سرویس تئاتر هنرآنلاین: همزمان با اجراهای نمایش "موسیو ابراهیم" به کارگردانی علیرضا کوشک جلالی جلسه نقدی با عنوان "دو روایت از موسیو ابراهیم و گلهای قرآن" نوشته اریک امانوئل اشمیت با حضور امیر پوریا، امین عظیمی منتقد و اشکان خطیبی و رضا مولایی بازیگران این نمایش در پردیس چارسو برگزار شد. در آغاز این نشست که اجرای آن را عباس غفاری برعهده داشت؛ امیر پوریا مدرس و منتقد سینما گفت: اریک امانوئل اشمیت نمونه آن هنرمندی است که وزارت ارشاد ما هرگز با بخشنامه، تشکیل کانون سینمای معناگرا، وامهای کلان و تلاشهای میلیاردی برای ساختن فیلمهای فاخر، نتوانست مانند آن را بسازد. دوستان اهل تئاتر اشمیت را با نمایشنامه شگفتانگیز "خرده جنایتهای زناشوهری" میشناسند که اصلاً به ساحت دین و باور به ماورا نزدیک نمیشود، اما اکثر نوشتههای او میتواند باب طبع وزارت ارشاد ما باشد. در نمایشنامه "موسیو ابراهیم"، یک پسر نوجوان مسیحی که از رفتارهای پدرش به خاطر معلق ماندن در بین دیدگاههای چپ و یهودیت هیچ خیری ندیده، به خاطر رفتارهای صحیح موسیو ابراهیم به سمت دین اسلام سوق داده میشود.
او بیان کرد: وقتی نگاه هنرمند فارغ از توصیههای ایدئولوژی دینی باشد، نگاهی عارفانه در آن جریان پیدا میکند. تأکید نکردن روی جنبه عینی مربوط به قرآن در اجرای آقای کوشک جلالی از این منظر مهم است که سطح نگاه این آدم به جهان را از محدوده یک توصیه دینی به مومو و موسی فراتر میبرد. حتی کتاب "اسکار و بانوی صورتی" امانوئل اشمیت که در ایران ترجمههای فراوانی دارد هم از این جلوهها دارد اما به نظرم مقداری سقوط کرده، چون در ورطه معناگرا قرار گرفته و بعضی از جنبههای آن متصنع و نچسب به نظر میرسد؛ ولی در نمایشنامه "موسیو ابراهیم" تعادلی وجود دارد که در اجرای آقای کوشک جلالی هم رعایت شده و مقداری هم شرایط فرهنگی ایران نسبت به این ایده در نظر گرفته شده است؛ ضمن آن که تصور کلی من بر این است که آقای کوشک جلالی عرفان عینی موسیو ابراهیم را در این نمایش به عینیت درآورده است.
امین عظیمی دیگر منتقد حاضر در این نشست نیز اظهار کرد: داستانی که توسط اریک امانوئل اشمیت نوشته شده، ظرفیتهای بسیار زیادی برای اقتباس دارد. خیلی موافق و همراه این فیلم هستم و آن را اثری درخشان در اقتباس از داستان نیمه بلند میدانم. با توجه به آنکه داستان از امکانات راوی اول شخص بهره میبرد و تبدیل راوی اول شخص به فیلم یا درام خیلی کار سختی است، اما فیلمنامهنویس که با همراهی خود نویسنده اصلی، این داستان سناریو را نوشته است، خیلی خوب توانسته جنبههای عمیق و درونی داستان را تصویری و عینی کند و در عین حال در فرآیند انتقالی، هر آنچه که لازم است تا داستان را به سطح عالی برساند، ایجاد کرده است.
