گروه تئاتر هنرآنلاین: این جشنواره را جشنواره استانی تئاتر مینامیدند که برگزیدگانش به جشنواره منطقهای اعزام میشدند و سر آخر جشنواره تئاتر فجر را پایه و پی میریختند. یاد دارم در یکی از این شبها که بنده داور جشنواره ملایر بودم، در شبی بارانی با اجرایی خیابانی به تماشای کاری به نام «یک سبد فحش برای شمسی خانوم» از آرش عباسی نشستم. باران شدید میبارید و شب سردی در ملایر، فردایی زیبا را نوید میداد. آن شب باران چندان تند و شدید میبارید که هیچ تماشاگری پای کار آرش ننشست اما من نایلونی بر سر کشیدم و اجرای نمایش خیابانیاش را دیدم و نه تنها حس غم و غبن نداشتم، که از کارش بسیار لذت بردم.
در این کار حتی ترانهای به السنه فرنگ و مستفرنگ از گروه Aphrodite's Child از حنجره زخمی آرش شنیدم که بر دست و دل و دیده سخت خوش نشست. تصورش را بکنید! یک نمایش خیابانی با یک تماشاگر و اجرایی ستایشبرانگیز از یک اهل فحل تئاتری به نام آرش عباسی. ساختار دوستی ما همانجا ریخته شد و من شیفتهوار هرجا نام آرش میآمد آنجا بودم. این کار برای جشنواره منطقهای نیز انتخاب شد و سر و صدا کرد، کاری کارستان. این استعداد بالقوه بعدها چندان پیش رفت که نامش هدیتی شد برای تئاتر ایران. جوانی متذوق، استعدادی نهفته و یک تئاتری بالفعل که تا آن زمان شناختهشده نبود و با آن صدای زیبا که حتی شاید که میداند شاید اصل آن آهنگ را هم تحتالشعاع قرار میداد، خوش میخواند، خوش بر صحنه میآمد و خوش جایگاهی در تئاتر ایران پیدا کرد. حتی این اواخر، فیلمنامههای یک پیآیند تلویزیونی به نام «پایتخت» را هم نوشت.
او چندان در کار تئاتر و هنرهای دراماتیک پیش رفت که صاحب سبک شناخته شد. کتابها از او چاپ شد، نمایشها بر صحنه آورد و کمکم توانست خاستگاهی ویژه برای خود در تئاتر جوان ما پیدا کند. من منتی بر آرش ندارم اما آن شب در ملایر من نمیدانم چه حسی در تمام وجودم میدوید که او را با نمایش «یک سبد فحش...» سببساز یک کار نمایشی زیبا شناخته بودم. در هر حال، آرش عباسی از چهرههای مطرح و برتر تئاتر کشور ماست و بر تمامت ادبیات نمایشی جهان وقوفی کامل دارد و با دراماتورژیهای استادانهاش توانسته ادبیات جهان را در تئاتر نوپای ما منزلت و رتبت و مرتبتی دوباره ببخشد.
به یاد دارم در تمام اجراهایی که من از او دیدم، آن خضوع و خشوع و آن طوع و خاکسپاری معلم و شاگرد را هماره به جا میآورد و من شرمنده میشدم از این همه مهر و محبت. چند شب پیش نمایش «آنا کارنینا» اثر لئو تولستوی را با دراماتورژی ماهرانه و استادانه او دیدم و لذت بردم. او اینک بر ستیغ عالم و آدم ایستاده و طی سفرهایی که به ایتالیا داشته، توانسته جایگاهی به قاعده و مناسب در تئاتر این کشور برای خویش به دست آورد. این اثر نیز تلفیقی است از سینما و تئاتر و چنان ماهرانه و برآمده از شناخت و آگاهی است که تماشاگر حتی برای لحظهای نمیتواند صحنهای زیبا، چشمنواز و دوستداشتنی او را از سریر ذهن براند و حواسش را به جایی دیگر معطوف کند.
دو بازیگر تئاتر که یکی از آنها در نقش مجری یک برنامه پربیننده تلویزیونی و دیگری در نقش بازیگری مشهور در پهنه سینمای معاصر ایتالیا روبهروی یکدیگر قرار میگیرند و در پسزمینه اجرای سینمایی داستان «آنا کارنینا» مجموعهای از زیباترین برداشتها و دراماتورژیها را بر صحنه نمایش نشان میدهد. تلفیق ترانه کانفورمیست جورجیو گابر فیالجمله دست به دست یکدیگر دادند و شبی خوش و خیالانگیز را بر صحنه پرچین خیال تماشاگر به پا کردند. پس از اجرای نمایش، آرش را در آغوش کشیدم و اجرایش را از «آنا کارنینا» سخت ستودم. او اما همچنان بر حیطه و سیطره شاگرد و معلمی هیچ نگفت و سرش را خاضعانه تکان داد.
صحنه خالی است، دو مبل آکسسوار اصلی است و در پسزمینه این دوربین سینماست که غوغا میکند و بازیهای دو بازیگر که در نهایت اقتدار و سطوت و بزرگی اثری دیدنی را رقم زدند. «آنا کارنینا» اثری است که قبل از انقلاب اکتبر ۱۹۱۶ روسیه نوشته شده و از این رو از زیباترین مجموعههایی است که از تولستوی تاکنون به جای مانده و به چالش با آثار بعد از انقلاب میپردازد. آثاری که به اصطلاح آژیتاسیون/پروپاگاندا نوشته شده و از آثار قبل از انقلاب روسیه سخت عقب است و در این چالش چهرههایی مانند راسکولنیکف در آثار فیودور داستایفسکی و آنتوان چخوف از همه آثار بعد از انقلاب مانند میخاییل شولوخف، در «دن آرام» و «زمین نوآباد» پیشتر و جلوتر است.
اساسا رغمارغم انقلاب اکتبر، آثار ادبی روسیه همچنان وامدار ادبیات عصر تزاریسم است و کو آن کسی که نرنجد ز حرف راست؟ اگر قرار باشد امعا و احشای کار آرش را در چشم دید شما بیاوریم، باید از بازی دو بازیگر اول این اجرا ستایشها کنیم. طراحی صحنه کاملا مینیمال و با چیدمانهایی محدود و گویا و بیانگر کل کار آراسته شده و از این روی است که صحنه میتواند ادبیات تولستوی پیش از انقلاب را در ابعادی زیبا و چشمنواز بر صحنه نمایش زنده کند.
ما در این وجیزه جز اینکه راه آرش را بستاییم و به او بگوییم که آرش نازنین راهت را یافتهای و حبذا از این همه آگاهی و ترفند و دلمشغولی. حتی تولستوی هم توانست بار دیگر بر صحنه تئاتر به یمن همت کارگردانی جوان، تئاترشناس و اهل و فهل خود را نمایش بدهد. شب اجرا ما لذتها بردیم و طعم اجرایی خوب و بهقاعده را با خویش همراه کردیم.
جفالقلم اینکه کارگردان ما به فضاسازی کارش بسیار مسلط است و در این اجرا تکهای از یک اجرای موسیقایی هم میخواند و تماشاگر را به اوج آگاهی و دلمشغولی میسپرد. ما امیدواریم آرش عباسی بسا بیش از اینها در صحنه خالی ما بدرخشد و دلیریها کند کارستان. تا آن زمان انتظار و چشم به راه بودن ما موجه و قابل امعان نظر است.