سرویس تئاتر هنرآنلاین: "گاهی" نمایشی اجتماعی و مینیمالیستی است. در این نمایش محتوای اجتماعی بر پایه روابط بین چند زوج که در دوران دانشگاه با هم همکلاس و دوست بودهاند، شکل میگیرد.
در این نمایش بر آن هستند که یک موقعیت مشترک را برای واکاوی دردها و مسائل خود قرار دهند. در این نمایش به ظاهر گردهم آمدهاند که تفریح کنند و خوش باشند اما در باطن بسیاری مساله و مشکل در روابط این دوستان نزدیک به هم احساس میشود و همگی به جای خوشحالی دچار اندوه و ناراحتی میشوند و پرسشهای بنیادینی در این نمایش مطرح میشود که روابط اجتماعی و زناشویی را تحتالشعاع خود قرار میدهد.
دوربین زاویه دیدی است که همه را به واگویه و اعتراف میکشاند. در اینجا برشی از یک دورهمی دوستانه به انگیزه خوشگذرانی و حال و احوال جویی برگزار شده است. همه به ویلای پدر مانی آمدهاند و حالا قرار است در برابر دوربین برای بچههای آیندهیشان سخن بگویند و از حس و حال خودشان درباره آنها بگویند. این همان زوایه دید تند و تیزی است که همه را به رگگویی و صراحت بیان و اعترافات پنهان و آشکار رهنمون میکند.
در این برش از زندگی، یک پایان باز وجود دارد و همه رفته رفته خود حقیقیشان را نشان میدهند و همه از آن لفافهها و عمق میدان وجودشان که در سایه روشن است، به روشنا و سطح میآیند.
زاویه دید اینگونه تعریف میشود؛ پدر و مادرهای امروز رو به دوربین درباره بچههای آیندهیشان باید از ته دل سخن بگویند. همین ته دل گفتن است که از دستشان میدهد و دروغهای پنهانشان را آشکار میکند و از این خوشیهای ظاهری پا به دردهای باطنیشان میگذارند و اعترافشان تلخ و گزنده است و ما دچار طنزی نافراموش خواهیم شد که امکان دارد گریبانگیر خودمان هم باشد. به ویژه در این دنیای امروز که امکانات ارتباطی بسیار است اما همه این ابزارها وسیله دور افتادنها و جداییها شدهاند و این تنهایی و یاس تنگنای عجیبی را پیش رویمان قرار میدهد.
در این نمایش همه به نوعی دچار درد پنهانی هستند. آنها روابطشان چندان صحیح و درست نیست و انگار با یک پس لرزه ویران خواهند شد. چنانچه علی و نگین در آستانه جداییاند. آنها بچهدار نمیشوند و البته علی این را بهانه کرده تا به عشق اولش رجوع کند. علی در زمان دانشگاه دچار عشق دختری میشود که بعدا با مردی در لندن ازدواج میکند و به آنجا میرود اما پس از هشت سال با جدایی از آن مرد به ایران برگشته و با علی طرح دوستی دوباره ریختهاند. لیلا این ماجرا را از طریق یکی از دوستان دختر مشترکشان پی برده است. از سوی دیگر، در این داستان دیگری هم در میان هست که کم از آن داستان گزیده ندارد؛ لیلا در دوران دانشگاه قرار بوده که با مانی ازدواج کند اما مانی با ندا ازدواج کرده و هنوز هم این حس و حال لیلا را از مانی متنفر نگه داشته است. بنابراین هر سه رابطه آن چنان صادقانه و دوستانه نیست و اینها به دروغ معتقدند که سالها با هم دوستی کردهاند و اگر هم این طور باشد روایت زناشوییشان چندان وفادارانه و درست نبوده است. اینها همان پرسشهای بنیادینی است که در پایان باز نمایش گاهی مطرح میشود.
نمایش به دنبال بیان طبیعیتر روابط و نقشهاست و بازیگران حس و حال خود را نسبت به این آدمها ابراز میکنند. بنابراین فراز و نشیب حسی در آن بسیار است هر چند هدایتگری به دور از ابراز احساسات سانتیمانتال و رمانتیک بوده است که بشود وجه اندوه و تلخ را در کنار وجه شیرین و کمدی قرار بدهند. برخی از بازیگران هم در انتقال و القای حس موفقترند و انرژی لازم را به فضا تزریق میکنند که هوش و حواس مخاطب به موقعیت جلب شود. سعید زندی در نقش حمید بیشترین تلاش را برای ایجاد شیرازه بازی متقبل شده است. او بازیگری حسی است و با جوشش احساسات است که میتواند همه را متوجه نقش و حتی نقشهای پیرامونیاش گرداند. همچنین محمدسعید فرازمند نیز در ارائه نقش مانی سنگ تمام میگذارد و لحظات ملتهب را به صحنه میآورد که بیشتر هم تاکید بر وجه کمدی اثر دارد.
اجرای محمدرضا درند و سعید زندی نسبت به اجرای سیاوش تهمورث (در سال 90 در تالار اصلی تئاتر شهر) بسیار بهتر بود. اول اینکه تالار چهارسو نسبت به تالار اصلی تئاترشهر گزینه بهتری برای بیان روابط بسیار نزدیک این آدمهاست و دوم اینکه این بازیگران از انرژی درونی و حس و حال بیشتری برای ارائه نقشها برخوردار بودند. به همین اعتبار میتوان به فهم و درک بهتری از متن آرش عباسی رسید که گاهی... نیز میتواند یک نمایشنامه دقیق درباره روابط زناشویی نسلی است که با دروغها و ریاهای بسیار برای هم و زندگیشان خطرآفرین شدهاند.