او توضیح داد: اشمیت نویسنده فرانسوی و دارای دکترای فلسفه است اما نگاه او به ادبیات و هنر، همان نگاهی است که غرب سالها در تلاش است تا آن را به مفاهیم شرقی، عرفانی و فلسفی داشته باشد؛ این نگاه، کاربردی کردن، روزآمد و قابل مصرف کردن مفاهیم فوق است. همچنان که اشمیت در اکثر آثارش تلاش میکند روایتی را به مخاطبانش القا کند، این روایتها برگرفته از یک نگرش معرفتشناسانه است. او این مفاهیم را در نگاه کاملاً ساده و ملموسی القا میکند. ما هرچقدر در مفاهیم و متون عرفانی و دینی خودمان با پیچیدگیهای زبانی و تجربی روبرو هستیم، افرادی چون امانوئل اشمیت و پائولو کوئیلو از جهانی دیگر سعی میکنند این مفاهیم را برای انسان غربی ملموس و قابل درک کنند. نکته شگرف آن است که این داستانها برای مخاطبانی نظیر مخاطبان ایرانی که در آن حوزه فرهنگی وجود دارند هم جذاب است. شاید در حکایتها، داستانهای تمثیلی و ادبیات عرفانی خودمان، نمونههای بسیار جادویی و خیالانگیزتری از این داستانها داشته باشیم اما این نگاه کاربردی میتواند حوزه فراگیرتری از مخاطبان را به خودش اختصاص بدهد و در عین حال امکان خوبی را فراهم کند تا در قالب نمایش یا فیلم به روی صحنه یا پرده برود.
عظیمی عنوان کرد: ما به نویسندگان و خالقان آثار هنری در کشورمان پیشنهاد میکنیم که اگر به سراغ اقتباس از منابع عرفانی، متون دینی یا روایتهای کلاسیک میروند، خودشان را در چارچوبهای دشوار خوانش آن قرار ندهند، سعی کنند آن جانمایه را دریافت کرده و به کاربردیترین شکل به مخاطب عرضه کنند. البته همین امر از جانب کسانی که ادبیات و هنر را جدیتر دنبال میکنند، نقطه ضعف شمرده میشود. در واقع آثار اشمیت به نگاهی سطحی به این مفاهیم عمیق و انسانی هم متهم بوده است. تا حدودی میشود در مورد برخی از آثار اشمیت با این نگاه موافق شد اما در داستان موسیو ابراهیم و گلهای قرآن (در مورد رویکرد صوفیانه به اسلام)، میلارپا (در مورد آیین بودیسم) و اسکار و بانوی صورتی (در مورد مسیحیت) سعی شده در مقابل رویکردهای ایدئولوژیک، نگاه قابل لمسی را ارائه کنند.
این منتقد تئاتر خاطرنشان کرد: در این داستان که انگیزش اصلی برای ساخت فیلم و اجرای تئاتری آن بوده، شما تصویر انسانی از آیین اسلام میبینید که سعی شده جنبههای رازآمیز آن همچنان حفظ شود. موسیو ابراهیم در این نمایش میگوید که من تجربه شخصی و فردی خودم را از خوانش کتاب دارم و نمیتوانم آن را به ایدئولوژی تبدیل کرده و چیزی را به شما آموزش دهم. البته او انسان بهتری بودن را پیشنهاد میکند و قلمروی مشترکی بین تمام رویکردهای انسانگرایانه، صلحآمیز یا مداراجویانه ایجاد میکند. خیلی از کسانی که کارشان آموزش معارف دینی است، با این نقطه اشتراک آشنایی ندارند یا خودشان را به نابینایی زدهاند. آنچه امروز در گستره وسیعی در رسانهها دیده میشود، نگاه خشونتبار نسبت به دین است. آثاری از این دست با وجود تناقض ساختاری که دارند (یک نگاه غربی به ما یاد میدهد که چطور به خودمان نگاه کنیم)، کیمیا هستند و میتوانند کمک کنند به گفتگوی مسالمتآمیزتری با تمدنها و حوزههای فرهنگی دست پیدا کنیم. چنین فیلمی میتواند ذهن مخاطب غربی را با اسلام آشتی دهد و به او کمک کند که بخواهد این جهان را با تجربه فردی خودش لمس کند.
