور ضمنی به پدر مرده‌شان توهین هم می‌کنند: " امشب بوی جنازه آغام دیوانه‌ام می‌کنه. بوش می‌آمد. نمی‌خوای بفهمی؟" و قیاس تلویحی بوی جسد پدر با بوی لاشه مانده گاو در کشتارگاه: "لاشه یک گاو اگه دو  روز تو کشتارگاه بمونه، بو می ‌گیره." و...

پدر که قمار می‌کرده، بخشی از دارایی‌اش را در قمار باخته و چک‌هایی هم در دست مردم دارد و همین برای پسرانش دغدغه‌ای شده است. آن‌ها به هر بهانه‌ای داد و بی‌داد می‌کنند؛ گویا تلقی نویسنده و کارگردانان این نمایش‌واره از دعواهای خانوادگی خلق حادثه و ایجاد هیجان (ولو کاذب) برای تماشاگر بوده است.

در جاهایی از این نمایش‌واره، بدون هیچ دیالوگ یا ترفند نمایشی قابل قبولی به گذشته فلاش‌بک شده و تماشاگران "پدر فوت شده" خانواده را زنده و حّی و حاضر در حال گفت‌وگو با فرزندانش می‌بینند و گیج می‌شوند. این ندانم کاری و "غلط کاری"  که ممکن است فقط  به کارگردانان و یا به نویسنده هم مربوط باشد، ناشی‌گری حرفه‌ای آنان را به اثبات رسانده است.   

بیان اغلب بازیگران دارای ضعف است و "دیالوگ‌گویی"های‌شان خوب مفهوم نمی‌شود؛ حتی گاهی اساسا برای خودشان حرف می‌زنند: گویی اجرای نمایش برای آنان است، نه برای تماشاگران. البته در جاهایی هم بی‌خودی داد می‌زنند و وانمود می‌کنند که نقش یک آدم عصبی را  خوب بازی می‌کنند.

طراحی صحنه هیچ شباهتی به "پستو" ندارد و بیشتر شبیه یک "سردخانه" است. رنگ سفید صحنه هم با موضوع نمایش تناقض دارد. استفاده از چراغ قوه دستی برای نوردهی موضعی در خود صحنه، ترفندی بسیار تکراری، ناشیانه و حتی عاملی برای ایجاد  نور مزاحم است و عموما از  باورپذیری هر نمایشی هم می‌کاهد. میزانسن‌ها اغلب معمولی و فاقد مابه‌ازاء‌های نمایشی‌اند. بازیگری بازیگران هم خام و ناشیانه است؛ بخشی از بازی ضعیف آنان به متن مربوط می‌شود، چون پرسوناژها در اصل خوب، تحلیلی و کامل پردازش نشده‌اند.

نمایش‌واره "پستو" به نویسندگی باقر سروش و به کارگردانی کامران جباری و سیدحسن موسوی از لحاظ کارگردانی بسیار ضعیف است، زیرا همه عناصر ساختاری‌اش- از طراحی گرفته تا کاربری دکور و نور- صرفا به طور دلبخواهی کاربری پیدا کرده‌اند و هیچ تاویل یا داده خاص و دراماتیکی در آن‌ها وجود ندارد. پایان نمایش هم اساسا پایان ماجرا نیست، بلکه بخشی از حوادث قبل از مرگ "پدر خانواده" است. لذا حتی متن و اجرای گزارشی این نمایش‌واره عملا ناقص است.