همایون علیآبادی: طبیعت و نقش آن در رشد و رغا و پیشرفتهای درامای هندی است که در جای خود میتواند به عنوان یک اثر رمانتیک نیز محسوب گردد. شکونتلا اثر کالیداس شاعر باستانی هند، نشان میدهد که طبیعت و زاد و رود جلوههای طبیعی از گل و سبزه و سنبل، تا زیباترین جلوات طبیعتگرا چگونه میتواند در جای جای ادبیات سانسکریت برای خویش جاپایی تاریخی، متقن و غیر قابل تغییر بیابد. فصل، فصل بهار است و صاحب این قلم به جای بهاریههای مرسوم که بر ستیغ کوه و دشت و آهوان و تغزل سیر میکنند، دید بهتر است به ادبیات سانسکریت رو کند و بهترین شاخص این نوع ادبیات، نمایشنامه شکونتلا اثر کالیداس است.
کالیداس در این اثر میکوشد رود و دشت و صحرا و گیسوان مجعد یار را به گونهای حضور رفت و آمد آب رودخانهها تعبیر کند؛ آبی که از رود گنگ مایه میگیرد و تمام دشت و صحرا را به لطافت خود میآراید. گوته، شاعر و درامنویس سرشناس آلمانی کتابی دارد به نام شناخت ادبیات باستانی هند که بهترین نمونه برای بازیافتهای هنری ادبیات طبیعتگرایانه هند است. البته گوته درباره حافظ نیز کتابی دارد به نام دیوان شرقی که آنجا نیز شعر حافظ را به بهترین شکلی به تعبیر و تشریح کشانده و نشان داده که حافظ شیرینسخن چگونه شعر و ادبیات فارسی را با گل و گلگشت و صحرا و دمن درآویخته است. کتاب دیوان شرقی در واقع ادای دین تئاتر آلمان به ادبیات فارسی است که با حسن ظن گوته به بهترین شکلی در اوج و عروج خوش نشسته و نشان داده که حافظ چگونه توانسته شعر کلاسیک فارسی را به اعتلا و سترونی و عروج برساند.
این از یک سو؛ از سویی دیگر نمایشنامه شکونتلا یک اثر کاملا رمانتیک هندی است که با جلوههای ادبیات دراماتیک سانسکریت درهم آمیخته و نشان داده که چگونه عشق و تغزل و علقه با بافتههای گیسوان یار میتواند درهم بیامیزد و اثری رمانتیک به وجود بیاورد. به قول صائب که او نیز کتابی دارد به نام هند دیگر، در جایی میگوید: سر زلف تو نباشد، سر زلف دگری / از برای دل ما قحط پریشانی نیست. این بهترین نمونه برای آن است که نشان دهیم چگونه تعبیرات صائب با شعر حافظ و شعر سانسکریت با آن خلوت و جلوت شعر کالیداس درهم میآمیزد و در مجموع به قول پروفسور ایندوشیکهر، سرزمین هند با آن غنای تصویری و تغزل و رقص و سرود و آهنگ و ترانه، جای جای طبیعت را رقم میزند و نشان میدهد که بهار دلنواز چه زیبا میتواند دشت و یار و دمن را به بازی و سخره و دلنوازی بگیرد و این رنگ رنگ چندسویه طبیعت نشان میدهد که چگونه یار باقی و کار باقی، سخن زیبای صائب در سبک هندی چقدر مثمر ثمر و مایه توسع معناست. ما حتی در ادبیات فارسی سبکی به نام سبک هندی داریم که بزرگترین شاعر آن همانا صائب است. سبک هندی با آن بافتار و ساختار زیبا و بهقاعدهاش، بهترین نمایشدهنده شعر فارسی و سبک منقش و تغزلوار مکاتب شعر ایرانی است.
به هر حال به اعتقاد من در آستانه بهار سال 1400، این بهاریه را به عنوان هند دیگر از من بپذیرید و تغزل سه بافتار ادبیات سانسکریت، نمایشنامه شکونتلا و شعر حافظ و بافتار شعر صائب میتواند در مجموع یک بهاریه باشد. بهاریهای که با بافه بافههای گیسوان یار گره میخورد، پیچ و خم مییابد و در مجموع میتواند یک هند اصیل، پرواژه و نزدیک به تغزلهای طبیعتگرایانه ادبیات سانسکریت باشد. بیش از این تصدیع نمیدهم و امیدوارم در فرصتی دیگر بتوانم ادای دین کنم و شعر کالیداس را با ابعادی بسا بیش از این به تدقیق و تعمق و تعمیق سیر و سلوک کنم.