امیر پوریا در بخش دیگری از این نشست عنوان کرد: عمدهترین نکته و ایده اجرایی کوشک جلالی، محدود کردن اجرای نمایش "موسیو ابراهیم" به دو بازیگر مرد است. این دو بازیگر در فیلم فقط نقشهای "موسیو ابراهیم" و "مومو" را بازی نمیکنند بلکه کاراکترهای پدر، زنهای خیابان عشق و... را هم ایفا میکنند. این ایده یکی از دهها شکلی است که میتوان با متن موسیو ابراهیم روی صحنه برخورد کرد. ریسک این ایده خیلی بالاست و با وجود اینکه نمایشهای او معمولاً پر ریخت و پاش نیست، اما نمایشی با این میزان متریال کم روی صحنه و تعمد در داشتن صحنه خالی (دو چهارپایه و یک ارابه چهارچرخ) به ندرت در کارهایاش دیده شده است. بنابراین این ایده اجرایی به خصوص است و باید روی آن مکث کرد.
او ادامه داد: در چند سال اخیر اجرای خیلی خوب پارسا پیروزفر در نمایش "سنگها در جیبهایش" با متنی درخشان از مری جونز را دیده بودیم که آن نمایشنامه با حضور دو کاراکتر نوشته شده و ایده اجرای آن با دو بازیگر از روی نمایشنامه برداشته شده است. ایده نمایشنامه این است که دو سیاهی لشگر ایرلندی در یک فیلم هالیوودی مربوط به تاریخ ایرلند بازی میکنند و آرزو دارند که نقش اصلی آن فیلم شوند. این آرزو در تئاتری که ما میبینیم اتفاق میافتد و عملاً آنها نقش اصلی میشوند و کارگردان و بازیگر هالیوودی و همه این کاراکترها که حدود 13،14 نفر میشوند را دو نفر بازی میکنند. آقای کوشک جلالی هم متن نمایشیاش را از روی کتاب امانوئل اشمیت اینگونه نوشته است.
پوریا افزود: برگرداندن راوی اول شخص به سینما خیلی سخت است و معمولاً برای آن از نریشن (روایت قصه) استفاده میشود. این ایده به خاطر دمدستی بودنش لزوماً نتایج سخیفی ندارد، بلکه گاهاً نتایج درخشانی داشته چون برخی فیلمسازها و فیلمنامهنویسها موفق میشوند که در این روش به جای بازخوانی سطر به سطر توصیفهای راوی اول شخص داستان، مدیوم سینما را به دریچهای برای ورود به درونیات کاراکتر تبدیل میکنند. در نتیجه برخی از این آثار نظیر فیلم "گاوخونی" بهروز افخمی، خودمان را خیلی به درونیات کاراکتر نزدیک احساس میکنیم. علیرضا کوشک جلالی در اجرایش هم به شکل هوشمندانهای از این ماجرا در میرود و هم به شکل دراماتیزه شدهای از آن استفاده میکند، یعنی ما به جای اینکه از طریق باندها صدای نریشن مومو را بشنویم، به شکلی شاهد روایت آن برای تماشاگر هستیم.
پوریا بیان کرد: نمایش "موسیو ابراهیم" به غیر از تبدیل ادبیات به مدیوم صحنه، دستاورد تأثیر عاطفی و ایجاد سمپاتی هم دارد. سنی که مومو در آن قرار دارد، برای دیدن تصویر در سینما سن بسیار حساس و دوستنداشتنی است. آقای کوشک جلالی با عینیکردن ماجرا از این اتفاق هم در میرود، به شکلی که ما فقط صدای راوی را نشنویم و روایت او را هم ببینیم. مسئله اجرای جنس مقابل و اجرای سن پایینتر در صحنه تئاتر خیلی مهم است چون در هر دوی آنها امکان لوس شدن و آنتیپاتیک شدن وجود دارد. اشکان خطیبی و رضا مولایی مدام در مرز این ریسک قرار دارند. آقای کوشک جلالی همیشه درگیری با موسیقی دارد و به موسیقی نمایش اهمیت میدهد اما در این نمایش خیلی به آن کار ندارد. به نظرم این اتفاق باعث جذابتر شدن اجرا میشود چون ما دیگر از محدوده کلمات در رمان فاصله میگیریم، یعنی پرفورمنس میبینیم و به طور مداوم با کاراکترها پیش میرویم.
