گروه تئاتر هنرآنلاین: طراحی صحنه به گونه‌ای است که نمی‌تواند سبب‌ساز راهیابی به سمت هویت گمشده بازیگران شود. اما چرا ملودرام؟ به این دلیل که کار اولا مونوتون است، یعنی با همه درهم‌آمیزی بازیگران با یکدیگر نمی‌تواند هر بازیگر را با شناسنامه‌های ویژه‌اش روی صحنه بازیابی کند و در نتیجه «سفید» تنها در حد اثری است که در آن بازیگران با وجود تعدد و تکثرشان نمی‌توانند قطار صحنه را پیش ببرند. نکته دوم اینکه متن ضعیف است و نویسنده کوشیده با بهره‌گیری از ابعاد نمایشی آن کار را پیش ببرد اما این اتفاقی نیست که روی صحنه شاهد باشیم.

«سفید» سخت به طراحی صحنه وابسته است اما این طراحی بسیار شلوغ و آشفته است؛ در نتیجه حتی پلان اختتامیه نیز که درهم ریختن یکباره یک سینی محتوی غذا و خوراکی روی صحنه است و با رفتن نور تازه درمی‌یابیم کار تمام شده، باز هم از این نفی غیر نمایشی استفاده نمی‌برد. درام‌نویسی با آنکه نشاندهنده آشنایی نویسنده با اصول نمایشنامه‌نویسی است اما به دلیل آنکه گفتگوهای صحنه‌ای نمی‌تواند نمایشگر یک گفتگوی دیالکتیک تئاتری باشد، باز هم کم و کاستی به بار می‌آورد. در این میان تنها چند بازیگر شاخص هستند که کار را نجات می‌دهند، از جمله زهرا مهرابی و صادق برقعی که می‌توانند یک‌تنه همت و حمیت نمایشنامه را به دوش بکشند.

در این میان وقتی کارگردان در پایان نمایش از تماشاگران می‌خواهد معرف کار باشند و اگر توانسته‌اند با آن ارتباط پیدا کنند دیگران را به تماشا تشجیع نمایند، با دریغ بسیار تماشاگر نمی‌تواند پاسخی درخور به این خواهش دراماتیکی نشان دهد. نکته دیگر اینکه ملودرام یک ژانر مرده است و اگر امروز تئاتری با ویژگی‌های ملودراماتیک بر صحنه جلوه یابد، باید آن را از بخت خوش گروه نمایشی انگاشت، وگرنه ملودرام در کل از تئاتر رخ بربسته و امروز در سینما جلوه‌ها دارد؛ اما در متن امیر ابراهیم‌زاده با همه کوششی که برای درهم‌آمیزی صحنه با بازی‌ها، فضاسازی و میزانسن‌های کاملا غریزی از خود نشان می‌دهد، نمی‌تواند منجی نمایش باشد.

صادق برقعی توانسته متن ابراهیم‌زاده را سر و سامانی بدهد اما با دریغ بسیار کار چندان مونوتون است که نمی‌تواند منجی داشته باشد و اساسا زبان متن، آکسسوار آن و کلیت بافتار و ساختار نمایشنامه چندان یکسویه و تک‌ساحتی است که نمی‌تواند هدفی را پیش رو زنده کند که این هدف با همه عواطف عالیه انسانی از متن نمایشنامه‌نویسی به دور است. دیالوگ‌ها اگر اصلا قرار است تعریفی از دیالوگ داشته باشیم، با فضاهای متن بیگانه است و از این رو بازی‌ها نیز نمی‌توانند جلوه و جلای یک وضعیت ویژه را که در این اثر زندگی خانوادگی یک گردهمایی گروهی است، با ابعادی فصیح و بلیغ بر صحنه زنده کند.

Sefid

«سفید» باید مورد تایید مسئولان امر قرار گیرد و با سادگی و یکپارچگی بتواند کشش و کوشش گروه اجرایی را با کمال تعهد و مسئولیت به پیش ببرد. شاید این گروه نام خاصی برای خویش انتخاب نکرده باشد اما به اعتقاد من همین که دست به دست هم می‌دهند و با حمیت بسیار می‌کوشند ابعاد ذهنی درامی را بر صحنه زنده کنند، باعث خوشحالی است. ما اینجا بر آن نیستیم که کار ابراهیم‌زاده و برقعی را به نقد و نظر بکشانیم، چرا که برآنیم بگوییم مقصود تویی، کعبه و بتخانه بهانه. تمامی بازیگران یعنی غزاله ‌توده‌‌زعیم، زهرا مهرابی، ساناز ‌آقایی، بی‌تا ‌عزیز، صادق ‌برقعی و سپهر ‌طهرانچی به سهم خویش و با بهره‌گیری از همه دانسته‌ها و استفاده از توان مطلوب بازیگری در کل توانسته‌اند «سفید» را که رنگی است رونق‌افزای صحنه‌های زندگی، در جلوت و خلوت زنده کنند.

اما باید این نکته را مصرح کنیم که نمایش باید بتواند ابعاد و احفاد خویش را حفظ کند، نمایش بدهد و با دوری گزیدن از ملودرام جلوه‌های یک تئاتر زنده و ارزنده را بر صحنه تئاتر بار دیگر اجرا کند. حرف دیگری نمی‌ماند الا ما نیز بر آن باشیم که از همه علاقه‌مندان تئاتر، بازی‌پیشه‌ها، هنرپیشه‌ها و دوستداران تئاتر دعوت کنیم در این شب‌ها به تماشای «سفید» بنشینند و این رقیمه نیز قصدی جز قربت و دوستی ندارد.

نمایش ۷۵ دقیقه‌ای «سفید» تا یازدهم شهریور هر روز ساعت ۲۱ در سالن استاد حمید سمندریان تماشاخانه ایرانشهر با بلیت‌های ۸۰ و ۹۰ هزار تومانی روی صحنه می‌رود.