سرویس تئاتر هنرآنلاین: استفاده از یک پس زمینه و بستر تخیلی و قراردادی جداگانه برای نشان دادن موقعیت و حادثهای واقعی نشانگر عدم شناخت ژانرها و سبکهاست و اساسا سبب تناقض، بیارتباطی و نهایتا جعل مضمون میشود؛ ضمنا ناگفته گذاشتن جزئیات و بیتوجهی به ارائه استقرائی دادهها و داشتههای مرتبط با موضوع، هرگز با تأکید بر "نمادگرایی" و یا تلویحی و کنایی کردن دیالوگها جبران نمیشود و عملا به باورناپذیر شدن دادههای متن و سردرگمی و گیجی مخاطب میانجامد؛ ضمنا این نارساییها و ضعفها در کل، متن نمایش را ناقص و نیز شیوه پردازش موضوع را اشتباه جلوه میدهد و هرگز هم با تمهیدات و ترفندهای نمایهای روی صحنه جبران نمیشود.
نمایش "آخرین سفر" به نویسندگی و کارگردانی مریم منصوری از جهاتی نشانگر چنین نکتههایی است؛ طراحی صحنه نه تنها طراحی مکان مسافرخانه نیست، بلکه یک طراحی قراردادی و نمایشگاهی است تا بتوان به کمک تصاویر مجازی و تصاویر کلیشهای و متعدد برجهای دنیا و البته تمهیدات دیگری از جمله، استفاده از آکواریم بسیار بلندی که حتی در هتلهای پنج ستاره هم نمیتوان یافت، یک سری دادههای ناقص و قراردادی را به گونهای تلویحی به عنوان واقعیتهای عینی به مخاطب ارائه داد. در این مسافرخانه از تصاویری بیربط هم استفاده شده که ظاهرا به عنوان قرینهای مجازی و گرافیکی برای پرسوناژها در نظر گرفته شدهاند، و البته در اجرا هیچ مابه ازاء دراماتیکی برای انتقال چنین ذهنیتی دربرندارند. در مسافرخانه قراردادی و غیرواقعی فوق آب نیست، اما همانجا در آکواریومی بسیار بزرگ ماهی و آب هست؟!، البته شربت هم وجود دارد. در کنار این همه تناقض به طور همزمان چنین اعلام میشود که اساسا در شهر فرضی و تخیلی مورد نظر که باید آن را "ناکجا آباد" نامید آب وجود ندارد، مگر چشمهای که جای نذر و نیاز است و به طور چیدمانی برای جلوگیری از ابهام بیش از حد موضوع و "ترمیم" مصلحتی محتوا، کاربری جنبی پیدا کرده است.
با کمی توجه به نکات فوق و با در نظرگرفتن این که اسم پرسوناژی که در آکواریوم ماهیها غرق میشود، "ماهی" است و نیز تناقضاتی که در دیالوگها و حتی " خرده موضوعات" مورد بحث پرسوناژها وجود دارد، راهی برای برداشت ذهنی مخاطب باقی نمیماند، جز آن که باور کند که همه چیزعمدی، ساختگی، غیرواقعی و قراردادی است و خود پرسوناژها هم هویت واقعی ندارند و در زمان و مکان تاریخی و معینی به سر نمیبرند.
برخی از آنها به "هیچکس" بودن خودشان نیز اشاره میکنند و در این میان مردان همواره در صدد ایجاد رابطه با زنان دیگرند، این در شرایطی انجام میشود که همان مردان، زنانی در اختیار دارند. اغلب پرسوناژها ظاهرا حین آن که "با هماند"، "بیهماند" و این البته از لحاظ محتوایی تناقض و پارادوکسی نمایشی و قابل چالش است، اما نویسنده و کارگردان نتوانستهاند آن را به گونه دراماتیک و همزمان مستدل به پردازش درآورند.
دیالوگها به آنچه روی صحنه میگذرد و همزمان به کلیت نمایش کمکی نمیکنند؛ گزارههایی بیدلیل و قراردادیاند: "دراین جا همه اهل سفرند"، "تو شبیهترین آدم به خود منی"، "همه چی مثل همیشه است"، "من همه چیام رو باختهام"، "مردها رو همان بهتر که سگ بخوره" و ... این دیالوگها و نیز خط روایی مضمون نمایش، هیچ " کنش دراماتیکی" تأویلدار و تأثیرگذاری را به نمایش نمیگذارند؛ در پایان اجرا یکی از زنانی که با مردش به مسافرخانه آمده و مرد همراهش با زن دیگری گرم گرفته، به شدت ناراحت میشود و از طبقه آخر مسافرخانه که تلویحا نماد و نمایهای بیمعنا از "برج " هم است، خود را در آکواریوم ماهیها میاندازد؛ این زن که نامش "ماهی" است؟! و شنا هم بلد نیست به احتمالی میمیرد؛ البته چگونگی حادثه نشان داده نشده است و حادثه از یک "گزاره خبری" صفحه حوادث روزنامهها فراتر نمیرود و چیزی برای دنیای نمایش ندارد. موقعیت و شرایط بقیه هم در پایان به خود رها میشود و نمایش در حالی که ناقص است، به آخر میرسد.
هیچ کدام از پرسوناژها در این نمایش ناقص و الکن حدودا یک ساعته حتی به طور نسبی شخصیتپردازی نمیشوند و در نتیجه ارزیابی بازیگری بازیگران منتفی است، چون معلوم نیست که آدمهای نمایش دقیقا چه شاخصههای روحی، روانی، ذهنی و اجتماعی دارند و بازیگران ایفاگر شخصیت چه نوع پرسوناژیاند. اجرای نمایش پیچیدگیهای تفکرزا یا تأویل آمیز خاص و شاخصی در بر ندارد؛ به همین دلیل، میزانسنها ساده و معمولیاند؛ هیچ دلیلی برای موجودیت، حالت دهی و دیالوگگوییهای تلویحیشان و حتی علتی برای روی چهار دست و پا راه رفتن مرد کرّ و لال و به دندان گرفتن بطری و نهایتا "سگ نما" کردن او وجود ندارد، مگر آن که نویسنده و کارگردان خیلی ناشیانه، کلیشهای و "من درآوردی"، خواسته باشند آدمهای نمایش را بدون دلیل همانند سگهایی که در اطراف مسافرخانه پارس میکنند و گاز هم میگیرند، نشان بدهند.
باید یادآور شد که هیچ چیز به طور خود به خودی و یا عامدانه به صورت "نشانه" درنمیآید، بلکه الزاما باید زمینه محتوائی و پس زمینه شاخص و تأویلدار شدن آن در متن باشد و ضمنا به باور هم درآید.
نارساییهای مورد نظر سبب شده که دادهها و داشتههای تصویری و غیر تصویری صحنهها دراماتیک نباشند و اجرا ملالآور از کار درآید.
نمایش "آخرین سفر" به نویسندگی و کارگردانی مریم منصوری که هم اکنون در سالن کوچک تالار مولوی اجرا میشود، از لحاظ متن، ضعیف، غیرنمایشی و پر از تناقض و اشتباه است. در رابطه با اجرا هم دادهها و داشتههای دراماتیک محتوادار و تأویلآمیزی ندارد؛ در پایان، درست در لحظهای که یکی از زنها خودکشی میکند و این پرسش پیش میآید که "بعد از این چه خواهد شد؟"، نمایش به آخر میرسد و همه چیز مثل صحنههای قبل از چرخه روابط علت و معلولی بیرون میزند.