در ادامه این نشست منتقدان حاضر در پاسخ به این سئوال که آیا نگاه امانوئل اشمیت از نوع نگاه فلسفی و عرفانی فرنی و زویی و ناطور دشت است یا اینکه امانوئل اشمیت دغدغه آشتی دو آیین را داشته و متنش را به شکل انسانیتری پیش برده است؟ نظرتان خود را مطرح کردند.
امین عظیمی گفت: یکی از تمهای محوری که در این داستان وجود دارد و هم در اقتباس سینمایی و هم در اقتباس تئاتری به آن توجه شده است، مسئله بلوغ است. در موسیو ابراهیم با پسر نوجوانی مواجه هستیم که در حال انتقال از مرحله کودکی به مرحله نوجوانی است، مرحلهای که باید در آن نسبتش با جهان پویاتر باشد. کاراکتر موسیو ابراهیم کاتالیزور و نیرویی است که به مومو کمک میکند تا بلوغ روحی و معنوی را تجربه کند. این بلوغ معنوی، آیین اسلام و مفاهیمی است که در خود موسیو ابراهیم وجود دارد. به نظرم سفری که موسیو ابراهیم و مومو میروند، خیلی ماهیت استعاری دارد و به همین دلیل است که مرگ موسیو ابراهیم هم در داستان و هم در فیلم و اجرای تئاتری، خیلی مرگ نا به هنگام و عجیبی است. مرگ موسیو ابراهیم یک جور الحاق است به گونهای که خود او میگوید که من در حال پیوستن به نیروی آسمانی و الهی هستم.
او تصریح کرد: اگر بخواهیم سلینجر را با اشمیت مقایسه کنیم، نگاه اشمیت را یک نگاه توریستی میبینیم. آنقدر که سلینجر ما را درگیر وجوه روانکاوانه یا شخصیتپردازانه کاراکترها میکند در اشمیت دیده نمیشود اما شاید برای جهان امروز و زندگیهای پر شتاب ما، اشمیت راحتتر قابل قبول است و ما او را خیلی بهتر همراهی میکنیم. در مقایسه داستان موسیو ابراهیم با آثار سلینجر، درخواهیم یافت که آثار سلینجر گستره وسیعتری دارند. در آثار سلینجر با رمان سر و کار داریم و در اینجا با داستان نه خیلی بلند و نه خیلی کوتاه. در متن موسیو ابراهیم گویی نویسنده تلاشش بر این بوده که شما را به سفر فوری ببرد تا همه آن چه که برایش مهم بوده را به سادهترین شکل منتقل کند و در این جا چون شخصیت محوری یا راوی ما پسری نوجوان است، این نسبت و ارتباط خیلی ملموس، زنده و دوستداشتنی شده است.
من عنوان کرد: اولین بار اجرای متن موسیو ابراهیم به کارگردانی علیرضا کوشک جلالی را سال 85 در سالن تئاتر شهر دیدم که در آن نمایش آقای بهزاد فراهانی نقش موسیو ابراهیم و هومن برقنورد نقش مومو را بازی میکرد. آن اجرا در زمان خودش موفق بود و یادم میآید یادداشتی هم برای آن نوشتم. بحثی که آنجا وجود داشت در مورد نگاه کوشک جلالی به داستان بود. داستان شروع و پایان مشخصی دارد و پرداخت خیلی خوبی دارد برای آن که ما تکنیکهایی مثل نقالی و نگارگری را به روی صحنه بیاوریم. چون کارگردان نمیخواهد که مخاطبش خودش را درگیر پیچیدگیهای مقاطع مختلف داستان کند، انتخاب یک فضای خالی با حداقل آکسسوار در صحنه، رویکرد خیلی خوب و خلاقانهای بوده است.
