سرویس تئاتر هنرآنلاین: عدم آشنایی با ساختار نمایشنامه و ناتوانی در چگونگی پردازش موضوع عملا نشانگر ناواردی نویسنده و ناآگاهی او از تعریف مدیوم تئاتر است و روی صحنه عناصر کارکردی مثل طراحی، نور، موسیقی، دکور و استفاده از جلوههای بازیگری و تأثیرات میزانسن چندان کمکی به این متن نمیکند و اگر از چنین عناصر و داشتههایی هم به غلط استفاده شود، در آن صورت نمایش راه به جایی نمیبرد و آنچه مورد نظر نویسنده بوده، روی صحنه به چیز دیگری تبدیل میشود. نتیجه بازخوردی همه اینها هم نهایتا آن است که خود اقدام به اجرای چنین متن و نمایشی، یک تراژدی در پرونده کاری و هنری نویسنده و کارگردان خواهد بود.
پرفورمنس "دستاری که بر پیکر اسب پیک در راه ..." از بوشهر، به نویسندگی، طراحی و کارگردانی جواد صداقت که فقط نصفی از عنوان دور و دراز و غلطاش در این نوشتار ذکر شده، ابتدا به ساکن نشان میدهد که عنوانش عملا "لوگو" و نشانهای اولیه برای نارساییهای اجراست. این پرفورمنس که به عنوان یکی از نمایشهای چارت اجرایی جشنواره تئاتر فجر انتخاب شده و در تالار قشقایی به اجرا درآمده است، نمونهای مثال زدنی از موارد پیش گفته است.
پرفورمنس "دستاری که بر پیکر اسب پیک در راه، در عجب راهی، دی و روز ...." به طور ناگهانی با صحنهای که نیاز به مقدمه و پسزمینهای دارد، آغاز میشود. در این صحنه زنی با زنجیر بلندی در دست، مونولوگی بیدلیل و طولانی را با بیان و لحنی ادیبانه برای تماشاگران "دکلمه "میکند که مضمونش گنگ و فهمنشدنی است و هیچ علتی هم برای چنین مونولوگ خستهکنندهای ارائه نشده است. صحنه فوق صرفا کارکرد نمایهای دارد و اساسا مثل یک "پلان- سکانس" سینمائی است که بدون دلیل و برای تیتراژ بندی به بخش آغازین پرفورمنس مورد نظر چسبانده (نه مونتاژ) شده باشد. در صحنه بعد هم باز زنی شروع به حرف زدن میکند که همانند گفتار قبل مونولوگی گنگ و غیرشنیدنی و اساسا کلیگویی است. متعاقبا تعدادی از سمت راست صحنه و از دل تاریکی با بالاپوشی که هردو بخش جلو و پشت بدن آنها را همانند پوشش پلاستیکی ماهیگیران پوشانده، وارد صحنه میشوند. آنها هم زنجیری دراز را دست به دست میکنند و هرکدام یک چراغ لامپی روشن بر پیشانی بستهاند که در کل آنها را شبیه معدنچیان کرده است. کارگردان حداقل با یک یا دو دیالوگ کوتاه مشخص نکرده که منظورش چیست. حضور "بازیگر- مجری"ها در این صحنه پرفورمنس، با یک "میزانسن خطی" شکلدهی شده است.
در مورد چنین اجرایی باید گفت که چرا اجرایی که تا مدتی قبل از پایان اساسا مذهبی نبوده، ناگهان به ذکر نام امامان و مقدسین مذهبی میپردازد و ستایش یک سویه و "دکلمهواری" را درباره "حر" آغاز میکند که کارکرد دراماتیک ندارد.
میزانسنها هم اغلب غلطاند، چون هیچ مضمون تاویلدار و مشخصی ندارند: مثلا در صحنه ماقبل آخر "مجری– بازیگران" نیمدایرهای تشکیل میدهند و پشت به تماشاگران میایستند تا پشت صحنهای درست کنند که کسی آن سوی دیگر را نبیند و در این فاصله زمانی بازیگر زن، پیراهنش را شکل بدهد. بعد آنها کنار میروند و همان زن حراف نمایش در حالی که پیراهنی با دامن بسیار بسیار بلند بر تن دارد و دامنش را به عنوان رود فرات به تماشاگر مینمایاند، دوباره به دکلمه کردن میپردازد و اجرا که صرفا حرف زدن یک سویه است به پایان میرسد.
پرفورمنس "دستاری که بر پیکر اسب پیک در راه، در عجب راهی، دی و روز، مسخ پیک ماند، تا در راه ، دستاری خونین شود" که عنوانی پر از غلط دارد و اساسا طولانی بودنش هم به مثابه "عنوان" غلط است - چون عنوان نباید بیشتر از شش کلمه باشد-، از لحاظ متن، طراحی، بازیگری، اجرایی غیرنمایشی و بسیار ملالآور است و در آن از تقابلات و رویاروئیهای دو سویه و چند سویه دراماتیک و نمایشی خبری نیست. فقط از نظر کاربری نور و تاحدی، موسیقی قابل توجه است.