عظیمی گفت: در اجرای جدید موسیو ابراهیم، فضای کلی صحنه با اجرای کوشک جلالی، یکپارچه و یکسان است و حتی متن نمایش تقریباً همان متنی است که او سال 85 اجرا کرد. این کارگردان تلاش کرده که تمام جذابیتها و ظرافتهای داستان به روی صحنه بیاید. بنابراین از قراردادهایی که در تئاتر وجود دارد، استفاده کرده است. اولین سطح قرارداد، "بازی در بازی" است. شما دو بازیگر بر روی صحنه دارید که قرار است همزمان نقش کاراکترهای مختلفی را اجرا کنند که شاید مخاطب در دقایق اولیه اجرا هنوز آن را باور نکرده باشد اما هر چقدر که نمایش جلوتر میرود، قراردادها قابل قبولتر و سمپاتیکتر میشود. در واقع ما به عنوان مخاطب از یک جایی به بعد با دو شخصیت نمایش همراه میشویم و فقط میخواهیم که قصه پیش برود تا ببینیم که ماجرا به چه چیزی ختم میشود.
او افزود: اگر بخواهیم چارچوببندی اقتباس کوشک جلالی را ارزشگذاری کنیم، او تلاش کرده داستان را با حداقل امکانات لازم، تصویری کند و بیشتر از تخیل تماشاگر کمک بگیرد تا فضاها و رابطه شخصیتها را تجسم کند. ایشان مجموعهای ایجاد کرده که پیچیدگی ندارد و به سادگی شما را به طور کامل با داستان آشنا کرده و پیوند میدهد.
در ادامه بازیگران نمایش نیز دیدگاه های خود را بیان کردند. رضا مولایی بازیگر نقش "موسیو ابراهیم" بیان کرد: به عنوان کسی که این متن را روی صحنه بازی میکنم، دوست دارم شنونده باشم و ببینم دریافت شما از این نمایش چیست.
اشکان خطیبی بازیگر نقش "مومو" توضیح داد: قطعاً نه برای علیرضا کوشک جلالی نقطه نظر فلسفی نمایش مهم بود و نه در متنی که من برای اولین بار نشستم و خواندم، چنین چیزی بر میآمد. آقای کوشک جلالی در طول تمرین به صورت مستقیم و غیر مستقیم اشاره میکرد که نه به تصوف، نه به قوم یهود و نه به هیچچیز دیگری فکر نکنید. در این قصه پسر نوجوان رابطهای که باید با پدرش برقرار کند را نمیتواند ایجاد کند و دست بر قضا با مرد دیگری رابطه برقرار میکند که جهانبینی جالبی دارد و باعث بلوغ ذهنی و معرفتی پسر بچه میشود. این را از جهت مقایسه "فرنی و زویی" یا "ناطور دشت" با موسیو ابراهیم ذکر کردم. به نظرم امانوئل اشمیت به چشم یک فیلسوف معاصر به اتفاقات پیرامون نگاه میکند.
او خاطرنشان کرد: در نمایش "خدای کشتار" جانشین بهنام تشکر و در این اجرا نیز خیلی اتفاقی جانشین هومن برقنورد شدم. این خوششانسی که گفتم برای من بوده و بدشانسی برای بازیگران سابق آن نقشها. خوشبختانه هیچکدام از آن اجراها را ندیدم و همیشه سعی کردهام که از دیدن فیلمیهای آن دوری کنم. متأسفانه فیلم موسیو ابراهیم را دیده بودم ولی سعی کردم آن چیزهایی که بهم میگوید را گوش نکرده و کارهای دیگری انجام دهم. رضا مولایی نیز همین شرایط را دارد.
او گفت: رضا سه کاراکتر مادر، پسر و موسیو ابراهیم را بازی میکند و من دو کاراکتر موسی جوان و موموی بزرگسال. بقیه کاراکترهایی که وجود دارند، همه به صورت تیپیکال بازی میشوند. ما نه تنها از آکسسوار محرومیم، بلکه ابزار صحنهای نیز در کارمان وجود ندارد و حتی از یک دستمال کاغذی هم نمیتوانیم استفاده کنیم. زمان تمرینمان محدود بود بنابراین سعی کردیم هر آنچه در چنته داریم را روی دایره برزیم تا ببینیم که به کجا میتوانیم برسیم. علیرضا کاراکتر پدر را کاراکتری کافکایی میبیند و وقتی چنین شخصیتی میخواهد به یک پیرمرد مهربان تبدیل شود، طبیعی است که باید یک مقداری جنس صدای او تغییر کند که واقعاً دشوار است و من میدیدم که رضا چه رنجی میبرد.
خطیبی بیان کرد: متن نمایشنامه موسیو ابراهیم کاملاً بر اساس قرارداد است و در ابتدای آن نوشته شده که این متن برای دو بازیگر A و B نوشته شده است. در واقع کارگردان قراردادی با تماشاگر میگذارد که مثلاً این چهارپایه را به مثابه خانه یا سنگ جلوی در مغازه فرض کنید. بنابراین ما از هفته دوم سعی کردیم که مجریان خوبی باشیم و خودمان را در قالب نمایش قرار دادیم. برای من و رضا بعد سالها کار تئاتری دیگر سخت نیست که صدای یک نوجوان در حال بلوغ یا پیرمرد را در بیاوریم اما وقتی کارگردان تجربه بالایی دارد و 600 اجرا در سطح جهان روی صحنه برده، بهتر است که بازیگر فقط به او اعتماد کند و هر آنچه که او میخواهد را انجام دهد.
پوریا در ادامه این نشست عنوان کرد: اینجا میخواهم به فیلم "پری" به کارگردانی داریوش مهرجویی اشاره کنم. بالای 90 درصد عناصر عرفانی و حتی دیالوگهایی که بین علی مصفا و نیکی کریمی در فیلم پری وجود دارد، عین داستان سلینجر است. برای سلینجر اساساً مقصد یا هدفی از این طی طریق مطرح نیست. او نویسندهای است که مدام در حال ورزش یا نوشتن است که از طریق شیوه روایتهای عجیب و غریب نویسندگی میکند. آدم باورش نمیشود که در 50 صفحه اثر فرنی و زویی یک مادر دم یک وان حمام نشسته و با پسر هنرپیشه که سرگشتیهای عرفانی دارد، در مورد خواهری که به او جنون دست داده و غذا نمیخورد، صحبت میکنند.
این منتقد سینما گفت: این تعبیر استاد مطهری است که هیچ ایمانی به یقین و استحکام نمیرسد مگر از طریق ایستادن طولانی در گذرگاه شک. در واقع هیچ اعتقادی تربیت نمیشود، مگر اینکه در مرحله شک بمانید. در حالی که تصور عمومی از دین اسلام این است که دیدگاهها را در جا با تسلیم بپذیرید. برای سلینجر بحث و ماندن در سرگشتگی نسبت به معنای جهان جالبتر است و به همین خاطر دو کاراکتر زویی و فرنی را از بین 7 بچه خانواده گلس میگیرد که متعادل نیستند. این اتفاق برای امانوئل اشمیت درست برعکسش رخ میدهد. در کتاب موسیو ابراهیم و گلهای قرآن یک تمهید زیبایی وجود دارد که در همه این جهان ما از طریق یک کتاب دگرگون میشویم، در حالی که در آن کتاب یک جمله و موقعیت ضد کتاب وجود دارد که پسر نوجوان کتاب پدرش را دستهدسته میفروشد و میگوید که هر دسته را که میفروختم، بارم سبکتر میشد. این همان تعبیر رسیدن به یک مفهوم طریقی نسبت به جهان به جای مفهوم شریعتی است که من به کار بردم. این کتاب باید در هیبت شخصیت موسیو ابراهیم پنهان شود تا به پسر بچه این حس داده شود که میشود با جهان مصالحه عمیقتری داشت. به همین دلیل قرار نیست خیلی بلوغ عجیب و غریبی که بخواهد به دیالوگ در بیاید در نمایش اتفاق بیفتد. این آدم لذت مواجهه با جهان را درک کرده در حالی که میتوانست رنج او در برخورد با دنیا از طریق پدرش تشدید شود.
امین عظیمی نیز بیان کرد: هم فیلم و هم اجرای آقای کوشک جلالی نگاه همراه و موافقی با داستان داشتند. اگر بخواهیم انواع اقتباس را دستهبندی کنیم؛ یک دسته اقتباسها وجود دارند که انتقالی هستند، آنها به طور مشخص چارچوب اثر ادبی را میگیرند و در قالب یک رسانه جدیدی آن را بازنمایی میکنند. دسته دیگری وجود دارند که جنبه تفسیری دارند و سعی میکنند که یک نگاه متفاوتی را نسبت به اثر اصلی ارائه کنند. در مورد موسیو ابراهیم، هم نمایش و هم فیلم موافق با داستان امانوئل اشمیت هستند.
او گفت: فیلم موسیو ابراهیم خیلی نمونه خوبی از اقتباس از یک داستان است. در مقایسه داستان با فیلم، برخی از شخصیتهای فرعی مثل پدر، در فیلم خیلی پرداخت جزئی و در عین حال کاربردی پیدا کردهاند. مثلاً اضافهشدن بیماری یبوست به پدر که یک جور عینیت دادن به ماهیت ذهنی او است و یا آن چه که در مورد شخصیت دختر همسایه وجود دارد. ما در داستان این دختر همسایه را نداریم. در داستان یک دختری در مدرسه وجود دارد که همه پسرها در مورد او صحبت میکنند و مومو تلاش میکند که عشق خودش را به او پیدا کند. همچنین در داستان روی شخصیت "عبدالله" تأکید زیادی شده و در پایان داستان از او توصیف میشود که شخصی مانند موسیو ابراهیم بوده که به جای سکه شمردن، بیشتر کتاب خوانده است. در فیلم کاراکتر عبدالله حذف شده چون کارکردی که مدنظر فیلمساز بوده را نداشته است.
این کارگردان تئاتر تصریح کرد: گویی با مرگ موسیو ابراهیم، کرم ابریشمی باز شده و پروانهای از آن بیرون میآید ولی او به جریان عادی زندگی بر میگردد و قرار نیست به قهرمان یا اسطوره تبدیل شود. مومو با مرگ موسیو ابراهیم به آدمی عادی متعادل تبدیل میشود. اگر بخواهیم سبقه همچین کاراکتری در سینما را با فیلم "چهار صد ضربه" فرانسوا تروفو مقایسه کنیم؛ ما در آن جا کودکی را داریم که از دست پدر و مادر رها شده و سرگشته و حیران نابود میشود و در پلان آخر با نگاه به دوربین به دنبال هویت و سرنوشت خودش میگردد، اما در اینجا کسی را داریم که خیلی به آرامش، تسلی و مدارایی که موسیو ابراهیم به او آموخته دست پیدا کرده است.
در پایان این نشست پوریا نیز اظهار کرد: در داستان جایی وجود دارد که موسی در حال رنگ کردن خانه برای در رفتن از تصاحب شدن توسط مادر، خودش را "محمد" معرفی میکند که این اتفاق در فیلم خیلی پر رنگتر نشان داده میشود، به گونهای که مادر متوجه شده که او موسی است ولی در اجرای آقای کوشک جلالی، در امتداد اسمهای محمد و موسی یک دیالوگی میآید که به عیسی هم وصل میشود، این یکی از جذابترین بخشهای دیالوگنویسی آقای کوشک جلالی است.